و من آمدنت را از نگاه پاییز میخوانم و اگر تو قصد ماندن کنی من برگ به برگ پاییز را زیر پاهایت خواهم ریخت تا پاییز معاشقه ی زیبای ما را ببیند و رنگ عشق به خود بگیرد...
جمعه هایم فقط در تو خلاصه میشود.. ای ڪاش میدانستی جمعه ام یعنی نگاه تو یاد تو و چشمان زیباے تو... من عمیق غرق در نگاه ویران توام... چشمانت را بگشا و دچارِ این دل ویرانم شو...
و خرداد بدرقه آخر بهار نیست حرفهای عاشقانه بهار به تابستان است خرداد این شاه دانه ی بهار که به شوق عشق بازی با تیر روانه ی گرمای دل میشود.. خرداد حرفهای ناگفته ای دارد ک در دل داد میزند و عاشقانه با دلنوازی عشق را فریاد میزند.. او رو بازی میکند تا به سوی یار با حرارت عشق بشتابد تا آشیانه ای بسازد پر ز عشق
و من آمدنت را از نگاه پاییز میخوانم و اگر تو قصد ماندن کنی من برگ به برگ پاییز را زیر پاهایت خواهم ریخت تا پاییز معاشقه ی زیبای ما را ببیند و رنگ عشق به خود بگیرد...