عجماوغلو و همکارانش جایزهی نوبل سال ۲۰۲۴ اقتصاد را برای نوشتن موضوعاتی گرفتند که اصولاً اقتصاد در درک و توضیح آنها قاصر است.
عجماوغلو و رابینسون در کتاب مشهورشان «چرا ملتها شکست میخورند» از سه جامعهی انگلستان، ویرجینیا (مستعمره انگلستان و اکنون ایالتی در آمریکا) و باربادوس (مستعمره انگلستان و اکنون کشوری مستقل) به عنوان مثال استفاده میکنند. خلاصه حرفشان این است: نهادهای همهشمول و فراگیری که از حقوق مالکیت دفاع میکنند و سرمایهگذاری را تشویق میکنند بیشتر ممکن است رفاه به بار آورند. نهادهای چپاولگر و بهرهکش که برای قدرتمندان غنیمت میجویند و غارت میکنند و به این دلیل رغبتی برای سرمایهگذاری باقی نمیگذارند، در درازای زمان رشد کمی به بار میآورند.
از نظر عجماوغلو و همکارانش، انگلستان و ویرجینیا نمونهی جوامعی هستند که نهادهای فراگیر پیدا کردند؛ حقوق مالکیت را به رسمیت شناختند، مجامع قانونگذاری ساختند، و حق رأی محدودی برای شهروندان قائل شدند که بهتدریج آن را گسترش دادند. برعکس، باربادوس صاحب نهاد بهرهکش شد؛ اقتصاد باربادوس متکی به کار بردگان بود که گروه کوچکی از قدرتمندان برای سود خود از آنها کار میکشیدند.
این اوصاف درستند، ولی کافی نیستند. چون انگلستان، باربادوس و ویرجینیا همه جزئی از نظام واحد امپراتوری بریتانیای کبیر بودند؛ یعنی بازار بستهای که با انواع تعرفههای گمرکی محافظت میشد و در آن بازرگانان انگلیسی تنباکو و شکر تولیدشده توسط بردگان در مستعمرات (یعنی ویرجینیا و باربادوس) را به لندن و گلاسکو میآوردند.
برندان گریلی، دانشآموختهی تاریخ پول و سرمایهگذاری از دانشگاه پرینستون و نویسندهی نشریهی فایننشیال تایمز، در نقد نظریهی عجماوغلو و همکاران نشان میدهد که این شیوه تحلیل عجماوغلو و همکارانش ایراد دارد. انگلستان، باربادوس و ویرجینیا سه جامعهی جدا از هم نبودند، بلکه همه جزئی از نظام واحد امپراتوری بریتانیای کبیر بودند؛ یعنی بازار بستهای که با انواع تعرفههای گمرکی محافظت میشد و در آن بازرگانان انگلیسی تنباکو و شکر تولیدشده توسط بردگان در مستعمرات (یعنی ویرجینیا و باربادوس) را به لندن و گلاسکو میآوردند.
بازرگانان انگلیسی و مزرعهداران انگلیسی ساکن باربادوس که نمایندگانی قوی در پارلمان بریتانیا داشتند، در عین اینکه حامیان قوی نهادهای فراگیر در بریتانیا بودند، شدیداً از نهادهای بهرهکش در سوی دیگر اقیانوس، یعنی باربادوس، پشتیبانی میکردند: پس این دو گونه نهاد (یکی فراگیر برای خودی و دیگری چپاولگر در مستعمره) در مقابل هم نبودند بلکه هر دو در خدمت صاحبان یک نوع تجارت بودند.
گریلی میگوید این مسئله که بهرهکشی در انقلابهای مالی و صنعتی بریتانیا چه سهمی داشته است از جملهی پرمناقشهترین مسائل تاریخ ابتدای دوران مدرن کشورهای حوزهی اقیانوس اطلس بوده است. اما در کتاب عجماوغلو فقط در حد یک پاورقی به آن پرداخته شده، لابد چون مهم نبوده است!
گریلی میگوید نکتهی جالب توجه این است که ناتوانی عجماوغلو و همکارانش در دیدن اینکه لندن، ویرجینیا و باربادوس در داخل سیستمی واحد عمل میکردند، از لحاظ اقتصادی مشکلی نهادی به شمار میرود؛ یعنی متعلق به همان حوزهای است که عجماوغلو و همکارانش مدعی تمرکز بر آن هستند اما نادیدهاش میگیرند.
گریلی همچنین نشان میدهد که عجماوغلو و رابینسون در مرور منابعی که ارجاع میدهند و گزینش شواهد تاریخی یلخی برخورد میکنند. چیزهایی را که در تایید نظریهشان هست دستچین میکنند و شواهد نقض را زیرسبیلی رد میکنند. یکی از منابعی که در تایید نظریهی خود به آن ارجاع میدهند کتاب مهم ادموند مورگان با نام «بردهداری آمریکایی، آزادی آمریکایی» است که هنوز هم مهمترین کتاب در خصوص مستعمرهی ویرجینیا است.
حرف مورگان این بود که نهادهای دموکراسی و بردهداری در ویرجینیا در کنار هم و با رخدادهای یکسانی شکل گرفتند. نهادهای فراگیر برای اهالی سفیدپوست ویرجینیا پابهپای نهاد بیرحمِ بهرهکشانهی بردهداری رشد کردند.
برندگان نوبل اقتصاد به کتاب مورگان ارجاع دادهاند، اما چیزهایی که راجع به آزادی آمریکایی در آن کتاب بهدردشان میخورده را برداشتهاند و پارههای مربوط به بردهداری آمریکایی را دور ریختهاند. اگر مشابه این روش تحقیق را با دادههای عددی در رشتهی اقتصاد میکردند کارشان لایروبی داده خوانده میشد، دادههایی که ادعایشان را تایید میکند سوا کردهاند و دادههایی که ناقض ادعا هست را قایم کردهاند.
نقد نظریه و روش تحقیق عجماوغلو و همکاران را در زیر بخوانید:
https://daneshkadeh.org/global/13754/@Daneshkadeh_org