آمیختہ ام بہ تو تو همان پیچڪ عشقی در حوالی بن بست دلم سپید می شوم پشت پرچین دلت شڪوفہ عشق میڪارم ساز عشق را ڪوڪ میڪنم من ولگرد خرابہ نشین دلِ سرمست توام...
دلم ڪہ هوایت را می کند از نسیم عطرت را نفس می کشم امواجی از تورا در رویاهایم ترسیم می کنم عطرت خنده هایت چشم هایت حتی،اخم هایت وبا همہ داشتہ هاے رویایم آرام می گیرم..
دلخوشے، زیادے براے خودم نمے خواستم فقط سنجاق شدن به سینہ چپش ڪافے بود دوست داشتم مرا،،، در ضربانهایش نفس بڪشد، ڪمیتو ڪہ تمام حواسش پرت من باشد، ڪمے شعر .... ڪمے زندگے .... ڪمے قدم زدن در ڪوچہ ے خاطره هاااا و ڪمے پاییز...🍂
آخرین... روزهاے شهریور است و برڪَها با بوسه بر زمین عاشقانه...♡ نجواے احساسشان را با ملودے #عشــق به پرواز... در مے آورند.... و من... بے قرار مے شوم... ڪه در پستوے ڪدامین شعر #مهـــــــرِ رویت را به انتظار بنشینم...؟!"
مرا بغل کن مرا سمت #چپ_سینہ ات بچسبان میخواهم نفس بکشم ریتم موزون #قلبت را می خواهم ...... با هر تپشش ملودی #دوست_داشتن ساز کنم مرا در آغوشت قلاب کن و بپیچان بگذارعصاره این عشــق زیر #رگهایم شناورشود.
ملودی عشق را بنواز بردامن پرچین روزگار برقص آر منِ سرگشتہ حیران را چرخی بزن در دایره ے دوار چشم من می خواهم بسوزانم دردهایم را و در آسمان دیگری اوج بگیرم اینجا بہ هرطرف که میروم بہ تو می رسم.