آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی،
دست خود ز جان شستم، از برای آزادی!
تا مگر به دست آرم، دامن وصالش را،
میدوم به پای سر، در قفای آزادی!
با عوامل تکفیر، صنفِ ارتجاعی، باز،
حمله میکند دایم، بر بنای آزادی!
در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است،
ناخدای استبداد، با خدای آزادی!
شیخ از آن کند اصرار، بر خرابیِ اَحرار،
چون بقای خود بیند، در فنای آزادی!
دامن محبت را، گر کنی ز خون رنگین،
میتوان تو را گفتن، پیشِوای آزادی!
فَرُّخی ز جان و دل، میکند در این محفل،
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی!
امروز ۲۵ مهر (۲۵ مهر ۱۳۱۸ خورشیدی)سالروز کشته شدن #فرخی_یزدی، شاعر #آزادی، در سن پنجاه سالگی، در زندان قصر تهران است. او جان خویش را در راه آزادی نثار کرد و گواه صادقانه بودن شعرش شد.
یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد!
انسان و خصوصاً انسان ایرانی، به گواهی تاریخ، بیش از آب، به آزادی برای ادامه ی حیات نیازمند است.
#زنده_باد_آزادی!
https://t.center/bustanesadi_reading