«تفأّل به دیوان ناصرخسرو!»
۱_ روزِ گذشته با دوستی پیرامونِ تصوّرِ حکیمانِ اندیشمندِ ایرانی (ابنِ سینا و رازی و ناصرخسرو) از لذّت و شادی گفتگومیکردم. از گونهگون لذتها و شادیهای پایدار و ناپایداری که در زندگی یافتمیشود، سخن بهمیانآمد. در پایان به این نظرِ مشترک رسیدیم: شور و شعفِ ماندگاری که در دانستن و یافتن است در لذتِ دیگری یافتنمیشود. گمانمیکنم همگان ماجرای تأثیرگذارِ حرصِ ابوریحانِ بیرونی را تادمِمرگ به دانستن شنیدهایم: «دانسته بمیرم بهتر است یا نادانسته؟!». آن ماجرا حتی اگر افسانه باشد، حکایت از جانِ جستجوگری دارد که مورخّانِ تاریخِ علم، دورهای از تاریخِ دانشِ بشری را به نامِ او («عصرِ بیرونی») ثبتکردهاند.
میگویند کسی الاغش گم شد. فریاد برآورد: هرکه آن را بیابد دو درازگوش جایزه خواهدگرفت! گفتند: دیوانه! درآنصورت یک الاغ زیان خواهیکرد. گفت: دیوانه شمایید؛ چراکه هنوز «لذّتِ یافتن» را نچشیدهاید!
۲_ دیشب شاید بهسببِ نزدیکشدن به شبِ یلدا، دوستی پژوهشگر درپیِ منبعی مستند پیرامونِ پیشینهٔ فالگرفتن با دیوانِ حافظ بود. مقالهٔ آقای دکتر محمدِ افشینوفایی را معرفیکردم. چون آن مقاله در «پیشِ ادیبِ عشق» (ارجنامهٔ استاد سعیدِ حمیدیان) آمده، خودم نیز بارِ دیگر به مقاله نگاهیانداختم. نکاتِ جالبی داشت. ازجمله این نکته: در لبابالألبابِ عوفی آمده، برخی با دیوانِ سیدحسنِ غزنوی نیز فالمیگرفتند. بهگمانام نکتهای است قابلِتوجّه: چه ظرفیّتِ معنایی و تأویلی در دیوانِ سیدحسن وجود دارد که در ادواری، برخی بدان تفأّلمیزدند؟ اینقدَر هست که شعرِ سیدحسن غزنوی درقیاس با بسیاری از اقرانِ او که اغلب در دیوانشان هجویّه و هتّاکی نیز یافتمیشود، اخلاقگرایانه و حکمتآمیز است. تذکرهها نیز سیّد را به پرهیزکاری ستودهاند.
امروز سراغِ کتابها را که میگرفتم، ازروی تفنّن دیوانِ ناصرخسرو را گشودم. ناخودآگاه به یادِ فالگرفتن با شعرِ سیدحسن افتادم و با خود گفتم: اگر جز قرآن و دیوانِ حافظ و مثنوی و چند اثرِ انگشتشمارِ دیگر، قرارباشد کسی با کتاب یا کتابهایی دیگر فالبگیرد، شاید دیوان ناصرخسروِ اخلاقگرای اسماعیلیِ تأویلگرا، حتی مناسبتر از شعرِ سیدحسنِ غزنوی باشد. دیوان ناصرخسرو را گشودم؛ چشمانام را بستم و گفتم: «ای ناصرِ یمگانی! هر راز تو میدانی ...»؛ چشمام به نخستین بیت افتاد:
«علم است کیمیای همه شادی»
ایدون همیکند خِرَدم تلقین
چه حسنِ تصادفی!
@azgozashtevaaknoon