𖤹𖤹آوَُاَُیَُ عَُشَُـــَق𖤹𖤹

࿐

گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم

آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم

هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم

هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم

گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم

گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم

شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمی‌رسانم

آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم

من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم

من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم

مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم

شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم

شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم

ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم

دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم

هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم

#حضرت_سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃✨🌹✨🍃

در دلم بود ڪہ جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد ڪہ متاعی‌ست حقیر

عجب از عقلِ ڪسانے ڪہ مرا پند دهند
برو اے خواجہ ڪہ عاشق نَبُوَد پند پذیر

#حضرت_سعدی



🍃✨🌹✨🍃

#دل و #جانم به
#تــو_مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند #حریفان ڪه #تــو_منظور_منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
#تـــو چنان در #دل_من رفته ڪه #جان_در #بدنی

#حضرت_سعدی


🍃✨🌹✨🍃

خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری

حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری

#حضرت_سعدی


#سلام_صبح_بخیر

شب_فراق نداند ڪه تا سحر چند است

مگر کسی ڪه به زندان_عشق در بند است

#حضرت_سعدی


🍃✨🌹✨🍃

.

چه خوش گفت.‌‌..

با کودک آموزگار...

که کاری نکردیم و شد روزگار...

#حضرت_سعدی🌷

.

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
بامامگوبجزسخن دل نشان دوست

حال ازدهان دوست شنیدن چه خوش بود
یاازدهان آنکه شنیدازدهان دوست

گردوست بنده را بکشدیابپرورد
تسلیم ازآن بنده وفرمان ازآن دوست

#حضرت_سعدی🌹

🍂✨🌺✨🍂

خرم آن روز که به چمن باز آیی
یا به بستان به در حجره‌ی من باز‌آیی

گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن باز‌آیی...


#حضرت_سعدی

#درود_و_صبحتون_قشنگ........🌸


🍃✨🌹✨🍃

#حضرت_سعدی_میفرمادکه:

با لشکرت چه حاجت
رفتن به جنگِ دشمن
«تــو» خودبه چشم وابرو
برهم زنی سپاهی

#سعدی

‌‌

به چه مانند کنم در همه آفاق تو را ...

کانچه در وَهم من آید ،
#تــو از آن خوبتری ...



#حضرت_سعدی

🍃✨🌹✨🍃

هر نصیحت ڪه ڪنی بشنوم ای یار عزیز

"صبرم"از "دوست" مفرمای ڪه من نتوانم

#حضرت_سعدی

تا تـو مصور شدی در دل یڪتای من

جای #تصور نماند دیگرم اندر ضمیر

#حضرت_سعدی

دری به روی من اے یار مهربان بگشای

ڪه هیچ ڪس نگشاید اگر تو در بندی...

#حضرت_سعدی

‏گر به صد منزل ، "فراق افتد"ميان ما و دوست

هم چنانش درميان ِ "جانِ شيرين" منزل است

#حضرت_سعدی

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

بندِ پایی ڪه به دست تـو بوَد، تاجِ سَر است

#حضرت_سعدی

سخنی ڪه با تـو دارم، به "نسیم صبح" گفتم

"دگری نمی‌شناسم"،"تـو ببر ڪه آشنایی"...

#حضرت_سعدی

درمان درد عاشقان
صبر است و من دیوانه‌ام
نه درد ساکن می‌شود
نه ره به درمان می‌برم


#حضرت_سعدی

🍃✨🌹✨🍃

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

#حضرت_سعدی


🍃✨🌹✨🍃

مرا به هیچ بدادی
و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی
به عالمی نفروشم...

#حضرت_سعدی


‎‌‌┄┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄┄

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود

هر که مجموع نشستست پریشان نرود

آن که در دامنش آویخته باشد خاری

هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود

‎‌‌┄┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄┄
#حضرت_سعدی