شاعــر نبــودم... اما نوشتم... از حدِ اعـلاے دوسـت داشتن نوشتم ... بــه زبـانِ اشتـیاق نوشتــم...
من در یڪ #عصــرِ دلتنگ... نشسته بر صندلی صبر .. درایـوان انتظار.... تـورا بشڪل عشق بشڪلِ اشـڪ... نوشـتم.... نخواندی... دیگری خواند و عاشق شد.... #عصرتون_پراز_بارش_عشق❤️✨
در جاده ے خاطـرات ... گـاهی ... به ڪوتاهے دستم و گاهے به بلنـداے دلتنگـیم قدم میـزنم بدنیست مابین راه اگـر بہ هَـم برخوردیم مرا به عصرانه اے مخـتصر دعوت ڪنے مثلا یڪ چاے پـر مـرام با دو حـبه معـرفت ....