Смотреть в Telegram
مادرِ مرگ شدن طعمِ عجیبی دارد آخرین بار همان روز تو را بوسیدم بدنَت غرقِ کبودی و لبَت زخمی بود من به چَشمانِ خودم مرگِ جهان را دیدم چه کنم با نَفسِ گرمِ هزاران قاتل؟ با کسانی که تو را شکلِ جسد می‌دیدند با کسانی که به آینده تجاوز کردند با کسانی که به فریادِ تو می‌خندیدند عمرِ کوتاهِ تو و حافظه‌ها یعنی مرگ این فراموشیِ جمعی کمرم را خم کرد کُشت و کُشتارِ هزاران نفرِ تنها را گرگ با گرگ نمی‌کرد، ولی آدم کرد داغ دیدیم و در این داغ به یغما رفتیم ترسم این است بگویند: که خاموشی بُرد ترسناک است که آرامشِشان پابرجاست هیچ‌کس پُشتِ کسی نیست، فراموشی بُرد انتقامِ همه را دست زمان بسپارم؟ باید آرام بگیرم پسِ این باید‌ها؟ شاید از مرگِ جگرگوشه‌ی من برخیزند؟ گورِ بابای زمان و همه‌ی شاید ها جای خالیِ تو جُز برای من خالی نیست... (بهروز رضایی) @Behrooz_rezaei
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств