عاشقانه های فاطیما

#کلیدر
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
💜
زن در این دنیا بسیار یافت می‌شود،
اما عشق... عشق کم یافت می‌شود. اصلاً یافت نمی‌شود.
عشق خیلی خنده‌دار است. خیلی هم گریه‌دار است. عشق، یا هست یا نیست؛ اگر نیست که نیست. اما اگر هست، اگر باشد، اگر یافت شود در تو، آن وقت دیگر تو نیستی! این هم گریه دارد و هم خنده.
تو نیستی وقتی عشق نیست. تو نیستی وقتی که عشق هست!

#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
#فرهنگ_معاصر
جلد ۵، صفحه ۱۴۰۰
💜

@asheghanehaye_fatima
دریغا روزهایی که بی‌دلبستگی بگذرند.
دریغا بیگانگی.
اما آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببرد؟
دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند.
اما سرشت او چنین نیست.
پیوند می‌یابد و می‌پیوندد. جذب می‌شود.
شوق یگانگی. خود را به دیگری بست می‌زند.
خود را به دیگری می‌سپرد.
خود از آن او، او از آن خود. می‌خواهد، پس خواها دارد.
خواها دارد، پس می‌خواهد. هست، پس چنین است.
مگر نباشد تا نپیوندد.مگر بمیرد...

#محمود_دولت‌آبادی
#کلیدر

@asheghanehaye_fatima
دریغا روزهایی که بی‌دلبستگی بگذرند.
دریغا بیگانگی.
اما آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببرد؟
دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند.
اما سرشت او چنین نیست.
پیوند می‌یابد و می‌پیوندد. جذب می‌شود.
شوق یگانگی. خود را به دیگری بست می‌زند.
خود را به دیگری می‌سپرد.
خود از آن او، او از آن خود. می‌خواهد، پس خواها دارد.
خواها دارد، پس می‌خواهد. هست، پس چنین است.
مگر نباشد تا نپیوندد.مگر بمیرد...

🖋 #محمود_دولت‌آبادی
📙 #کلیدر


@asheghanehaye_fatima
آخر پرده‌های دل آدم از آهن که نیستند!
به نگاهی گاهی در هم می‌ریزند!
گاهی چنین است که تاب کلامی را نمی‌شود آورد.
بند دل می‌لرزد.
در این میان گناه را پای که باید نوشت؟

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



یک بار است زندگانی. یک بار.
همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو می دهیم، همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می نشانیم، همان یک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت می کنیم، یک بار.. یک بار و نه بیشتر.
بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها می دویم، بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم. در پی لذت اول. سیب را به دندان می کشیم تا طعم بار اول را در آن بیابیم،آب را سر می کشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم. در آب غوطه می زنیم تا به شوق بار اول برسیم و نسیم را می بلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم. زندگانی یک بار است، در هر فصل...
تو چه می پنداری، ستار، تو درباره ی زندگانی چه فکر می کنی؟

شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمی نشیند، اما تلخی هایش هر بار تازه اند، هر بار تازه تر.


#کتاب_خوانی
#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima


مردم از ترسوها خوششان نمی آید، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند.
آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند.
اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند.
این مردمی که من دیده ام خود به خود حامی قدرت هستند.
پشت کسی هستند که توانا باشد.
اما اگر آن قدرت ضعیف شود،
مردم خود به خود از او دور می شوند.
اگر قدرتی که می پسندند از پا دربیاید،
آنوقت همین مردم لگدش می کنند
و از رویش می گذرند، همین مردم..!


#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima



آن که زخمی کهنه به جان دارد،دشوار و دیر می تواند مهر ببخشاید!

ص۲۱۶۹

#کلیدر
#جلد_هشتم
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima



 چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه می کشد، گم می شود.
چشم آن گاه میدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرو نشسته باشد؛
که جنون فروکش کرده باشد و گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد.
چشم بینا، درون دودِ سودا کور است. بگذار پلک ها فرو بسته بمانند.
بگذار این سرشت گدازان بخروشد، تنوره بکشد،
به غوغا درآید تا مگر با عشق دیداری کند،
حتی اگر غرقابی ش پیش روی دهان گشوده باشد.
کدام نابودشدنی از این شکوهمندتر؟
چشم بینا به بیایان واگذار!



#محمود_دولت_ابادی
#کلیدر
@asheghanehaye_fatima




شاید بتوان درد زخم را تاب آورد، اما اینکه تو را چندان سفیه بپندارند که در گوشت بخوانند خیال زخم تو را به درد واداشته، شاید تحمل بردار نباشد!

