چند سالی بود برا مراسم حج میرفت
اونسال هر چی استخاره كرده بود ، بد میومد
تصمیم گرفت عرفه بره کربلا
ما بیروت خونه ی حاجی اینا بودیم
حدود ساعت دو و نیم سه شب ، کلید افتاد به در و باز شد
حاجی بود که از کربلا برگشته بود
بیدار شدم اما چون گیج خواب بودم بلند نشدم و گفتم صبح میبینیمش زیارت قبول میگیم
به خواب ادامه دادم که دیدم وایساد به نماز شب
همون زیر پتو یه نگاهی به ساعت موبایلم انداختم حدود ۳ بود
خوابم برد و دوباره پریدم از خواب
از صداش فهمیدم توی قنوتِ آخره و داره خوبارو دعا میکنه
دوباره یه نیم نگاهی به ساعت انداختم ۴و نیم بود
با اون همه خستگی سفرش یک ساعت و نیم وایساده بود به نماز شب
هنوز صداي قرآن خوندنس توي گوشمه
صبح دیدیمش و بهش زیارت قبول گفتیم
فرداش رفت سوریه و چند وقت بعد ...
آسمونی شد
حکمتِ استخاره هایِ بد رو فهميدم
بنا بود براي هميشه به مهماني خدا بره
#شهيد#حاج_حسن_شاطری#حسام_خشنویس@sangar_neveshteh