عاشقانه های فاطیما

#Women
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
برخى زنان همجنسگرا از اصطلاحاتى نظیر "زناشویى"، "شوهر"، یا "همسر" استفاده مى‌کنند ولى براى این موضوع دلیلى اساسى وجود دارد. اینها تنها واژگانى در فرهنگ ما هستند که حامل مفاهیم عشق، اعتماد، وفادارى و مسئولیت در رابطه‌اى دوسویه هستند. به جرأت مى‌توان گفت نقشپذیرى زنان همجنسگرا به این دلیل است که آنان در جامعه‌اى نقشپذیر پرورش یافته‌اند. زنان همجنسگرا تمامى عمر خود را در فرهنگى سپرى مى‌کنند که به شدت شیوه‌ى زندگى بر مبناى تسلط جنس مذکر و انقیاد جنس مؤنث، استقلال یکى و عدم‌استقلال دیگرى، تجاوزکارى و بى‌ارادگى را تبلیغ می‌کند.
در واقع اعتقاد به وجود شریک "مذکر" و "مؤنث" در روابط همجنسگرایانه نادرست است. چنان که آرنو کارلن در اثر بزرگ خود، "جنسیت و همجنسگرایى"، از قول یک روانشناس مى‌گوید: «درصد کوچکى هستند که همیشه نقش زن را به عهده مى‌گیرند؛ درصد مردان همجنسباز قوى و قابل تحسینى که همواره نقش فاعل را ایفا کنند نیز اندك است. در واقع در میان اکثر آنان نقش‌ها غالباً تعویض مى‌گردد.»

با وجود آنکه جنبش همجنسگرایان معاصر و گروه‌هاى زنان همجنسگرا در جنبش زنان شدیداً نقش‌هاى جنسى را محکوم مى‌کنند، اما نمى‌توانند موفق گردند. اگرچه بیانیه‌ى جبهه‌ى آزادى همجنسگرایان ازدواج را محکوم مى‌کند و از نابودى خانواده سخن مى‌گوید، همجنسگرایان در جستجوى امنیت عاطفى در جهانى بى‌رحم از همان نهادى تقلید مى‌کنند که تمایلات جنسى‌شان، آن را نفى مى‌کند. اما همانطور که کینسى نشان داد، هرچند بسیارى از زوج‌هاى زنان همجنسگرا پنج، ده یا پانزده سال با یکدیگر زندگى مى‌کنند، پیوندهاى دیرپا در میان همجنسگرایان نادر است. آرنو کارلن مى‌نویسد: «بسیارى از همجنسگرایان اظهار مى‌کنند که به دنبال رابطه‌اى پایدار و مشتاق زندگى مشترك هستند، ولى در حقیقت داراى روابطى شکننده، پر دردسر و کوتاه مدت مى‌باشند.»

همجنسگرایان على‌رغم نگرش ظاهراً سهل‌گیرانه‌تر نسبت به رابطه‌ى جنسى "آزاد"، کم‌تر از غیرهمجنسگرایان خواهان تعهدعاطفى شریک زندگى خویش نیستند. آنها به‌دلیل زیستن تحت فشار شدید در دنیایى متخاصم، گرایش‌هاى جنسى خود را بسیار شدیدتر از اکثر غیرهمجنسگرایان احساس مى‌کنند، از اینرو دچار حس تملک مى‌گردند ـ چرا که مالکیتِ چیزها اندکى امنیت به انسانها مى‌بخشد. همانگونه که ابوت ولاو مى‌نویسند: «در اجتماعات زنان همجنسگرا، آنجا که ازدواج و تضمینات اجتماعى یا قانونى براى کمک به حفظ روابط آنان پس از دوران عشق رومانتیک اولیه وجود ندارد، ناامنى و حسادت بازار پر رونقى دارد.
جهان همجنسگرایى نیز که به نظر مى‌رسد باورهاى سرمایه‌دارى را متزلزل مى‌سازد، خود توسط نظام سرمایه‌دارى کاملاً مورد هجوم قرار گرفته است. خرده‌فرهنگ همجنسگرایى در نتیجه‌ى تضادها و توهمات پاره‌پاره گشته است. زنان به جدایى از مردان، مردان "مرد نقش" از زنان "زن نقش"، زنان "مرد نقش" از مردان "زن نقش" و . . . تمایل دارند. بسیارى از این طرز تلقى‌ها خود بازتابى از ارزش‌هاى دگرجنسگرایى هستند و برخى دیگر نتیجه‌ى پیوندهاى پولى موجود هستند. در این عالم همجنسگرایى که انسان‌ها به آسانى ویژگى‌هاى فردى خود را از دست مى‌دهند، ارتباط جنسى به هدف زندگى تبدیل مى‌گردد و افراد تا حد اشیا تنزل مى‌کنند.»

در خاتمه باید گفت که نظام سرمایه‌دارى همجنسگرایى را به یک "معضل" تبدیل ساخته است. تا زمانى که خانواده‌ى سنتى، واحدى اقتصادى با هدف پرورش کودکان و ارضاى نیازهاى مصرفى اشخاص است، همجنسگرایان به ناچار افرادى نامتعارف تلقى خواهند شد: مرد همجنسگرا مناسب نقش مرد به مثابه نان‌آورِ زن و فرزندان، و زن همجنسگرا مناسب ایفاى نقش مادر و همسر تشخیص داده نمى‌شود. خانواده‌ى امروزى نه تنها زندانى براى اعضاى آن است بلکه کسانى را نیز که با کلیشه‌هاى نقش‌هاى جنسى مرتبط با آن همساز نیستند، گرفتار مى‌سازد.



مبارزه طبقاتی و آزادی زن|تونی کلیف|ترجمه:مجید قنبری

@asheghanehaye_fatima|#Women|#BookR|#Cliff

https://t.me/Our_Archive/353.
نظام سرمایه‌دارى خود سکس را هم به کالایى مهم تبدیل مى‌کند که در خدمت بازار عظیم پورنوگرافى و کالاهاى باب روزى مى‌باشد که مدعى افزایش جاذبه‌ى‌ جنسى زنان و توان جنسى مردان هستند.
تمایلات جنسى به مجموعه‌اى از هیجانات جسمانى بیگانه شده با فرد تبدیل مى‌گردند. همانگونه که "جورج فرانکل" در "شکست انقلاب جنسى" بیان مى‌کند: «تولیدکنندگان انبوه رویاها یکسره در کار محوریت بخشیدن به نقش‌ها و مسائل جنسى هستند و اجازه‌ى جلوه کردن شخصیت افراد را نمی‌دهند.»

الکساندرا کولنتاى بسیار پیشتر (در سال 1921) این تصور از سکس را مورد انتقاد قرار داده بود: «رویکرد بورژوایى به روابط جنسى همچون موضوعى صرفاً مربوط به سکس، مى‌باید به نقد کشیده شود و با شناختى از کل گستره‌ى تجربه‌ى فرخنده‌ى عاشقانه جایگزین گردد، تجربه‌اى که به زندگى غنا مى‌بخشد و آن را به سوى سعادتمندى بیشتر سوق مى‌دهد. هرچه رشد عاطفى و معنوى شخص بیشتر باشد، جاى کمترى براى وجه صرفاً جسمانى عشق در روابط او وجود خواهد داشت، و تجربه‌ى عشقى پرفروغ‌تر خواهد بود.»

رویکرد مکانیکى به سکس باعث افزایش نگرانى‌ها در میان هم زنان و هم مردان مى‌گردد. زن از خود مى‌پرسد، آیا در بستر به‌ اندازه‌ى زنانى که در مجلات، در فیلم‌هاى سینما یا تلویزیون به نمایش گذاشته مى‌شوند، جذاب و موفق هستم؟ و مرد از خود سئوال مى‌کند، آیا از نظر جنسى قوى هستم؟ تسامح و سهل‌انگارى جنسى این باور را که جایگاه زنان در خانه است به چالش نمى‌گیرد بلکه تنها به آن اضافه مى‌کند: «و در رختخواب.»

نظام سرمایه‌دارى تمامى هستىِ اجتماعىِ انسان را از شکل مى‌اندازد و مردان، زنان و کودکان را از توانایى پیشبرد نیروهاى بالقوه خویش در تمامى عرصه‌هاى زندگى محروم مى‌سازد. خانواده به عنوان بخشى از این جامعه که انسان‌ها عشق و آسایش را در آن مى‌جویند، مناسبات بیرون از خانواده را بازتولید مى‌کند و همین امر آن را به کانون تصادمات شخصى، خشم، حسادت، هراس و بزهکارى تبدیل مى‌کند. هم مردان و هم زنان در تبعیت از الگوهاى پندارگرایانه‌ى ناممکنى که جامعه به آنان عرضه مى‌کند، ناموفق مى‌مانند.

اما اگر خانواده تأثیر اندکى در تأمین نیازهاى شخصى و عاطفى انسان‌ها دارد، به چه دلیل مردم هنوز به آن دل مى‌بندند؟ چرا از میان تمامى نهادها این نهاد قابلیت بقاى بیشترى از خود نشان مى‌دهد؟ گرچه درست است که هرچه جهان خشن‌تر باشد، خانواده در تأمین نیازهاى مادى و معنوى اعضاى خود ناتوان‌تر خواهد بود، اما در عین حال دقیقاً نیاز به چنین مأمنى بیشتر مى‌شود. ارضاى تقریباً تمامى نیازهاى فردى در هیچ جاى دیگرى امکانپذیر نیست. کودکى یتیم، زن یا مردى بیوه بدون خویشاوندان نزدیک، پیرمرد و پیرزن یا میان‌سالى مجرد بیرون از خانواده‌ى هسته‌اى تنهاتر و در شرایط بدترى خواهد بود. مساعدت متقابل نیاز اصلى مردان و زنان است. به دلیل تنهایى و دلتنگى است که خانواده‌ى هسته‌اى تداوم مى‌یابد. نهاد خانواده زنان را تحت ستم قرار مى‌دهد. زن نیز به سهم خود در پدید آوردن زنجیرهایى که او را به بند مى‌کشند، مشارکت دارد و این زنجیرها را با گل‌هاى عشق آذین می‌کند.
خانواده حصار تیره و تارى است که انسان‌ها را از درك و به پرسش کشیدن جامعه‌ى بى‌رحم و رقابت‌آمیزِ بیرون بازمى‌دارد و رفتار غیر انسانى فرد نسبت به دیگرى را قابل تحمل‌تر مى‌سازد. هراس‌هاى جهان بیرون نه تنها تنش‌هاى مفرط درون خانواده را، بلکه علت تداوم آن را نیز توضیح مى‌دهند. خانواده‌ى امروزى محصول نظام سرمایه‌دارى و یکى از پایه‌هاى اصلى آن است.


مبارزه طبقاتی و آزادی زن|تونی کلیف|ترجمه:مجید قنبری

@asheghanehaye_fatima |#Women|#BookR|#Cliff

https://t.me/Our_Archive/353
در ۸ مارس ۱۸۵۷، زنان کارگر کارگاه‌های پارچه‌بافی در نیویورک به خیابان ریختند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط نامناسب کار شدند. این تظاهرات با حمله پلیس و کتک‌زدن زنان برهم خورد.

سال ۱۹۰۷ در دوره‌ای که مبارزات زنان برای تامین حقوق سیاسی و اجتماعی اوج گرفته بود، بمناسبت پنجاهمین سالگشت تظاهرات نیویورک در ۸ مارس، زنان دست به تظاهرات زدند.
ایده انتخاب روزی از سال به‌عنوان روز زن نخستین بار در جریان مبارزه زنان نیویورک با شعار حق رای برای زنان مطرح شد. دو هزار زن تظاهرکننده در ۲۳ فوریه ۱۹۰۹ پیشنهاد کردند که هر سال در روز یکشنبه آخر فوریه، یک تظاهرات سراسری در آمریکا بمناسبت روز زن برگزار شود.

در سال ۱۹۱۰، دومین کنفرانس زنان سوسیالیست که کلارا زتکین از رهبران آن بود، به مسئله تعیین روز بین‌المللی زن پرداخت. زنان سوسیالیست اتریشی قبلا روز اول ماه مه را پیشنهاد کرده بودند. اما اول ماه مه،جایگاه و مفهومی داشت که می‌‌توانست اهمیت و جایگاه مبارزه مشخص بر سر مسئله زن را تحت الشعاع قرار دهد. زنان سوسیالیست آلمان، روز ۱۹ مارس را پیشنهاد کردند. مناسبت این روز، مبارزات انقلابی در سال ۱۸۴۸ علیه پادشاهی پروس بود که به عقب‌نشینی لفظی حکومت، منجمله در مورد مطالبات زنان، انجامید. دومین کنفرانس زنان سوسیالیست تاریخ برگزاری نخستین مراسم روز زن را ۱۹ مارس ۱۹۱۱ تعیین کرد. تصمیم گیری قطعی برای تعیین روز جهانی زن به بعد موکول شد.
بعد از انتشار قطعنامه کنفرانس در مورد تعیین روز جهانی زن، انترناسیونال دوم از این تصمیم حمایت کرد، و نخستین تشکیلاتی بود که این روز را برسمیت شناخت.

۱۹ مارس ۱۹۱۱ خیابان‌های آلمان، اتریش، سوئیس و دانمارک با مارش زنان به لرزه درآمد. نیروهای پلیس به تظاهرات حمله بردند و به زدن زنان پرداختند و گروهی را دستگیر کردند.

سال ۱۹۱۳ دبیرخانه بین‌المللی زنان (یکی از نهادهای انترناسیونال سوسیالیستی دوم)، ۸ مارس را با خاطره مبارزه زنان کارگر در آمریکا، به‌عنوان روز جهانی زن انتخاب کرد. در همان سال، زنان زحمتکش و زنان روشنفکر انقلابی در روسیه تزاری و در سراسر اروپا، مراسم ۸ مارس را بشکل تظاهرات و میتینگ برگزار کردند.

در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول درگرفت. در اروپا که مرکز جنگ بود، زنان انقلابی تلاش کردند تظاهرات ۸ مارس ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ را تحت شعار مرکزی علیه جنگ امپریالیستی برگزار کنند. در کشورهای درگیر جنگ، طبقات مختلف به موافقان و مخالفان جنگ تقسیم شده بودند و انشعاب در صفوف جنبش زنان، مانع از برگزاری سراسری و گسترده روز زن شد.

در سال ۱۹۱۷ تظاهرات زنان کارگر در پتروگراد علیه گرسنگی، جنگ و تزاریسم، بانگ آغازین انقلاب روسیه بود. کارگران شهر در پشتیبانی از این تظاهرات، اعلام اعتصاب عمومی کردند. ۸ مارس ۱۹۱۷ به یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب روسیه تبدیل شد.


تاریخچه هشت مارس روز جهانی زن|رُزا لوکزامبورگ

(در ژانویه ۱۹۱۹، رزا لوکزامبورگ،‌ از رهبران اصلی جنبش‌ کارگری جهان، به دست ستایشگران جنگ و راستگرایان فاشیست به قتل رسید.)

•••


سال ۱۹۲۱، کنفرانس زنان انترناسیونال سوم کمونیستی در مسکو برگزار شد. در آن کنفرانس، روز ۸ مارس به‌عنوان روز زن بتصویب رسید. کنفرانس، زنان سراسر دنیا را به گسترش مبارزه علیه نظم موجود و برای تحقق خواسته هایشان فرا خواند.

از اواسط دهه ۱۹۳۰، دنیا یک بار دیگر بسوی جنگ جهانی جدید روان شد. برگزاری تظاهرات روز زن در کشورهایی که تحت سلطه فاشیسم بودند، غیر قانونی اعلام شد. علیرغم این ممنوعیت، ۸ مارس ۱۹۳۶، زنان در برلین تظاهرات کردند. در همان روز، اسپانیای فاشیست شاهد تظاهرات روز زن در مادرید بود. ۳۰ هزار زن کمونیست و جمهوری‌خواه، شعار آزادی و صلح سر دادند.

در پی جنگ جهانی دوم، انقلابات و جنبش‌های رهایی‌بخش در کشورهای چندی درگرفت.

