از راهی پر هیجان دیوانه وار رد می شوی از آخرین مرزهای تنم بی اجازه .... خستگی هایم را وجب میکنی چند وجب پایین تر از عشق مست از شراب ِ آغوش خیمه میزند لب هایت روی داغ ترین پیاله های زنانه ام و آرام میگیرم میان ِ هیاهوی آغوشت..
بیا خاص باشیم مثلا آغوش آغوش گناه باشد و خودمان بی حرف و حدیث راهی ِ شب های جهّنم بشویم و آنقدر سینه به سینه بسوزیم در آتش هوس که تا بهشت فقط یک چرت راه باقی باشد ....
آرامشِ لب هایت معبدِ باشڪوهی است ڪه نفس هایِ مرا هر ثانیه به زانو در میآورد ••• و میپراند خیالِ نبودنت را بند بندِ وجودم بیتاب است دلبر جان تو بگو چگونه ستایش نڪُنم هم آغوشی به وقتِ بوسیدنت را
برگرد به وسعت ِ وحشی ِ نا آرام ِ آغوشم بی بهانه ساعت ها .... نت به نت می نوازم تو را در تنگنای ِ بهم پیچیدنمان و سکوت می کند این همه فریاد را هم آغوشیمان... چه بی پروا سقوط میکنم به عریان ترین وسوسه هایی ِ که می لرزاند ستون شب را ......
برگرد به وسعت ِ وحشی ِ نا آرام ِ آغوشم بی بهانه ساعت ها .... نت به نت می نوازم تو را در تنگنای ِ بهم پیچیدنمان و سکوت می کند این همه فریاد را هم آغوشیمان... چه بی پروا سقوط میکنم به عریان ترین وسوسه هایی ِ که می لرزاند ستون شب را ......