دادگاهی برای جدایی
مدتیست که نه تنها از بودن با او لذت نمیبرم و بلکه بودن و وقت گذراندن با او برایم سخت و عذابآور شدهاست.
گاهی با خودم میاندیشیدم چگونه من در گذشته او را دوست داشتم؟ چگونه از بودن با او لذت میبردم؟
ولی هرچه میاندیشم به نتیجهای نمیرسم. از کی و چرا رابطهی ما اینگونه شد؟ آیا او هم نسبت به من همین احساس را دارد؟ آیا او هم دیگر مرا نمیخواهد؟ نمیدانم هرچند اهمیت هم ندارد؛ مهم این است که من دیگر او را نمیخواهم و میخواهم از او جدا شوم؛ باید برای نجات خودم و زندگیم از او جدا شوم.
کاش دادگاهی وجود داشت که میان و جناب موبایلم «حکم جدایی» صادر میکرد. دیگر توان تاویدن* این رابطه را ندارم.
پ.ن: شما دادگاهی برای نجات من از شر جناب موبایل سراغ ندارید؟
*تاب آوردن، تحمل کردن
#درد_نوشت