در دهه ۱۹۶۰، در کشورهای آسیا و افریقا و آمریکای لاتین جنبش‌های رهایی‌بخش بپاخاسته بود. در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته نیز جنبش‌ها و مبارزات انقلابی بالاگرفته بود و جنبش رهایی زن نیز اوج و گسترشی چشمگیر یافت.

در آمریکا و اروپا، زنان علیه سنن و قیود و قوانین مردسالارانه و احکام اسارت‌بار کلیسایی بپاخواستند. در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تامین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزه‌نگاری، کاهش ساعات کار روزانه و غیره مطرح شد. این جنبش موفق شد در برخی از این زمینه‌ها پیشروی کند. در تظاهرات هشتم مارس ۱۹۶۹ زنان دردانشگاه برکلی در آمریکا گرد آمدند و علیه جنگ در ویتنام تظاهرات کردند.

در سال ۱۹۷۵ سازمان ملل بالاخره ۸ مارس را به عنوانان روز جهانی زن برسمیت شناخت.




@asheghanehaye_fatima|#History|#Women|#Rosa
سانگر در زن و آزمون جديد نوشت:هيچ زنی تا وقتی كه مالك و حاكم بر جسم خويش نيست، نميتواند خود را آزاد بنامد. تا وقتی كه نتواند آگاهانه تصميم گيرد كه آيا مايل است مادر شود يا خير، آزاد نيست.
اين يك مسأله پيچيده بود.مثلاً كيت ريچاردز او هير به خانه‌داری و كانون خانواده باور داشت ولی تصور ميكرد كه سوسياليسم آن را بهبود خواهد بخشيد.هنگامی كه وی در سال ۱۹۱۰ در كانزاس سيتی برای انتخابات كنگره نامزد شد، گفت:من با تمام تارو پود هستی‌ام آرزومند يك زندگی ساده، خانه و كاشانه و داشتن چند فرزندم. سوسياليسم لازم است تا بتوان اين خانه و كاشانه را دوباره برپا ساخت.
ولی از طرف ديگر اليزابت گورلی فلين در كتاب خاطرات خود «دختر ياغی» نوشت:زندگی خانه‌داری و احتمالاً يك خانواده بزرگ مرا تحريك نميكند. من مايلم سخنرانی كنم و بنويسم، سفر كنم، با مردم آشنا شوم، شهرها را بازديد كنم، برای IWW (اتحادیه کارگران صنایع جهان) سازماندهی كنم. من دليلی نديدم كه چرا من به عنوان يك زن بايد از كار خود دست بكشم.
در حالی كه بسياری از زنان در اين دوره بسيار راديكال بودند،زنان سوسياليست و آنارشيست بيشتر مسئله حق شركت زنان در انتخابات را دنبال ميكردند و پشتيبانی توده‌ای در اختيار فمينيسم ميگذاردند.مبارزين باسابقه سنديكايی مثل رُز شنايدرمان از كارگران نساجی به جنبش حق شركت در انتخابات پيوستند. او در يك نشست سنديكای مس‌كاران در جواب سياستمداری كه گفته بود، زنانی كه اجازه داشته باشند انتخاب كنند، ظرافت زنانگی خود را از دست ميدهند، گفت:زنان لباسشوی روزانه ۱۳ يا ۱۴ ساعت در بخار وحشتناك و در گرمای غير قابل تحمل می‌ايستند و دستهايشان در نشاسته داغ قرار دارد. مطمئناً سالی يك‌بار يك ورقه رأی را به درون صندوق رأی انداختن، آنقدر از زيبايی و لطافت آنها نخواهد كاست كه روز و شب در ريخته‌گری و يا لباسشويی ايستادن.

با آغاز هر بهاری متينگها برای كسب حق شركت در انتخابات بزرگتر ميشد. بريده‌ای از يك روزنامه در سال ۱۹۱۲:«در كنار خيابان پنجم، از چهارراه واشنگتن، جايی كه متينگ شكل ميگرفت تا خيابان ۵۷، جايی كه به پايان ميرفت هزاران زن و مرد نيويوركی اجتماع ميكردند و هرچهارراهی در طول مسير را مسدود مينمودند. بسياری از آنها مايل بودند كه بخندند و يا مزاح كنند ولی هيچكس دست به اينكار نميزد.
تصوير با ابهت صفوف زنان كه در وسط خيابان رژه ميرفتند، هرگونه فكر مزاح و استهزاء را در نطفه خفه ميكرد. آنها چنان با صلابت و قدرت رژه ميرفتند كه توده‌ای كه كنار خيابان ايستاده بود را متعجب ميساخت. در بهار سال ۱۹۱۳ نيويورك تايمز گزارشی از واشنگتن داد:«با متينگ امروز در مورد حق شركت زنان در انتخابات، پايتخت شاهد بزرگترين متينگ زنان در تاريخ خود بود. در اين ميتينگ بيش از ۵۰۰۰ زن در خيابان پنسيلوانيا رژه رفتند. تخمين زده شده كه بيش از ۵۰۰ هزار نفر ناظر بودند كه چگونه زنان برای احقاق خواسته‌های خود رژه ميروند.
برخی از زنان راديكال در شك و ترديد بودند.«اما گولدمان» كه يك آنارشيست و يك فمينيست بود، نظر خود در مورد حق شركت زنان در انتخابات را به شيوه صريح و متداول خود مطرح ميساخت:«حق شركت در انتخابات برای عموم بتواره و «فتيش» مدرن ما شده است. زنان در استراليا و نيوزلاند ميتوانند در انتخابات شركت كنند و كمك كنند تا قوانينی به تصويب رسد. اما آيا شرايط كار در آنجا بهترشده است؟ تاريخ فعاليتهای سياسی بشر نشان ميدهد كه اين نوع فعاليتها آن دستاوردی را به همراه نداشتند كه نشود آن را از طريق مستقيم‌تر، مناسب‌تر و پايدارتر به دست آورد. در واقع اينطور است كه هر دستاورد كوچكی در اثر مبارزه مستمر و زورآزمايی برای تحميل اراده خود به دست آمده و نه در اثر حق شركت در انتخابات. اصلاً هيچ دليلی وجود ندارد كه تصور كنيم صندوق انتخابات به زنان در راه آزادی آنها كمك كرده و يا كمك خواهد كرد.تكامل آنها، آزادی آنها و استقلال آنها بايد توسط خود آنها ممكن گردد.در ابتدا به اين صورت كه آنها شخصيت خويش را تفهيم كنند. دوم اينكه به هيچکس اجازه استفاده از جسم خود را ندهند، به اين صورت كه اگر مايل نباشند طفلی به دنيا آورند، از حاملگی خود جلوگيری كنند؛كه زندگی خود را ساده‌تر ولی عميقتر و پرثمرتر سازند و نپذيرند كه خادم خداوند، دولت، جامعه، مرد،خانواده باشند. تنها اين كار و نه صندوق انتخابات زنان را آزاد خواهد ساخت.»

و «هلن كلر » در سال ۱۹۱۱ به يكی از طرفداران حقوق زن در انگليس نوشت:«دمكراسی ما تنها به اسم وجود دارد. آيا ما انتخاب ميكنيم؟ فرض كنيم كه كرديم. يعني چه؟ يعنی اينكه ما ميان دو ارگان اوتوكرات واقعی، يكی را انتخاب ميكنيم. يعنی ما ميان «رام دارام رام » و «رامدارام ريم» انتخاب ميكنيم.»


