دلم صبحی سلامی بوسه اے عشقی نسیمی عطر لبخندی نوای دلکش تار و کمانچه از مسیری دورتر حتی دلم شعری سراسر دوستت_دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد ..!!
تو را عاشقانه میبوسم تا با گرمی نفسهایم به لبانت جان دهم و با گرمی نفسهایت جانی دوباره گیرم دوستت دارم با همه هستی خود ای همه هستی من و هزاران بار خواهم گفتم دوستت دارم را ...
خانه ام ابری ست اما ابربارانش ڪَرفته ست درخیال روزهای روشنم ڪزدست رفتندم، من به روی آفتابم می برم درساحت دریانظاره. وهمه دنیاخراب وخردازباداست وبه ره ، نی زن ڪه دائم می نوازدنی، دراین دنیای ابراندود راه خودرادارداندرپیش!
دلم یک باغ پر نارنج دلم آرامش ترد و لطیفِ صبح شالیزار دلم صبحی، سلامی، بوسهای، عشقی، نسیمی عطرِ لبخندی... نوای دلکش تار و کمانچه از مسیری دورتر حتی دلم شعری سراسر دوستتدارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه میخواهد...
دلــم یڪ بـــاغ پر نارنـــج... دلم آرامشِ تُرد وُ لطیفَ صبح شالیزار... دلم #صبـــــحی سلامــــی بوســــه اے #عشـــــــقی نسیــــــمی عطـر لبخنـدے نواے دلکش تار و کمانچه از مسیری دورتر حتی... دلم شعری سراسر #دوستت_دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد ...
شب است، اما در دلِ من شبِ دیگری است و ستارههای آن از جنس دیگر در دل من سکنهای هستند که با سکنهی این زمین قهر و آشتیها دارند. در دلِ من گمشدهای است که در این ساعتِ وحشتناک از آن یاد میکنم
هرگز منتظر فرداى خيالى نباش سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير فراموش نکن "مقصد" هميشه جايى در انتهاى مسير نيست مقصد لذت بردن از قدمهايی است که بین مبدا تا مقصد برمیداریم نگران فردا مباش از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها ...
تو را من چشم در راهم تو را من چشم در راهم، شباهنگام که میگیرند در شاخ «تلاجن» سایهها رنگِ سیاهی، وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم. شباهنگام، درآن دم که برجا درّهها چون مردهماران خفتگانند، درآن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام، گرَم یاد آوری یا نه، من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم.