پروانهای به گِردِ گُل چَرخ میزند از گُل به سوی شعر عطری رها شده از صبح مشرق ِ نگاه ِ تو تا اشتیاق دست های من بانو حرفی کمین کرده در گلو آیا اجازه هست عاشقت شوم
نه مجنونم ، که تو... لیلی شوے در شعرهاے عاشقان نه شیرینی ڪه من ... فرهاد شوم تیشه به دست برای دوست داشتن افسانه لازم نیست همین ڪه دست ِدل ... از دیدنت به لرزه مے افتد ،
بگو چه را بهانه ڪنم براے دیدنت ڪدام حیله ے عاشقانه ڪدام زیرڪی دل از تو بردن ظرافت شعرهاے سعدے مے خواهد و طراوت ڪلام حافظ! همت مجنون مے خواهد و... دیوانگی عاشق قرار ما به وقت دلتنگی به وقت زیباترین حادثه به وقت دوست داشتن تو