داستان مردم آمریکا|هوارد زین|ترجمه:خ.طهوری؛ م.هادی

[جلد اول] ••• [جلد دوم]

@asheghanehaye_fatima|#BookR|#Women|#History|#Zinn
علیه تجاوز و تمامی ستم‌ها|عاطفه رنگ‌ریز

«من هم» شاید بیش از هر چیز زنگی است که دوباره به یادمان بیاورد که تجاوز و خشونت جنسیتی نه امری موقتی است و نه صرفاً مربوط به امروز و اینجا، بل یادآور می‌شود که خشونت جنسیتی به دلیل مناسبات و سلسله‌مراتب قدرت رخ می‌دهد، مناسباتی که امروز حاصل از سرمایه داری، مردسالاری و سلطه‌ی آلت رجولیت قدرت است. و باز به یاد بیاورد که خشونت جنسیتی صرفاً مسئله‌ای فمینیستی نیست بلکه مسئله‌ای طبقاتی نیز هست. «من هم» زنگی باید باشد برای گفتن این‌که دیگر بس است و حالا وقتش است و ما نمی‌خواهیم در آینده سخن بگوییم و نیازهایمان توسط رسانه ها و منفعت‌طلبان بازنمایی شود. و باید تلنگری باشد برای اینکه همین الان در همین برهوت کاری کنیم و نه آن‌که به آینده موکول شود! و اینکه بیش از هر زمان دیگر باید به تجاوز به بدن‌هایمان، وجودمان فکر کنیم و بیندیشیم که آیا این جریان صرفاً به مطالبه‌ای محدود می‌شود که مورد پذیرش سیستم موجود است یا کل سیستم را به پرسش می‌کشد. «آگاهی انقلابی اگر درون بدن انقلابی واقع نشود رازآلودگی است، یعنی در گستره بدنی که رهاسازی خودش را تولید می‌کند.»[1]
تجاوز در سازمان ملل به «نزدیکی جنسی بدون رضایت» اطلاق می شود. عموماً تجاوز در قانون و سیستم قضایی اکثر کشورها مربوط به اندام‌های جنسی مانند دخول در واژن و… است. همچنین اکنون در فضای مجازی، پس از جریان «من هم» تعریفی که از تجاوز بین فعالین حوزه زنان و کاربران شبکه‌های مجازی دست به دست می‌شود به معنی دخول در واژن، دهان یا مقعد بدون رضایت است. از این رو آنچه که در وهله‌ی اول حائز اهمیت است این است که برای تعریف تجاوز باید مراقب بود که در دام زبان فالیک نیفتاد، به این معنی که تجاوز به اندام‌های جنسی محدود نشود بلکه باید تجاوز را کنش جنسی بدون رضایت طرف مقابل در نظر گرفت نه صرف دخول؛ زیرا تعریف رایج تجاوز، بازتاب رویکردی روان‌کاوی از میل جنسی است که کنش جنسی را مردانه تلقی می‌کند که زنان در آن صرفاً ابژه‌ی میل هستند.

گرچه زنان در تاریخ بیشترین قربانی تجاوز بوده‌اند اما تجاوز فقط به دلیل هویت جنسیتی (یعنی زن بودن) اتفاق نمی‌افتد بلکه اشکال متفاوتی دارد و اگر اندام‌های جنسی که حامل معنای کنش جنسی دگرجنس‌گرایانه است از تعریف تجاوز برداشته شود، امکان دیدن تجاوزهای دیگر میسر می‌شود، نظیر تجاوزهای سازمان‌یافته و تجاوزهای سیاسی رخ داده در جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت، تجاوز سوداگران و دلالان به کارگران جنسی به قصد رام کردن آنها، تجاوز گسترده‌ی هماهنگ به زنان دشمن به عنوان سلاحی جنگی (تجاوز داعشی‌ها به زنان ایزدی)، تجاوز در رابطه‌ی همجنس‌گرایانه (خواه زن، خواه مرد)، تجاوز سیستماتیک دولتی و…[2]

زبان همواره زبان طبقه‌ی مسلط است که برای تخدیر گروه‌های تحت انقیاد و استثمار از آن استفاده می‌شود. پس باید مورد واکاوی قرار گیرد. باید گفت تعریف زبان از تجاوز با دلالت‌های قانون و پدر و فالوس که با مبحث عقده‌ی اختگی در روانکاوی پیوند دارد، موجب می‌شود که اشکال غیردگرجنس‌گرایانه‌ی کنش جنسی و تجاوز دیده نشود و از طرف دیگر رخ دادن تجاوز را به صرف هویت جنسیتی (زن/مرد بودن) تقلیل می‌دهد که در آنان زنان همواره منفعل و قربانی هستند، در صورتی‌که باید گفت تجاوز ناشی از مناسبات و سلسله مراتب قدرت است که هویت جنسی و جنس دوم بودن فقط بخشی از آن است. باید گفت «می‌خواهیم یکبار و برای همیشه به نقش‌ها و هویت‌های وضع شده از جانب فالوس خاتمه دهیم.»[3] زیرا فالوس‌گرایی نشان از استیلای سلسله‌مراتب جنسیتی دارد که پدرسالاری ایجاد کرده و سرمایه‌داری هم آن را استمرار بخشیده است که زبان آن‌چنان آن را پنهان می‌کند که حتی در مبارزه با خشونت جنسیتی، تعریف تجاوز در دام فالوس‌گرایی می‌افتد. باید گفت «بدن بدن است/ کاملاً قایم به خویش است/ و نیازی به اندام ها ندارد /بدن هرگز یک ارگانیسم نیست/ ارگانیسم‌ها دشمنان بدن هستند.»[4]

روان‌کاوی: روان‌کاوی به‌سان نهضت سیاسی – مذهبی موعظه می‌کند و بر ایدئولوژی ادیپی و دال‌محور مبتنی است که از همان ابتدا بر محوریت مرد خانواده متکی بود و اساساً ضد زن است. روان‌کاوی از مناسبات سکسوالیته به نفع سرمایه‌داری و تولیدمثل و خانواده حراست می‌کند و با خصوصی‌کردن میل و به اتاق خواب راندن آن سعی دارد ابعاد اقتصادی و سیاسی میل را پنهان کند. عقده‌ی اختگی (الکترا) و میل به پدر را نه براساس وضعیت اجتماعی-اقتصادی (آرزوی دختر برای اقتدار پدر) بل در ساحت خیالین و براساس فقدان آلت تناسلی توضیح می‌دهد. و میل جنسی را اساساً مردانه می‌پندارد. فروید می‌گوید غریزه‌‌ی جنسی به نحو ثابت و منظم جوهر مردانه دارد، اعم از اینکه در مرد بروز کند یا زن… بااین‌حال برای توضیح خشونت جنسیتی باید به

● ادامه‌ متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW مطالعه کنید.

@adabyate_digar|#Women
وقتی آدم کتاب‌های تاریخ سنتی را مطالعه می‌کند ممکن است نیمی از مردم را فراموش کند. کاشفان مرد بودند. زمینداران و بازرگانان، مرد. سردمداران سیاسی، مرد. شخصیت‌های نظامی، مرد. نامرئی‌بودن تمام عیار زنان، ندیدن آن‌ها، نشانه‌ای از وضعیت به خاک سپرده و فراموش‌شده آن‌هاست.

زنان در این نامرئی‌بودن، کمی شباهت به بردگان سیاه‌پوست داشتند(و از این‌رو بردگان سیاه‌پوستِ زن دو چندان زیر فشار بودند). یگانه‌بودن بیولوژیکی زنان، همچون رنگ پوست و ویژگی‌های چهره سیاه‌پوستان، پایه‌ای شد تا با آن‌ها به عنوان انسان‌های کم‌ارزش رفتار شود. البته درست است و از منظر پراگماتیک در زنان عملا چیز مهم‌تری از رنگ پوست ـ یعنی جایگاه آن‌ها به عنوان زاینده ـ وجود داشت، ولی تنها این کافی نبود تا عقب‌ماندگی اجتماعی کلکتیو زنان را روشن سازد، حتی برای آن‌هایی که فرزندی بدنیا نیاورده بودند. یا آن‌هایی که بسیار جوان یا بسیار پیر بودند. به نظر می‌رسد که ویژگی‌های فیزیکی آن‌ها به راحت‌طلبی مردان انجامید که در جنب استفاده و سواستفاده از آن‌ها، ارزش فردی را که در آن واحد خدمتکار، همبستر، محرم و مادر ـ آموزگار و پرستار بچه‌هایش بود، می‌شناختند.

در جوامعی که بر پایۀ مالکیت خصوصی و رقابت بنا گردیده بود و خانواد تک‌همسری، یک واحد عملی برای کار و اجتماعی‌شدن بود، تثبیت این موقعیت ویژ زنان سودمند به نظر می‌رسید: وقتی که مسئله مربوط به روابط جنسی و نزدیک می‌شد، با آن‌ها رفتاری آمرانه چون رفتار با یک کنیز خانگی و از طرف دیگر وقتی که مسئله بر سر قیمومیت فرزندان و قدرت‌نمایی در مقابل آنان بود، رفتاری برابر. بعدها آشکار شد که یک چنین سرکوب ذاتی، پدیده‌ای است که به سختی می‌توان آن‌را از میان برد.

در جوامع پیشین ـ در آمریکا و یا هرجای دیگرـ که در آن مالکیت همگانی بود و خانواده‌ها گسترده‌تر و پیچیده‌تر بودند، که همه خاله‌ها و عموها، مادربزرگ‌ها وپدربزرگ‌ها دور هم زندگی می‌کردند، به نظر می‌رسید که زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند تا در جوامع سفیدپوستانی که بعدها هجوم‌ آورده و «تمدن» خود و مالکیت خصوصی را رواج دادند.

به عنوان مثال در قبیله‌های زونی در جنوب باختری، در پیرامون زنان، خانواده‌های گسترده‌ای شکل گرفتند که شوهران به خانواده زنان می‌پیوستند. این امر نهادینه شده بود که خانه به زنان تعلق دارد و کشتزار به عشیره و حق زنان بر هر چیز که کشت می‌شد با حق مردان برابر بود. زنان از امنیت بیشتری برخوردار بودند زیراکه با خانواده‌ خود می‌زیستند و هر گاه که می‌خواستند، می‌توانستند از مردانشان جدا شوند و همه دارایی خود را برای خویش نگاه‌ دارند.


داستان مردم آمریکا|
#هوارد_زین |ترجمه: خ.طهوری؛ م.هادی

@asheghanehaye_fatima
#Women|#History|#Zinn
ریشه‌های تاریخی ستم‌کشی بر زن
#مهدی_الهیاری

@asheghanehaye_fatima


موقعیت زنان و حدود ستم جنسی از بهترین نمودارها و گویاترین معیارها برای ارزیابی شرایط حاکم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. رسیدن به یک تحلیل فراگیر و واقعی و تبیین راهبردی انضمامی و عملی، لزوم واکاوی نظریات مختلف، بازگشت به ژرفای تاریخ و بررسی شرایط و مناسبات مستقر کنونی را می‌طلبد.

● انکشاف ستم جنسی:
نظریاتی که تاکنون در این باره ابراز شده‌اند را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: 1ـ فراتاریخی؛ 2ـ تاریخی؛
یکـ نظریات فراتاریخی، تحت لوای زیست‌شناسی و مردم‌شناسی، طبیعت را به عنوان عامل فرودستیِ ابدی جنس مونث معرفی می‌کنند:
الف: نظریه‌ی زهدان که به دلایل شگفت‌آور توجیه نشده‌ای فرض می‌کند که اعضای تولید مثل، سرنوشت سایر توانمندی‌های هر دو جنس را تعیین می‌کند.
ب: نظریه‌ی خانواده‌ی جاودانی که تقسیم‌کار بین زن و مرد را همیشه یک‌سان و کار زن را محدود به خانه و خانواده و شوهر را در بیرون از خانه دانسته است، غافل از این‌که این شکل خانواده از ابتدا موجود نبوده است.
ج: نظریه‌ی شکار که بر مبنای تقسیم‌کار میان زن و مرد استوار است و بدین‌گونه تشریح می‌شود: مردها شکارچی و جنگ‌جو بوده، در حالی که زنان جمع‌آورندگان غذا و مشغول خُرده‌کاری بوده‌اند. البته در این نظریه، شکار مهم‌ترجلوه داده می‌شود.
و نظریاتی از این دست که می‌خواهند با تئوری‌های عوامانه و ساده‌انگارانه و تبلیغات شبه علمی ثابت کنند: همیشه این‌گونه بوده است و چنین خواهد ماند.

● نظریه‌ی تاریخ، تبیین تاریخی ستم جنسی، ستم‌کشیدگی زنان را ماحصل نهادهای ساخته شده به دست انسان و ناشی از قوانین جامعه‌ی پدرسالار تقسیم‌شده به طبقات می‌داند. پدرـ خانواده نهادی کاملا بشری است که خیلی دیر در تاریخ اجتماعی هم‌زمان با رشد مالکیت خصوصی و تقسیمات طبقاتی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت.
نخستین تقسیم‌کار در میان زن و مرد آن‌گونه که امروزه متداول است نبوده و در جامعه‌ی بدوی، زن و مرد هر دو در کار اجتماعی مشارکت می‌جستند. در حالی‌که مردان مشغول جست‌وجو برای یافتن حیوانات برای تهیه‌ی گوشت شکار بودند، زنان مشغول انواع کارهای گوناگون تولیدی نظیر سفال‌گری، صنایع دستی گوناگون، چرم‌سازی و پرورش نخستین اشکال علوم بودند. یکی از شاخه‌های کار زنان، شخم زمین با چوب‌دستی به کشاورزی انجامید و اهلی‌کردن حیوانات وحشی به دام‌داری منجر شد. این پیشرفت‌های عمده نه تنها تمدن را پایه‌گذاری کرد، بلکه مردان را از شکار آزاد کرد تا بتوانند در این اشکال عالی‌تر تولیدی مشارکت و سرانجام آن‌ها را تصاحب کنند.

همگام با پیدایش اقتصاد نوین مبتنی بر کشاورزی و دام‌پروری، تقسیم‌کارهای جدیدی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت و جایگزین تقسیم‌کار پیشینِ مبتنی بر جنسیت شدند. این امر به دلیل حاصل‌شدن انباشت اولیه‌ای بود که اجازه‌ی چنین امری را می‌داد و قبیله از خطر گرسنگی تا حدودی رهایی یافته بود. بنایی، کشتی‌سازی، نساجی، سفال‌گری، ریخته‌گری و سایر کارهای دستی به حرفه‌های تخصصی تبدیل شدند. نقش جنسیت‌ها در این فرآیند به شکل برجسته‌ای دگردیس شد. همگام با رشد و تکثیر انبوه این تقسیم‌کارها و زیرمجموعه‌های آن‌ها، کارها به طور روزافزونی در دست مردها متمرکز شد و در نهایت در دست مردان قرار گرفت و زنان به درون خانه و زندگی خانوادگی رانده شدند. یعنی در داخل ساخت جامعه‌ی مبتنی بر پیوندهای جنسی، هر چه بارآوری‌ کار بیشتر و بیشتر تکامل یافت، همراه با آن مالکیت خصوصی، مبادله، اختلاف ثروت، امکان استفاده از نیروی کار دیگران و بنابراین پایه‌ی تناقض‌های طبقاتی رشد نمود که در طی قرن‌ها به گذار از ساخت اجتماعی قدیم (کمونیسم مادرسالارانه) به شرایط جدید (جامعه‌ی طبقاتی پدرسالارانه) منجر شد و در این پروسه به عنوان ماحصل انکشاف طبقات، زن به عنوان برده‌ی کار خانگی در خانه محبوس شد.
بازتاب این انقلاب در زمین را می‌شود در انقلاب در بهشت دید (این که خدایان زن جایشان را به خدایان مرد و سپس یک خدای مرد واحد دادند) و همراه با این خیزش مذهب و قدرت دولت (به عنوان نتیجه‌ی جامعه‌ی طبقاتی) به زنان آموزش داده شد که تمامی زندگی‌شان در چهاردیواری‌ِ خانه محصور باشد و بهترین زنان کسانی‌اند که بدون هیچ‌گونه شکایتی در خدمت همسر و خانواده‌ی خود باشند؛ خانواده‌ای که کاملا تحت تسلط نظام مالکیت واقع گشت و شکل خود را علی‌رغم تحولات پیاپی در بخش بزرگی از تاریخ جوامع طبقاتی حفظ کرد و تبدیل به نهاد غیر قابل‌تغییری شد که تحکیم مالکیت خصوصی را از طریق وراثت و نیز ستم اجتماعی در تمامی اشکال گوناگونش (از جمله شیوه‌های فکری که صرفا چیزی جز اطاعت کورکورانه‌ی دستورات مافوق نیست) تضمین می‌کند.⁦


● ادامه‌ی متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW یا لینک درج شده، مطالعه کنید:

@adabyate_digar|#Women|https://telegra.ph/ریشه-های-تاریخی-ستم‌کشی-بر-زنمهدی-الهیار
روز #زن چیست؟#الکساندرا_کولنتای
ترجمه:صبا راهی


روﺯ ﺯﻥ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺩﺍ ﺭﺩ؟ ﺁﻳﺎ « ﺭﻭﺯ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻮﺭﮊﺍ، ﺑﻪ ﻓﻤﻴﻨﻴﺴﺖﻫﺎ، ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺣﻖ ﺭﺃﯼ (ﺯﻧﺎﻥ ) ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﺁﻳﺪ ؟ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺕ ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﺁﺳﻴﺐ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ؟»
ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﻴﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﮐﺎﻣﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﻣﯽﺩﻫﺪ . « ﺭﻭﺯ ﺯﻥ» ﺣﻠﻘﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺠﻴﺮﻩ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺎﻣﻞ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﺎﻏﻞ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻄﻮﺭ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻔﻮﻑ ﺣﺰﺏ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. 
ﺍما، اﻣﺮﻭﺯ ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﻋﻀﻮ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻥ، ﻋﻀﻮ ﺩﺭ ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﻭ ﺻﺪ ﻭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻥ، ﻋﻀﻮ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﻳﺶ ﭼﻬﻞ ﻭ ﻫﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻥ ﻋﻀﻮ ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪ ﻭ ﺣﺪﻭﺩ ﺑﻴﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﻋﻀﻮ ﺣﺰﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﻪﺟﺎ – ﺩﺭ ﺍﻳﺘﺎﻟﻴﺎ، ﺩﺭ ﻳﻮﮔﺴﻼﻭﯼ، ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﮎ، ﺳﻮﺋﺪ، ﻧﺮﻭﮊ ﻭ ﺳﻮﺋﻴﺲ – ﺯﻧﺎﻥ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺍﺭﺗﺶ ﺯﻧﺎﻥ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻳﮏ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻋﻀﻮ ﺩﺍﺭﺩ. ﻳﮏ ﻧﻴﺮﻭﯼ ﻗﻮﯼ! ﻧﻴﺮﻭﺋﯽ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕﻫﺎﯼ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﯽ ﻧﻈﻴﺮ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺑﻴﻤﻪ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ، ﮐﺎﺭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﻮﺩﮎ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ ﺟﻬﺖ ﺗﺪﻭﻳﻦ ﻭ ﺗﺼﻮﻳﺐ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ.
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ، ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽﺑﺎﻳﺴﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺑﺎﻳﺴﺖ ﺑﺎ «ﺩﻧﻴﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ» ﺑﺠﻨﮕﻨﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻤﮏ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻢ ﻃﺒﻘﻪﺍﺷﺎﻥ. ﺍﻣﺎ، ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﺻﻒ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﻧﻴﺮﻭﯼ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻨﺪ، ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻧﻴﺎﺯ - ﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻭ ﻳﺎ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﮑﺎﺭ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮐﺎﺭ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ - ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺭﺍ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﯽ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻟﻄﻤﻪ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﺩﺭ ﻣﺘﺤﻘﻖ ﺷﺪﻥ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﮐﻪ : «ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺻﻔﻮﻑ ﻣﺒﺎﺭﺯﻳﻦ ﺁﮔﺎﻩ ﻭﺳﻌﻴﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﺯﯼ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮﺍ ﻫﺪ ﺑﻮﺩ .» ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺩﺭ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺍﺭﺩ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﻟﺖ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺴﺐ ﮐﻨﺪ؟ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ، ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻴﺘی، ﺯﻥ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ «ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻭ ﻧﻈﺮ» ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﮐﻠﻴﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﻭ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻳﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﻭﯼ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ .
ﻋﻘﺐ‌ﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻭ بی‌حقوﻗﯽ ﺯﻧﺎﻥ، بی‌تفاوتی ﻭ ﺑﯽ‌ﻋﻼﻗﮕﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺿﺮﺭﯼ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻃﺒﻘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺎﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﺮﺩ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺟﻨﺒﺶ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻧﻤﻮﺩ؟
ﺳﻮﺳﻴﺎﻝ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻞﻫﺎﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﯾﻌﺎ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ‌های ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﮐﺎ ﺭﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺟﻮﺩ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ. ﭼﺮﺍ؟ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻧﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺯﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻣﺤﺮﻭﻡ‌ﺗﺮﻳﻦ ﻋﻀﻮ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻬﻴﺐ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﺮﻋﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺯﺍﻭﻳﻪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﻗﺮﻥﻫﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﻭ ﺍﺛﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﮐﻼﻣﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻬﻢ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﺯﻥ، ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ . ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻟﺒﺘﻪ، ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺑﻼﺩﺭﻧﮓ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ: ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺜﻤﺎﺭ، ﺯﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻧﻴﺮﻭﯼ ﮐﺎﺭﺵ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﺯﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻭ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ .

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺰﺏ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ، ﺷﺠﺎﻋﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﺭﺩ - ﭼﻪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺰﺩﺑﮕﻴﺮ، ﭼﻪ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﺯﻥ ﻭ ﻳﮏ ﻣﺎﺩﺭ- ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺖ . ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺪﻑ، ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﺯﻧﺎﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻃﺮﺡ ﻣﻄﺎﻟﺒﺎﺕ ﻭﻳﮋﻩﺍﯼ - ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭﯼ ﺑﻴﻤﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ، ﺣﻘﻮﻕ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺎﻥ - ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺍﺳﺘﺎ، ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ - ﻭ ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺯﻥ - ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺯﺍﻭﻳﻪ ﺩﻭﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺎ ﻣﻴﻞ ﻭ ﺭﻏﺒﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ، ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﻣﺪﺍﻓﻌﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻭ ﻃﺒﻘﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﺎﺕ ﻋﺎﺟﻞ ﻭ ﻭﻳﮋﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻧﻪﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺗﻼﺵ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.

● ادامه‌ی متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW یا لینک درج شده، مطالعه کنید:


#Women|https://telegra.ph/روز-زن-چیستالکساندرا-کولنتایترجمهصبا-راهی-03-05





@asheghanehaye_fatima
مبارزه‌ی طبقاتی و آزادی زنان|تونی کلیف


در طول صد سال گذشته دو جنبش مختلف در صدد بوده­‌اند تا به امر رهایی زنان دست یابند: مارکسیسم و فمینیسم. خواست هر دو ریشه­‌کن کردن نابرابری و موقعیت تحت ستم زنان در جوامع امروزی و استقرار موقعیتی با برابری کامل زن و مرد بوده است. اما این دو جنبش، ستم زنان را به دو شیوه­‌ی کاملا متفاوت در می­‌یابند و استراتژی­‌هایی را برای این رهایی دنبال می­‌کنند، که کاملا در مقابل یک­دیگر قرار می­‌گیرند.

فمینیسم شقاق اصلی را در جهان، شقاق بین زن و مرد می­‌بیند و علت ستم بر زن را پافشاری مردان بر ادامه­‌ی سلطه و کنترل زنان می­‌داند؛ تاریخ، داستان ساختارهای مردسالارانه­‌ی غیر قابل تغییری است که مردان از طریق آن­‌ها، زنان را تحت انقیاد خود در آورده­‌اند. تنها راه براندازی این ساختارها توسط زنان از هر طبقه­‌ی اجتماعی که باشند، اتحاد علیه مردان از هر طبقه­‌ی اجتماعی است.

اما برای مارکسیسم، آنتگانویسم(تضاد) اساسی در جامعه، آنتاگونیسم طبقاتی است و نه آنتاگونیسم بین جنس‌ها. هزاران سال است، که اقلیتی از مردان و زنان برای تصاحب کار اکثریت عظیم مردان و زنان کارگر با یک­دیگر همکاری کرده­‌اند. مبارزه­‌ی طبقاتی بین استثمارکنندگان و استثمارشوندگان صرف­‌نظر از جنسیت­‌شان، نیروی محرک دگرگونی­‌های تاریخ بوده است. ستم بر زنان تنها در متن و بافت روابط گسترده­‌تر استثمار طبقاتی قابل درک است.

