#من_و_سانسورچیbit.ly/2OkEY0sیحیی نطنزی:
میخواهم پروندهی تلخ
#مجلات_همشهری را با یک
#رشته_توئیت بامزه ببندم و حداقل از باب روشنگری، برای اولینبار چند توضیح و سند دربارهی
#سانسور سازمانیافته در مطالب مجلات
#همشهری منتشر کنم که اگر چیزی را هم افشا نکند، حداقل میتواند مایهی تفریح شود.
ذهن سانسورچیهایی که در این سالها با آنها مواجه بودم همیشه تمایل داشت از «هر چیزی» تفسیر جنسی بکند. فکر میکنید در این تصویرسازی برای یکی از جلدهای مجله چرا مجبور به حذف گوشهی چشم شدیم؟ به خاطر شباهتش به «نیپل». [تصویر پایین پست]
هر کلمهای در متنها که به ویژگیهای زنانه اشاره میکرد محکوم به حذف بود. هنوز هم نمیفهمم چرا به جای «یائسگی» باید نوشته میشد میانسالی.
هر واژهای هم که به ویژگیهای ظاهری زنان اشاره میکرد ممنوع بود. هرگز نمیشد نوشت زنی زیباست یا ظاهر فریبندهای دارد. یک بار در توصیف یکی از شخصیتهای فیلمی نوشته بودیم «باد در موهای دختر میپیچد»، که انگار گناه کبیره بود.
هرگونه اشارهای به رابطهی زن و مرد شائبهبرانگیز بود و در معرض اصلاح. هیچ پسری نمیتوانست «ارتباط جدیتری» با یک دختر داشته باشد و قاعدتاً فقط باید به ازدواج فکر میکرد.
عکس فیلمهای ایرانی حتی آنها که ممکن بود روی سردر و پوستر سینماها بروند باید با موازین شرعی تطبیق داده میشدند. درخواست از ادیتور عکس برای سیاه کردن موهای بازیگر مخصوصا وقتی سوژه
#لیلاحاتمی باشد از آزاردهندهترین کارهای دنیاست.
این یکی از عکسهای فیلم
#ردخون محمدحسین مهدویان است که قصهاش دربارهی عملیات مرصاد است. بدون حذف عکس رجویها از عمق تصویر امکان رفتن مجله به چاپخانه وجود نداشت. فراموش نکنیم که این فیلم چند ماه دیگر روی پرده میرود و از پروژههای موجه نظام است.
امان از وقتی که اسم فیلمها مشکوک بودند. نمیشد تغییرشان داد و باید به ضرب و زور مذاکره راهی برای چاپشان پیدا میکردیم. «بوسهی مرگبار» یکی از فیلمهای معروف ژانر نوآر است و قاعدتا باید ثابت میشد فاقد صحنههای اروتیک است.
متأسفانه بعضی از فیلمهای خوب به جرم یکی دو صحنهی به قول
#سانسورچی «توپ» خط قرمز بودند و به هیچ وجه نمیشد سراغشان رفت. پروندهی ۱۴ صفحهایمان برای فیلم «سوزاندن» به همین دلیل حذف شد و حتی نتوانستیم یک نقل قول از کارگردانش گوشهی یکی از صفحات کار کنیم.
همهی کلماتی که مثل «پیامبر»، «تسبیح» یا «معبد» بار مذهبی داشتند باید حذف و با کلمات خنثی جایگزین میشدند. انگار این کلمات فقط یک معنای انحصاری داشتند و نمیشد در بستر دیگری به کار برده شوند.
موقع اشاره به شهدای جنگ ایران و عراق به جای کلماتی مثل «استخوان» حتما باید از «بقایای پیکر» استفاده میشد.
هر اشارهای در متنها که ممکن بود به وضع ناخوشایند مملکت اشاره کند محکوم به حذف یا اصلاح بود. حتی اگر از دهان فرزاد مؤتمن در بحث از ساز و کار تولید فیلم در سینمای ایران خارج میشد.
آقایان سینماگر نمیتوانستند در متنها خانمهای همکار را با اسم کوچک خطاب کنند. حتی اگر مثل این مورد منظورشان از «لادن» نابازیگر سالخوردهی فیلم مغزهای کوچک زنگزده به اسم لادن ژاوهوند بود.
فراموش نکنیم ما اساسا چیزی به اسم شوخی «زیرشکمی» نداشتیم. شوخیها در بدترین حالت ممکن «سطح پایین» بودند.
نمیتوانستیم بنویسم در قسمت دوم فیلم «سیکاریو» قانون و اخلاق همیشه به نتیجه نمیرسد. چون حتما اشتباه میکردیم و قانون و اخلاق اتفاقا همیشه بهترین نجاتدهنده است.
تنها
#ممیزی قابل درک (طبق موازین وزارت ارشاد) ممنوعیت استفاده از کلماتی مثل «بار»، «دوستدختر» و «دوستپسر» بود. مثلا بار میتوانست تبدیل بشود به کافه.
فراموش نمیکنم بعضی از این دوستان
#سانسورچی دو یا سه شغله بودند و قاعدتا میتوانستند بدون حقوق این کار هم زندگیشان را بگذرانند. بعضیهایشان هم از منتقدان سینمای ایراناند و مثلا از دوستان
#کیانوش_عیاری. اما در حواشی
#خانه_پدری اجازه نمیدانند کلمهی
#توقیف در مجله بیاید.
و فراموش نکنیم چیزی که در همشهری از آن به
#نظارت_محتوایی تعبیر میشود و قرار است ادامه داشته باشد دقیقا همین موارد است. سانسورچیها در رزومهشان مینویسند «کارشناس کیفیت محتوا»، اما کیفیت خوب یا بد مجلات همیشه تا حد زیادی تابع تصمیم، سواد و سلیقهی تحریریهها بوده است.
این مدل سانسور در زمان مدیریت مدیران
#قالیباف تا حدی قابل درک بود اما بعد از
#حملهی_گازانبری دوستان حامل (و نه حامی) اصلاحات به همشهری و
#شهرداری آزاردهندهتر شد. این عکسها غیر از دو یا سه مورد همگی مربوط به آخرین شمارهی
#مجله۲۴ است که ما خروجی گرفتیم. شمارهی صد و سوم.
@KhabGardبرخی تصاویر مربوط را در پست بعد ببینید.
منبع:
https://twitter.com/YahyaNatanzi/status/1044986573434097664?s=20