آوازهای بند

#نان_مسکن_آزادی
Канал
Музыка
Искусство и дизайн
Политика
Образование
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала آوازهای بند
@avazhaye_bandПродвигать
364
подписчика
580
фото
824
видео
561
ссылка
‎«آوازهای بند » ‎کانالی بیاد و خاطره ی شاعر انقلابی سعید سلطانپور ، در راستای ترویج و اشاعه هنر و ادبیات انقلابی . https://t.me/joinchat/AAAAAEiYUCsajGufwHvIZA
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، سی و دوبار قیام کرد و در تمام آنها شکست خورد. از هفده زن مختلف، صاحب هفده پسر شده که همه‌ی آنها قبل از آنکه به سن سی و پنج برسند یکی بعد از دیگری کشته شدند. از چهارده سوء قصد، هفتاد و سه دام، و یک تیرباران جان سالم به در برد. از یک فنجان قهوه که استرکنین محتوای آن برای کشتن یک اسب کافی بود، نمرد. نشان لیاقتی را که رییس جمهور برایش در نظر گرفته بود، رد کرد. فرمانده‌ی کل قوای شورشیان شد. حوزه‌ی فرماندهی‌اش از این مرز تا آن مرز ادامه داشت. مردی بود که دولت بیش از هر کس از او واهمه داشت، ولی هرگز نگذاشت از او عکس بیاندازند. از حقوق بازنشستگی‌ای که دولت پس از جنگ برایش تعیین کرده بود صرف نظر کرد و تا سنین پیری با فروش ماهی‌های کوچک طلایی که در کارگاه خود، در ماکوندو می‌ساخت، زندگی گذراند. با اینکه همیشه به عنوان فرمانده‌ی مردان خود می‌جنگید، هرگز در جنگ زخمی نشد. تنها باری که زخمی شد، پس از امضای عهدنامه‌ی نئرلاندیا بود که به جنگ‌های تقریباً بیست ساله‌ی داخلی پایان می‌داد. شخصاً خودش را زخمی کرد. با تپانچه گلوله‌ای به سینه‌ی خود شلیک کرد ولی گلوله بی آنکه به او صدمه‌ای بزند از سینه‌اش داخل شد و از پشتش خارج شد.تنها چیزی که از آنهمه بر جای ماند، یکی از خیابان‌های ماکوندو بود که به احترام او اسم‌گذاری شده بود. اما همانطور که خود او چند سال پیش از آنکه از پیری بمیرد گفت، سحرگاه روزی که همراه بیست و یک مرد شهر را ترک می‌کرد تا به قوای ژنرال ویکتوریو مدنیا ملحق شود، هرگز انتظار هیچ‌یک از آن وقایع را نمی‌کشید.
#صد_سال_تنهایی
#گابریل_گارسیا_مارکز
#بهمن_فرزانه_مترجم
#آوازهای_بند
#اسماعیل_بخشی
#سپیده_قلیان
#نان_مسکن_آزادی
#علی_نجاتی
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زندان_شکنجه_اعدام_ملغی_باید_گردد
#فراخوان
@abbassamakar
به عشق بدهکارم
به مبارزه بدهکارم
وظایفم را انجام نداده ام درست
هزار کارم در پیچ و خمِ ناتمامی مانده ست
حیف
دیر به فکر افتاده ام
توش و توان آن سال­هایِ سبک­سرِ پُراز شرّ و شور را ندارم دیگر
روزگارِ سختی در پیش است
نگرانم
بارسنگین کارگران را سبک کنید رفقای جوان
#عباس_سماکار
#من_یک_شورشی_هستم
#سعید_سلطانپور
#آوازهای_بند
#کارگر_زندانی_آزاد_باید_گردد
#زندانی_سیاسی_ازاد_باید_گردد
#سرنگون_باد_جمهوری_اسلامی
#کار_مسکن_آزادی
#نان_مسکن_آزادی
#آشغالدونی
سرگذشت علی، پسر فقیری است که به همراه پدر بیمار خود، شب تا صبح در خیابان های شهر پرسه می زنند. در یکی از روزها با دار و دسته ای آشنا می شوند که خون فقرا را می گیرند و در عوض پول پرداخت می کنند و خونشان را به بیمارستان های دولتی می فروشند.
ساعدی در “آشغالدونی” جامعه سرمایه داری را چون خون آشامی که خونِ فقرا را می مکد تصویر کرده است. داستانِ “آشغالدونی” یکی از عوامل دستگیری ساعدی در سال ۱۳۵۳ بود.
#غلامحسین_ساعدی
#سعید_سلطانپور
#آوازهای_بند
#کتابخانی
#سرمایه_داری
#نان_مسکن_آزادی