آن کس که شتاب دارد، عاشق نیست، تشنه یی ست که معشوق را چشمه ی آب شیرین تصور کرده است! وقتی دوید و رسید و نوشید و ورم کرد، رها می کند و می رود! محبوب، چشمه ی آب شیرین نیست، هوای خنک دم صبح است...
زِندگی، قبل از هرچيز زندگیست. گل می خواهد، موسيقی می خواهد، زيبايی می خواهد. زندگی حتی اگر يكسره جَنگيدن هم باشد، خَستگی در كردن می خواهد. عطر شمعدانی ها را بوييدن می خواهد. خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايِده است. ما بايد به اصلِمان بَرگرديم. زَخم را كه مَظهر خشونَت است با زَخم نمی بندند؛ با نوارِ نرم و پنبه پاک می بندند، با مُحبت، با عِشق
عشق، خوب دیدن است. خوب چشیدن ، خوب بوییدن ، خوب زمزمه کردن ، و خوب لمس کردن.
عشق، نجات دادنِ غریقی است که دیگر هیچ کس به نجاتش امیدی ندارد. عشق، رَجعت به آغازِ آغاز است. به شروع، به همان لبخند، همان نگاه، همان طعم ، اما نه خاطرهی آنها، خودِ آنها . . .!
من تو را تصویر خواهم کرد تو را به رنگ، به نور، و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد. تو را به گل، به کوه، و به رودخانههای خروشان تبدیل خواهم کرد. من از تو دنیا را خواهم ساخت و برای تو، دنیا را .. اگر سخنم را باور نمیکنی هنوز قدرتِ دوست داشتن را باور نکرده ای ..
من تو را تصویر خواهم کرد تو را به رنگ، به نور، و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد. تو را به گل، به کوه، و به رودخانههای خروشان تبدیل خواهم کرد. من از تو دنیا را خواهم ساخت و برای تو، دنیا را .. اگر سخنم را باور نمیکنی هنوز قدرتِ دوست داشتن را باور نکرده ای
عشق، امّا، کهنه نمیشود، تمام نمیشود. مصرف نمیشود. مگر عشق، یک وعده غذای چرب و چیل است که وقتی گرسنه و بیتاب رسیدی و خوردی و یک دو لیوان آب هم روی آن، باد کرده و سیر، کنار بکشی و خدا را شُکر کنی؟ عشق من میگویم یا دروغیست که بعضِ آدمهای ضعیفِ آویخته به خود، به خود میگویند، یا چیزیست باقی، به بقای حیات.
زندگی، قبل از هرچیز زندگیست گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی درکردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد.
زندگی، قبل از هرچیز زندگیست گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد. زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی درکردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد.
عشق بهتر یا دوست داشتن؟؟ چرا؟ و فاصله ای ست ابدی میان «عشق» و «دوست داشتن» که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید یا باید فرو چکید من هر دو را تجربه کردم. عشق را اگر نتوانی به سمت دوست داشتن هدایت کنی تجربه ای دردناک خواهد شد خوبی دوست داشتن در این است که خراب نمی کند دِفُرمه نمی کند اسیر نمی کند اما عشق چیز دیگری است هیچ کس انتهایش را نمی داند و شاید همین جذابیت عشق است