Смотреть в Telegram
🌱 پاییز که از راه می‌‌رسد تا نیمه‌های آبان جدی‌اش نمی‌گیری. درست است که روزها به نحو محسوسی کوتاه‌تر شده‌اند، هوا رو به سردی گذاشته و برگ درختان در آستانه دورنگ شدن خبر از تغییر حالی کلی و قریب‌الوقوع می‌دهند اما بقایای تابستان هنوز حضور دارند و نمی‌گذارند تصویری کامل و یک‌دست از این فصل داشته باشی. ولی با درآمدن به نیمه دوم آبان بسرعت و گاه در ظرف چند روز همه چیز دگرگون می‌شود. آنجاست که حضور پاییز را به‌تمامی احساس می‌کنی؛ پاییزی که به‌سختی هم از زمستان تفکیک‌پذیر است. این همان تصویری است که قدمای ما از "خزان" داشتند؛ چیزی در میانه پاییز و زمستان. از این زمان تا ابتدای اسفند که گذشتگان آن را "ماه نوروز" می‌خواندند - چون با آن به استقبال نوروز می‌رفتند - سه ماه نفس‌گیر داری که توصیفش را در دفتر و دیوان خیلی از شاعران و نویسندگان فارسی زبان می‌توانی ببینی. به نظر من از میان همه خزانیه‌هایی که در ادبیات فارسی سروده شده‌اند دو تایشان از بقیه شورانگیزتر و قابل تامل‌ترند: یکی غزل معروف مولانا با مطلع "ای باغبان! ای باغبان! آمد خزان آمد خزان/ بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان" و دیگری سروده مشهور مهدی اخوان ثالث با نام "باغ من". ممکن است کسی به مسمط منوچهری با مصراع آشنای "خیزید و خز آرید که هنگام خزان است" یا قصیده ناصر خسرو با مطلع "چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش/زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش" هم اشاره کند. اما در هیچ کدام از اینها توصیف پاییز و بوستان خزان‌زده وجهی استعاری ندارد؛ بخصوص که یکی به مدح سلطان بی‌تدبیری چون مسعود غزنوی ختم می‌شود و دیگری به ستایش متعبدانه المستظهر خلیفه فاطمی مصر. ملک‌الشعرا بهار هم قصیده‌ای با توصیف خزان دارید که قوی‌تر از این دو نیست و در پایانش یکی از رجال سیاسی عهد پهلوی را مدح می‌کند. درست است که این دو اثر یعنی غزل مولانا و شعر نو اخوان ثالث از حیث زمان و مکان در دو فضای کاملا متفاوت سروده‌ شده‌اند و شاعران این دو نیز پایگاه‌های فکری و اندیشگی متفاوتی دارند، از برخی جهات می‌توان بر شباهت‌های قابل توجه میانشان انگشت گذاشت. وجه روانی- فردی غزل مولانا و وجه سیاسی- اجتماعی سروده اخوان بی آن‌که مقدمه یا بهانه مدح و ثنای کسی باشند توصیف باشکوه باغ پاییزی را چون حله‌ای زربفت و گرانبها به تن کرده‌اند. این دو شعر با آن که از جهت تصویرگری اجزاء و مفردات باغ خزان‌زده و نشان دادن سیطره پاییز فوق‌العاده‌اند وجه استعاری مهم و قابل تاملی هم دارند؛ یکی باغ خزان‌زده را انسان گرفتارِ نفس یا خودِ برساخته می‌داند و دیگری آن را کشوری کودتازده و از نفس‌افتاده و تباه شده. نمی‌دانم کسی تا به حال این دو شعر را با یکدیگر مقایسه کرده یا نه. ولی گمان می‌کنم نشان‌دادن شباهت‌ها و تفاوت‌های آنها خالی از لطف و فایده نباشد. من اما فعلا کاری به اخوان و باغ بی‌برگی‌اش ندارم. به غزل مولانا هم از این جهت اشاره می‌کنم که ربط مستقیمی با مهمترین آموزه ابوسعید یعنی "دشمنی با نفس" دارد. در حدی که من می‌فهمم از نظر مولانا باغ وجود آدمی هم مثل باغ طبیعت فصل‌های گوناگون دارد؛ گاه سرد و خشک و خزان‌زده است گاه ملایم و باطراوت و بهاری. آنچه مهم است این که طعنه‌های زاغش را جدی نگیریم و خود را نبازیم. او ماموریتی جز به یادآوردن شیطنت‌آمیز و زهرآلود چیزهای از دست‌رفته ندارد؛ افسوس‌کنان به باغ درمی‌آید، قدم می‌کوبد و سراغ گلها و میوه‌ها و پرندگانی را می‌گیرد که زمانی زینت‌بخش باغ بودند اما دیگر وجود ندارند: کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن/کو سبزپوشان چمن کو گلستان کو گلستان کو میوه‌ها را دایگان کو شهد شکر رایگان/خشک است از شیر روان هر شیردان هر شیردان کو بلبل شیرین‌فنم کو فاخته کوکوزنم/ طاووس خوب چون صنم کو طوطیان کو طوطیان در نهایت هم با تمسخر و تحقیر از لک‌لکی که نیست می‌پرسد: ای لک‌لک و سالار ده آخر جوابی بازده/در قعر رفتی یا شدی بر آسمان بر آسمان ادامه👇 @booyedelkhoshi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств