Смотреть в Telegram
رباعی ۱) شب بود و بهار بود و یارم با من من در برِ او فتاده بی‌‌پیراهن از بام بلند آسمان بر سر ما تا روز ستاره ریخت دامن‌دامن ۲) گفتا: «بادم» بگفتمش: «من خرمن» گفتا: «آتش» بگفتمش: «من دامن» پرسید: «دلت که بُرده؟» گفتم: «تو، تو» تا گفت: «دلم...» بگفتمش: «من، من، من!» ۳) دل‌ بسته‌ام از جهان به خندیدن تو زنده به توام، دست من و دامن تو آرام منی و بی تو بی‌آرامم جان‌وتن من فدای جان‌و‌تن تو ۴) گر من نروم چه سود؟ آن می‌بردم برگی سبکم؛ آب روان می‌بردم او داند سر ز پا ندانم، چه کنم؟ خوش‌خوش‌ نروم کشان‌کشان می‌بردم ۵) او رفته‌زخویش بود و من نامیزان افتان‌خیزان ز شانه‌اش آویزان نه بوسه‌شمر بودم و نه روگردان گرمای تموز بود و بودم لرزان (عاطفه طیه) @atefeh_tayyeh
Telegram Center
Telegram Center
Канал