هجو و هجا:
به معنی بدگفتن فحشدادن و استهزاءکردن در شعر است. مثلاً تاریخ بیهقی مینویسد: «خطیبان را گفت تا او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجو کردند.»
فردوسی که هجو او از سلطان محمود، نمونۀ بسیار خوبی است در ادبیّات فارسی و نشان میدهد که فقط جنبۀ حملۀ شخصی دارد، میگوید:
چو شاعر برنجد بگوید هجا
بماند هجا تا قیامت به جا
منجیک ترمذی، از شعرای نیمۀ دوم قرن چهارم هجری، یکی از مخالفان خود را چنین هجو میکند:
ای خواجه مر مرا به هجا قصد تو نبود
جز طبع خویش را به تو بر کردم آزمون
چون تیغ نیک کش به سگی آزمون کنند
وان سگ بود به قیمت آن تیغ رهنمون
بین هجو و مدح، فاصلۀ زیادی وجود نداشت و اگر شاعر مدیحهسرا جرئت هجوگفتن ممدوح را پیدا میکرد، بیمحابا میگفت. در دربار سلاطین، شاعر اوّل مدح کسی را میگفت، بعد تقاضای صله میکرد و در آخر اگر نتیجهای نمیشد، او را تهدید به هجو میکرد:
سه بیت رسم بود شاعران طامع را
یکی مدیح و دگر قطعۀ تقاضایی
اگر بداد سوم شکر ور نداد هجا
از این سه بیت دو گفتم دگر چه فرمایی
هجا در شعر جاهلی عرب سلاحی بود در خدمت قبایل متخاصم. قبل از آغاز جنگ شاعری، قبیلۀ دیگر را هجو میگفت و شاعری از آن قبیله جواب میداد. بعضی از مردم از هجو شاعران بیشتر از کشت و کشتار میترسیدند. زیرا گاهی یک هجو چنان خفّت و خواری برای قبیله به شمار میرفت، که اثرش به آسانی محو نمیشد. اعراب جاهلی معتقد بودند که هجو را یا باید با خون شست یا با هجوی دیگر.
میگویند یکی از اولین هجونویسان باستان شاعری بود به نام اورخیلوکس (Archilochus) اهل پاروس (Paros) که از دختر شخصی به نام لیکامبس (Lycambes) خواستگاری میکند و وعدۀ ازدواج میگیرد. بعداً لیکامبس زیر قول خود میزند و دختر را به او نمیدهد، ارخیلوکس چنان عصبانی میشود که هجوهای متعدّد در حق دختر و پدرش مینویسد و همه جا آنها را میخواند.
عاقبت لیکامبس و دخترش از فرط شرمساری خود را به دار میزنند.
📖کتاب: تاریخ طنز در ادبیات فارسی؛ انتشارات کاروان؛ ۱۳۸۴؛ ص ۱۲
🖊نگارنده: دکتر حسن جوادی
@bazjost_adabi