Смотреть в Telegram
این روزها با اخم زندگی را می‌گذرانم. نه اینکه ناراحت یا عصبانی باشم، نه. نیاز به اندکی ابهت و هیبت دارم. در آذرماه روزهای پر چالشی پیش رو است. طوریکه از همان ابتدا، باید هر روز مانور عقیده بدهم. سربازی شده‌ام که برای هراس‌افکنی در دل دشمن، پاهاش را باید سنگین به زمین بزند. گروه تشکیل داده‌اند تا برای یلدای جاهلی، تقسیم وظایف کنند و حالا که مصادف شده با روز من درآوردی مادر تدارک ویژه لازم دارند. از همان موقع، خویم تغییر کرده. دیگر هنگام تذکر، از بچه‌ها نمی‌پرسم نمازت را خواندی یا نه؟ فوری بلند می‌شوم گوششان را می‌پیچانم تا بدانند آن روی سکه عاطفه‌ام، خشونت پنهان است. صدای قرآن بلند‌تر است. حرف پیامبرمان صلی الله علیه و سلم هم زیاد پیش می‌آید. هر اتفاق کوچک بهانه‌ی ملامت آن مراسم کوفتی است‌. لازم دارم فعلا این چند نفر بدانند چقدر از آن متنفرم! حتی از همین حالا با دو کوچک‌تر، نقشه کشیدیم روز تدارک مدرسه غایب شویم و برعکس گذشته، امسال برایشان جایگزین(باج) تعیین نکرده‌ام. با اخم گفته‌ام شرکت در آن، ایمانمان را به خطر خواهد انداخت و پذیرفتند. برایشان از گوگل و کانال‌های مذهبی دلیل هم آوردم. فلسفه پیدایش این مراسم زرتشتی را بلند خواندم و آنها در مورد میترا و خدای پرتوی خورشید و ایزد مهر و شرک و بت پرستی، بیشتر آگاه شدند. حتی در مورد اینکه عده‌ای هوای نفس خودشان را پشت شعار صله ارحام پنهان کرده‌اند، توضیح دادم. و امید دارم خدا کمکم کند. ▫️▫️▫️▫️ امروز معلم دخترم زنگ زد و گفت بیایید دنبال بچه، حالش خوب نیست. نقشه‌مان گرفت. آمد خانه. دیشب با هم، راه‌‌حل «أنا سَقیمٌ»ِ سیدنا ابراهیم را تمرین کرده بودیم. الحمدلله 🌱 خدایا بر خشمم بیفزا و مرا در اراده‌ام ضایع مگردان. نوشتم شاید بدرد کسی بخورد.تو هم با اخم بخوان.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств