#پیشنهاد_مطالعه#چنین_گفت_مهتاب آخرین یادگار استاد
#رضا_بابایی است که این روزها هر چند ناتمام، باز آوای حکمت و ژرفاندیشی آن قلم یکتا را در آسمان ابری نشر کشور طنینانداز کرده است.
آنچه استاد طی سالهای متمادی با ریزبینی، از زبان خواجه محمد مهتاب ــ شخصیتی خیالی و پرداخته خود ــ در نثری کهن اما امروزین! پیش روی ما میگذاشت و گهگداری در کنار "یادداشت"هایش از او رونمایی میکرد؛ حالا با حسرتی عظیم در کنار ماست!
حسرت از آن رو که چه زود از میانمان رفت آن خواجه، که بنایش "نوعی دیگر دیدن" بود روزگار را و حکیمانه دست آنچه حکمت بدان نام نهادهاند را باز کردن!
میگفت: حکایتهای مهتاب گفتگوی بیپردهی وجدان ماست با خودِ ما و نه بیشتر! و مگر جز این بیشتر میخواهیم که کسی نرم و نازک و لطیف عمق وجودمان را نشانه گیرد و به تفکر و تامل وادارمان کند؟
بابایی خواجه محمدمهتاب را از زیر خاک قرون، چونان پرتو نوری، در تاریک روزگارِ تاریخ این دیار مینمایاند؛ و بیآنکه بدانیم از کجا آمده و به کجا خواهد رفت؛ با داستانهایش تلنگری سخت بر حقیقتهای دروغین و تعصبات خونینِ روزگار میزند.
او میآید بی آنکه آمده باشد! و میرود بیآنکه رفته باشد! اما تکانههایش از میان سحرانگیز واژگان قلم بابایی تا عمق جانِ تماشاگرش میماند!
کاش بیشتر میگفت، کاش بیشتر در کوچه پسکوچههای سرد فرهنگ دیارمان قدم میزد...
کاش رضا بابایی نمیرفت که حالا دو سال در سوگش به اشک و حسرت بنشینیم!
مسعود قربانی
@MasoudQorbani7