زنی میان تنِ خستهاش تمام تارها را خاطره کرده است دل به کدام دریا بزند در نمایش ایستادگی؟ رخ به رخِ موجهای متلاطم که نوازشگرانه دل صخرهها را به بازی گرفتهاند شاعرانه شنا کن در حریم نا امن زمانه زیباتر از مستی احساس و قلبی که سراسر معجزه است مرواریدی نمییابی