بدین گونه روشن می­‌شود، که هیچ سازشی بین این دو دیدگاه نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ هر چند که در سال­‌های اخیر برخی از “فمینیست­‌های سوسیالیست” کوشیده­‌اند تا به نوعی بین این شکاف پلی بزنند. از زمان اندیش­مندان بزرگ سوسیالیسم تخیلی اوایل قرن نوزدهم، یعنی سن سیمون، فوریه و رابرت اوون، سوسیالیست­‌ها هدف خود را رهایی کلی نژاد بشر قرار داده­‌اند، یعنی براندازی ستم طبقاتی و ستم جنسی و هر شکل دیگری از ستم. مارکس و انگلس با گسترش مفهوم مادی تاریخ توانستند نشان دهند، که تنها مبارزه­‌ی طبقاتی است که می­‌تواند به سوسیالیسم و رهایی زنان بینجامد. استثماری که کارگران مرد و زن به یک­سان در کارشان تجربه می­‌کنند، آنان را به سازمان­دهی جمعی علیه سرمایه­‌داری رهنمون می­‌کند. مبارزه­‌ی این طبقه­‌ی کارگر اتحاد یافته است، که ستم و استثمار را به یک­سان به دور می­‌ریزد.

هدف این مقاله آنست، که نشان دهد چگونه رهایی زنان، وابسته به مبارزه­ی طبقاتی است و پس زمینه­‌ی آن نیز جنبش فمینیستی پنجاه سال گذشته است. برای درک ایده­‌های این جنبش، که بسیاری اوقات گیج کننده نیز هستند، باید تعدادی از مباحثی را که این جنبش به راه انداخته است مورد بررسی قرار داد.


اول: درک این جنبش از جایگاه زن در تاریخ


جنبش زنان به درستی شکوه می­‌کند، که زنان «از دید تاریخ پنهان مانده‌اند». اما این ناپیدایی را در ارتباط با ماهیت طبقاتی شیوه­‌ی نگارش و آموزش تاریخ در جامعه ما نمی­‌بیند؛ زیرا نگرش به تاریخ تنها بر اعمال برگزیدگان حاکم، یعنی پادشاهان، ژنرال­‌ها، وزیران اعظم، پاپ­‌ها، بانک­دارها، کارخانه­‌داران، هنرمندان بزرگ، دانش­مندان و فلاسفه متمرکز است. تمامی اینان نیز به استثناء چند ملکه، امپراطور و ژاندارک، مرد هستند. بدین گونه، تاریخ هم­چون داستان مردان نگاشته شده است. اما تنها تنی چند از مردان افتخار وارد شدن در تاریخ را یافته­‌اند. پس این شکایت، که زنان از تاریخ حذف شده­اند، بدون توجه به این که تمامی مردان نیز عملا دچار همین سرنوشت شده­‌اند، به معنای پذیرش اصول اساسا نخبه گرایانه­‌ی تاریخ «رسمی» است. تنها مخالفین ثابت قدم این عقاید شدیدا متداول، مارکسیست­‌ها هستند که صریحا اعلام می­‌دارند: «تاریخ جامعه عبارت است از تاریخ مبارزه­‌ی طبقاتی» و بدین گونه است، که طبقات استثمار شونده و تحت ستم (زن و مرد) همان قدر «موضوع» تاریخ­‌اند که طبقات حاکم.

البته تاریخ نگاران بورژوایی، توده­‌های مردم را هم­چون «مفعولین» تاریخ که تنها تحت تاثیر اعمال طبقات حاکم هستند معرفی می­‌کنند. بر اساس همین تمایل و روحیه است که جنبش زنان، زنان را هم­چون «مفعولین» تاریخ، یعنی «قربانیان» ستم مردان می­‌بیند. فمینیست­‌ها از آن‌چه که جامعه و یا فرد بر سر زنان آورده­‌اند، سخن می­‌گویند. در این بینش، زنان مفعولند و یا حداکثر در واکنش به فشارهای مردانه ظاهر می­‌شوند. بزرگ­ترین مدافع مفهوم «قربانی شدن» جایگاه زن در تاریخ در سال­‌های اخیر، “سیمون دوبوار” است. از دید او زنان همیشه مفعول بوده­‌اند و استثنائاتی نظیر زنان بزرگی چون ژاندارک و ملکه الیزابت اول، عظمت خویش را با کسب خصوصیاتی مردانه به دست آورده­‌اند.

● ادامه‌ی متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW یا لینک درج شده، مطالعه کنید:


@adabyte_diger|#Women|#Cliff|https://telegra.ph/مبارزه‌ی-طبقاتی-و-آزادی-زنانتونی-کلیف-01-17-2
خشونت سیستماتیک علیه زنان چیست و چگونه می‌توان با آن مقابله کرد؟|بیتا طاهباز؛لی‌لی الیکایی


جهان زیر سلطه نولیبرالیسم، انباشته از خشونت علیه تمامی انسان‌ها و طبیعت است و به تبع آن خشونت علیه زنان نیز ابعاد بسیار گسترده ای دارد، از خشونت‌های خانگی گرفته تا خشونت‌ها و آزارهای کلامی و یا خشونت‌های اقتصادی و …


به رغم تلاش‌های زیادی که در سراسر جهان علیه خشونت علیه زنان شده و می‌شود، این خشونت‌ها روز به روز گسترش یافته و حتا ابعاد جدیدی نیز یافته است. به راستی چرا؟ در تحقیقات و بحث‌های نظری بسیار، دلایل این امر بارها و بارها مورد بررسی نظریه‌پردازان و فعالان حقوق زنان و … قرار گرفته است و گام‌هایی نیز در این راستا برداشته شده است اما تا رسیدن به محو این خشونت هنوز ر اه درازی پیش روست.


 بحث خشونت ساختاری یا سیستماتیک علیه زنان یکی از مباحثی است که در ریشه‌یابی این نوع خشونت‌ها طرح شده است. در این مجموعه، پرسشِ”خشونت سیستماتیک چیست و چگونه می‌توان به آن پایان داد؟” از تنی چند از فعالان کارگری، اجتماعی و زنان و هم چنین از استادان و دانشجویان و حقوق دانان پرسیده شده است. هر یک از زاویه نگاه و دیدگاه‌های خود به آن پاسخ داده‌اند. این دیدگاه‌ها گاه بسیار متفاوت و حتا شاید متناقض باشند. مطالعه آنها در یک مجموعه، گام نخستینی است که کمک خواهد کرد تا بتوان دریافت برای پایان دادن به آن چگونه با همگرایی بیشتر و هم افزایی می‌توان تلاش‌های موثرتری در راستای کاهش خشونت علیه زنان و در واقع علیه خشونت در جامعه به طور عام داشت. چرا که زنان نیمی از جامعه بشری هستند و خشونت علیه زنان در جامعه بازتولید می‌شود.


با تشکر از همه دوستانی که در تهیه این مجموعه ما را یاری کردند.


علی یزدانی(فعال کارگری):


خشونت سیستماتیک علیه زنان، ریشه در نفی استقلال زنان و تعریف زن از طریق مرد همراهش دارد. زنان فارغ از این که همسر چه کسی، مادر چه کسی و خواهر و دختر چه کسی هستند، هنوز هویت مستقل خود را در جامعه به رسمیت نشناسانده‌اند. هرگاه این مهم در جامعه پذیرفته شد که زنان هویت مستقل از مردان دارند و نیازی به تعریف، با هیچ مردی را ندارند، قطعا توان آن را خواهند یافت که خشونت را پس بزنند و تبعیض را علیه خود به حد صفر برسانند. این مهم اما با توصیه و نصیحت امکان بروز نمی‌یابد. تلاش فعالان عرصه برابری زنان با مردان در چندین جبهه را می‌طلبد. آگاهی رسانی، سوادآموزی، ایجاد مهارت‌های فنی برای اشتغال، نقد موثر تربیت سنتی، تدوین لوایح محتوی قوانینی که نافی نابرابری زن و مرد و ضد تبعیض جنسیتی باشد و پیشنهاد آن به مجلس قانون‌گذاری و تلاش برای فهماندن آن لوایح به زنان، مبارزه با کودک همسری به طور اکید و… بیش و پیش از همه این‌ها تلاش برای همراه کردن و همدل کردن مردان برای پذیرش زنان به عنوان انسان برابر، از مجموعه اموری ست که می‌تواند در کنار سایر جنبش‌های اجتماعی، در حذف نابرابری علیه زنان موثر واقع شود. واژه خشونت سیستماتیک علیه زنان را، که رسانه‌های سرمایه داری، به صورت آگاهانه و سیستماتیک، به جای نابرابری و تبعیض علیه زنان نشانده‌اند را نمی‌پسندم. زیرا خشونت واژه‌ای ست کلی که هر کس از آن تفسیر خود را می‌تواند داشته باشد. این واژه مثل ژله، شکل ظرف خود را در هر درک اجتماعی می‌گیرد از همین رو در بر گیرنده مفهوم واحدی از فاجعه‌ای که علیه نوع انسان بطور عام و علیه زنان به طور خاص اعمال می‌شود را، بیان نمی‌کند.


اما تبعیض و نابرابری علیه زنان، در خدمت تولید سود و بازتولید نیروی کار ارزان برای تداوم سود است. این ریشه تمام مصایبی‌ست که تبعیض علیه زنان را ایجاد کرده است. در راستای این هدف استراتژیک، روبنایی شکل گرفته که خود، بر استحکام این استراتژی می‌افزاید و زخم ناشی از این ستم را دردناک تر می‌کند.


تقسیم کار اجتماعی، پس از دوران مادرتباری، به زیان زنان و قدرت گیری مردان، زمینه‌های لازم را برای درازمدت فراهم کرده بود. طی هزاران سال جایگاهی برای زن تعریف شد که تاثیر درازمدتی بر ایجاد نابرابری داشته و روبنای ویژه خود را فراهم کرده است، روبنایی که امروزه جان سخت تر از هر سخت جانی شده و در خنثی کردن تاثیر مبارزات علیه نابرابری، مقاومت جدی از خود نشان می‌دهد.


دستاوردهای انسان برای رسیدن به جایگاه امروزی رشد و توسعه که اتفاقا زنان نقش بی بدیلی در آن داشته‌اند نیز نتوانست از جهت‌گیری مردانه و ساخت استانداردهای مردانه آن جلوگیری کند.

● ادامه‌ی متن را با فشردن گزینه INSTANT WIEW یا لینک درج شده، مطالعه کنید:

@adabyate_digar|#Women|https://telegra.ph/خشونت-سیستماتیک-علیه-زنان-چیست-و-چگونه-می‌توان-با-آن-مقابله-کردبیتا-طاهباز-لی‌لی-الیکایی-12-22
Forwarded from ادبیات دیگر
۲۵نوامبر روز جهانی مبارزه برای محو خشونت علیه زنان

ز زمانی که اولین گردهمآئی زنان مبارز آمریکای لاتین در سال ۱۹۸۱، به نشانه گرامیداشت یاد و از خودگذشتگی خواهران میرابل که به "جرم" مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم در جمهوری دومینیکن به قتل رسیدند، روز بیست و پنجم نوامبر را "روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان" اعلام کرد، ۳۸ سال می‌گذرد. اکنون با وجود اینکه در ۱۱۹ کشور جهان دولت‌ها متعهد به اجرای قوانین منع خشونت شده‌اند ولی آمار نشان میدهند که بطور متوسط سی و پنج در صد و در برخی از کشورها هفتاد درصد زنان در جهان خشونت را تجربه کرده‌اند. هنوز در ده‌ها کشور جهان زنان تحت فشار عادات و رسوم سنتی و مردسالارانه، آزارهای جنسی و غیر جنسی، قاچاق انسان و به لحاظ دسترسی به خدمات بهداشتی و منابع اقتصادی در وضعیت خطرناکی بسر می‌برند. براساس آمار جهانی بیش از ۸۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان هستند. زنان از اولین قربانیان بحران‌های اقتصادی و جنگ‌های امپریالیستی، منطقه‌ای و نیابتی و از اولین قربانیان خشونت و تجاوز توسط نیروهای درگیر در این جنگ هستند. این آمارها تنها گوشه‌ای از اعمال خشونت علیه زنان در پهنه جهان است که جهت محو آن باید آن مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را به چالش کشید، که این خشونت‌ها را بازتولید و نهادینه می‌کند.

در ایران حاکمیت با بهره‌گیری از مذهب به مثابه ابزار ایدئولوژیک و با یاری گرفتن از فرهنگ عقب‌مانده مردسالارانه، تبعیض جنسیتی و خشونت بر زنان را قانونیت بخشیده و به اجرا در آورده است. حقوق اولیه زنان نظیر حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان، حق ارث، حق مسافرت، حق انتخاب لباس، حق انتخاب رشته تحصیلی و غیره لگدمال گردیده است. زنان حق معاشرت آزادانه با مردان را ندارند. رژیم با اعطای حق چند همسری به مردان و رواج دادن صیغه، چهره‌ای قانونی به فحشاء و خرید و فروش زن به مثابه کالا داده است. تفکیک جنسیتی در تمام ارکان جامعه و حتی در مؤسسات آموزشی به یک اصل نهادینه، تبدیل شده است. اما به رغم هزینه‌های سنگینی که برای کنترل رفتار و اخلاق زنان در عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی اختصاص داده شده است، موقعیت زنان در ایران متحول شده است. در طی سه دهه گذشته روی آوری هر چه بیشتر زنان به تحصیلات عالی و اشتغال در بیرون از خانه، گسترش شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات، آشنائی هر چه بیشتر با شیوه زندگی مدرن و حقوق انسانی خود موجب شده که زنان در زندگی روزمره خود، قوانین مذهبی و فرهنگ سنتی و پوسیده مردسالارانه را به چالش بکشند و طبقه حاکم و دستگاه‌های آن را با یک بحران ایدئولوژیک مواجه کنند.

اگر خشونت علیه زن به عنوان فاجعه‌ای اجتماعی یک پدیده جهانی است، مبارزه برای رهائی زن و پایان دادن به این خشونت‌ها هم مرزهای ملی و جغرافیایی را پشت سر نهاده است. در جهان معاصر نظام سرمایه‌داری عامل تولید و بازتولید این خشونت و ستمگری بر زنان است. از اینرو باید بستر باز تولید خشونت و ستمگری بر زنان را شناخت و به اشکالی سازمانیافته و در ابعادی اجتماعی برای مبارزه علیه آن نیروی توده زنان و مردان کارگر و زحمتکش و انسانهای آزاده و برابری طلب را بسیج کرد. باید چنان فشاری به دولت‌ها وارد آورد که بپذیرند اعمال هر شکلی از خشونت علیه زنان در خانه، مدرسه، مراکز کار و هر نقطه‌ای از جامعه، مجازات سنگین به دنبال داشته باشد. هیچکس نباید به خود اجازه دهد خشونت علیه زن را امری شخصی، خصوصی، خانوادگی، قومی، فرهنگی و مذهبی بداند و از پیگرد و مجازات در امان بماند. هر کس که به هر شکلی علیه زن خشونت اعمال کند، بی هیچ چون و چرایی باید مجازات شود. اما پیشرفت در این زمینه‌ها تنها در صورتی در موقعیت زنان تحولی جدی ایجاد می‌کند که با تأمین رفاه اجتماعی و اقتصادی برای توده‌های وسیع زنان همراه باشد. تأمین دراز مدت امنیت جانی و روانی آنان از گزند خشونت در عرصۀ خصوصی زندگی نیز در گرو ایجاد تغییرات مادی و تحولات اقتصادی است و این بدون تعرض رادیکال به مناسبات سرمایه‌داری ممکن نیست.

بیست و پنج نوامبر امسال بر متن تحولات و خیزش‌های انقلابی که در کشورهای منطقه برپا شده‌اند، در بستر اعتصابات و اعتراضات گسترده کارگری و توده‌ای در ایران و تحول عظیمی که در آگاهی توده‌های مردم بوجود آمده، فرصتی است تا زنان کارگر و زحمتکش در ایران پتانسیل و قدرت عظیم خود را بشناسند و اراده کنند که با تمام نیرو نظم طبقاتی و مرد سالار حاکم را به چالش بکشند.

نابود باد خشونت علیه زنان. زنده باد آزادی و برابری.

@adabyate_digar|#Women|https://t.me/our_Archive/294?single