Смотреть в Telegram
◽️در باب بستن کافه‌ای که آفتاب می‌نوشاند! این یادداشت علاوه بر مخاطب عمومی، یک مخاطب خاص دارد که حجت‌الاسلام والمسلمین علی عسگری؛ معاون محترم فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی، است. اخیرا توفیق داشتیم به دعوت دفتر ایشان، درکنار جمعی از اهالی رسانه و ادب و هنر و فعالان فرهنگی ستادهای استانی دکتر پزشکیان، خدمت حاج آقا برسیم و ضمن ساعتی همنشینی، پیرامون شرایط نامطلوب و حال ناخوب فرهنگ و هنر و ادب در مشهد و خراسان و نیز دلایل آن، با هم گفت‌وگو کنیم. امروز، می‌خواهم یک نمونه از عوامل و عوارض خوش نبودن حال فرهنگی شهر و دیارمان را برای شما و معاونت محترم فرهنگی استاندار بگویم و یادآور شوم که؛ تنگ‌نظری‌های سلیقه‌ای، عمده‌ترین آفت جان برخی ادارات شهرما و دامنگیر فعالان و دلسوزان فرهنگی ماست. عابس قدسی را در مشهد، کمتر آدم اهل دلی است که نشناسد. در یک جمله بگویم؛ او آدمی است، دلسوز میهن و مردم و خادم فکر و فرهنگ و در این باب، بی‌نیاز تعریف و تعارف. این انسان عزیز و رفیق شفیق، مدتی است به دلیل پلمب شدن دفتر کارش یعنی «کافه‌کتاب آفتاب» خانه‌نشین است. لطفا نگاهی گذرا بیاندازیم به دلایلی که از سوی ادارات اماکن، قرارگاه عفاف و حجاب، اتاق اصناف و... برای بستن این مجموعه‌ی گرانقدر و پرثمر، آمده‌است: جریحه‌دارکردن عفت عمومی، دایرکردن مرکز فساد و فحشا، فعالیت سیاسی و تبلیغات نامتعارف، گران‌فروشی، عدم درج قیمت، عدم رعایت‌ بهداشت و... در یک نگاه، متوجه می‌شویم که ردیف کردن اینهمه اتهام، برای جور کردن جنس و بستن راه گریز است و مصداق «کار، از محکم‌کاری عیب نمی‌کند»! اما بد نیست بدانید؛ در روزگار سکه بودن بازار شکم و کسادی کار کتاب‌ و شاعر و ناشر، عابس قدسی از معدود کسانی است که سالهاست به بهای ترک آرامش خویش و قبول ضررهای مالی، حاضر شده همچنان خدمتگزار فهم و فرهنگ بماند و یاور اهل قلم و ادب، در کهن بوم و بر ایران و خراسان، باشد. صاحب این قلم، آخرین بار که در کافه‌کتاب آفتاب بوده، فروردین‌ماه سال جاری، به دعوت عابس عزیز، همراه جمع قابل توجهی از صاحبان ذوق، میهمان مراسم افطار اهالی فرهنگ شهرمان بوده‌است. این مراسم را که در نوع خودش بی‌نظیر است، سالهاست مجموعه‌ی کافه‌کتاب برگزار می‌کند و به‌نوعی معرف‌ شخصیت و اهمیت عابس و کافه‌کتاب اوست. چگونه می‌توان پذیرفت که چنین مجموعه‌ی متعهدی با این اتهامات مواجه و پلمب شده‌است و اگر شهر مقدس ما، نتواند چنین مکان مغتنم امن و آرامی را تحمل کند، دولت جناب دکتر پزشکیان و مجموعه‌ی مدیرانش چگونه می‌توانند به وعده‌ی گشایشگری خویش عمل کنند و نشان بدهند که در قبال شعارهای انتخاباتی و دغدغه‌های فرهنگی مردم و نیازهای نسل جوان، صادق و مسئولیت شناسند؟ خوانندگان هوشیار و جناب دکتر علی‌عسگری بزرگوار! مزید استحضار عرض می‌کنم که؛ عابس قدسی، از انسانهای در حال انقراض ایران معاصر است که هنوز هم دل درگرو فرهنگ دارد و ضمن پرداخت بهای مادی و معنوی و هزینه‌کرد ذهن و زبان و زندگی خود و خانواده، دهه‌هاست می‌کوشد تا در شهر به‌شدت تک‌ساحتی مشهد، از طریق انتشاراتی و فروشگاه کتابش، ضمن ایجاد اشتغال برای چند جوان اهل کتاب‌ و خادم دانایی، دریچه‌ی روشنی بازکند به سمت هوای آزاد و آزادی معنوی آدمیزاد. دوست عزیز من و بسیاری عزیزان، کسی است که در عین جوانی، سالهاست به‌عنوان مدیر نشر «سپیده‌باوران»، سابقه‌ی نشر کتابهای ارزشمند دارد و در کنارش با راه‌اندازی کافه‌کتاب آفتاب، به‌عنوان پاتوق اهل اندیشه و قلم، از استوانه‌های فرهنگی و اعتبارات معنوی شهر و دیارمان محسوب می‌شود و بسته‌ماندن کافه‌کتاب آفتاب، یقینا برای شهرمان ضایعه و آسیبی است آشکار که می‌تواند سبب دلسردی علاقمندان آقای دکتر پزشکیان و مدیرانش و مایه‌ی رنجش خاطر و افسردگی باورمندان بهروزی ایران و تثبیت صلح و آشتی و عشق و آزادی، در این سامان، شود. ◽️این یادداشت را به نقل بخشی از یک غزل مجموعه‌ی «شرح بت‌پرستی‌ها» ختم می‌کنم که سال 1394 در انتشارات سپیده‌باوران جناب عابس قدسی، چاپ و منتشر شده‌است: ...در این میدان که ما از پهلوانِ زنده بیزاریم عزیزان بر نمی‌تابند جز رامان و آرامان اگر رستم بمیرد، مادرش ـ ایران ـ چه می‌بیند به غیر از نابرادرزاده‌ای نامرد، در دامان؟ چرا ما بیمناکیم از دلیری‌ها و پاکی‌ها که می‌رقصیم با آهنگ ترسوهای تردامان؟ چرا ما قهرمان را، مُرده باشد، دوست‌تر داریم؟ چرا آزادگان را دوستتر داریم؛ بی‌سامان؟ کدامین دست، بند از پای شیران باز خواهد کرد در این حالی که ما راضی‌تریم از مانده‌دردامان؟ به رنگ ترس یا آزادگی در زندگی، یاران چه رنگی می‌شود تصویرها در قاب فردامان؟... ارادتمند؛ علیرضا سپاهی لایین https://t.center/maname49
Telegram Center
Telegram Center
Канал