دیروز با خودم گفتم با این همه کار که سرم ریخته چه کتابی گوش دهم که ضمن یادگیری، حواسم از حجم کار پرت شود و ذوق شنیدنش هم باعث شود به سرماخوردگی محل سگ نگذارم؟
خیلی وقت بود میخواستم از ادبیات جهان، داستان بخوانم تا با ایده پردازی و توصیف صحنهها بیشتر آشنا گردم و بدانم چقدر و در چه با آنان توفیر داریم؟
که یکباره یادم از عباس معروفی آمد که در کتاب سمفونی مردگان برای امثال من -که روزی کاسه چه کنم چه کنم شان را دراز می کنند جلوی فیلی که هوس هندوستان کرده- کد داده و نام «بابا گوریو» را چند بار تکرار کرده بود.
راستش من از قصهای که اسمهاشان با اسم های ما فرق داشته باشد و فضای زندگیشان حتی سر سوزنی به ما نخورد خوشم نمیآید. احساس مهمان ناخوانده (حتی خوانده) وسط مهمانی همسایه ارمنیمان بهم دست میدهد. یا یک کلاس اولی که برده باشند یکهو کلاس چهارم نشانده باشند را. هنوز گیج مفاهیم اولیهام که یکهو میبینم داستان تمام شده و باید دوباره برگردم سر خانه اول و تکرار.
بهرحال هر طور که بود خودم را راضی کردم جهت تقویت ادبیات هم که شده آن را در برنامه استماع روزانه بگنجانم.
ادامه دارد.