بسم الله القاصم الجبارین
مداح داشت نوحه مى خواند كه حاجى مثل اسپند روى آتش از جا پريد.وقتى برگشت؛مدام روى دستش مى زد و مى لرزيد.هيچوقت اينطور نديده بودمش.
پرسيدم:" چى شده حاجى؟چرا انقدر عصبانى هستيد!؟"
گفت:" قسمت خانوم ها بازرسى گذاشتن.دارن عزادارهاى
حضرت زهرا رو ميگردن."حرفش كه تموم شد گفتم:"حاجى به خاطر رعايت حال شما دارن مى گردن.خبر داريد كه قصد داشتن شما رو ترور كنن!به خاطر همون دارن كنترل ميكنن." عصبانيتش بيشتر شد.گفت:"حق ندارن اين كار رو بكنن.اصلا من كشته بشم!من به مهموناى
#حضرت_زهرا توهين كنم!؟جسارت كنم!؟اينجا مجلس
حضرت زهراست.جاى گشتن نيست."
بعد از مراسم منتظر همسرم شدم.وقتى آمد؛چهره اش گرفته بود.گفت:"حاجى وسط مراسم آمد دستور داد بازرسى بى بازرسى!"
راوى:حجت الاسلام عارفى
#شهدائنا_عظماءنا#ده_روز_با_سردار#مكتب_حاج_قاسم@basij_fnm