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima



_ ارباب ! ارباب جان ... زن بسیار یافت می شود در این دنیا ...
_ بله قدیر ! زیاد یافت می شود . بسیار !
زن در این دنیا بسیار یافت می شود ، اما ...
عشق ... عشق کم یافت می شود . اصلا یافت نمی شود ، عشق . خیلی خنده دار است ، خیلی هم گریه دارد !
عشق ، یا هست یا نیست ؛ قدیر . اگر نیست که نیست . اما اگر هست ، اگر باشد ، اگر یافت شود در تو ، آن وقت دیگر تو نیستی ! این هم گریه دارد و هم خنده !
تو نیستی ، وقتی که عشق نیست . تو نیستی وقتی که عشق هست ! تو ملتفت حرفم می شوی ..؟ چه می دانم ؛ چه می دانم ؟ چه می گویم ؟ چه می دانم چه می گویم ؟ عشق ! عشق ... آمد و برد ! می آید و می برد . هی ... هی ...
هستی و نیستی ! نیستی و هستی . گمان ... گمان !

#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
@asheghanehaye_fatima




آدمیزاد بعضی وقت‌ها خبرها را بو می‌کشد. یک جوری که انگار ندیده‌ها را دیده. می‌داند. بو می‌کشد. برمی‌خوری به حرفم؟ در مثل غمی به آدم رو می‌کند. ناگهانی ها، ناگهانی! آدم نمی‌داند این غم از کجا آمده و به ته دلش چسبیده! فقط دلش می‌گیرد. طوری که انگار قلبش را میان نیم‌تنه کهنه‌ای پیچیده‌اند و دارند مالشش می‌دهند. آدم به فکر می‌افتد. فکر و خیال می‌بافد، تا بالاخره در جایی روزنه‌ای، پیدا می‌کند. اگر یک نفر از خودی‌هایش را ببیند و با او همکلام شود دیگر کار تمام است. همین که لب وا کند، آن خودی همه چیز را تا ته‌اش خوانده، همه چیز را. آنچه را که نباید بفهمد فهمیده.

#محمود_دولت_آبادی
کتاب #کلیدر
انتشارات #فرهنگ_معاصر
@asheghanehaye_fatima



چگونه اما عشق می آید؟
من چه می دانم، نسیم را مگر که دیده است، غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است، چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟
از کجا می روید، در کجا جان می گیرد، در کدام راه پیش می رود، رو به کدام سوی؟
چه می دانم؟
دیوانه را مگر مقصدی هست، بگذار جهان بر آشوبد.



.
#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_farima


آدمیزاد بعضی وقتها خبرها را بو می کشد. یکجوری که انگار ندیده ها را دیده. می داند. بو می کشد. بر میخوری به حرفم؟ در مثل غمی به آدم رو می کند. ناگهانی ها، ناگهانی! آدم نمی داند این غم از کجا آمده و به ته دلش چسبیده! فقط دلش می گیرد. طوری که انگار قلبش را میان نیمتنهٔ کهنه ای پیچیده اند و دارند مالشش می دهند. آدم به فکر می افتد. فکر و خیال می بافد، تا بالاخره در جایی روزنه ای، پیدا می کند. اگر یک نفر از خودی هایش را ببیند و با او همکلام شود دیگر کار تمام است. همین که لب واکند، آن خودی همه چیز را تا ته اش خوانده، همه چیز را. آنچه را که نباید بفهمد فهمیده.

#محمود_دولت_آبادی
کتاب #کلیدر
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima

آرام؟
آرام برای چه باید گرفت؟
وقتی بمیریم، خود به خود
آرام میگیریم!
پیش از آنکه بمیریم
که نباید بمیریم!

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima





آدمیزاد بعضی وقتها خبرها را بو می کشد. یکجوری که انگار ندیده ها را دیده. می داند. بو می کشد. بر میخوری به حرفم؟ در مثل غمی به آدم رو می کند. ناگهانی ها، ناگهانی! آدم نمی داند این غم از کجا آمده و به ته دلش چسبیده! فقط دلش می گیرد. طوری که انگار قلبش را میان نیمتنهٔ کهنه ای پیچیده اند و دارند مالشش می دهند. آدم به فکر می افتد. فکر و خیال می بافد، تا بالاخره در جایی روزنه ای، پیدا می کند. اگر یک نفر از خودی هایش را ببیند و با او همکلام شود دیگر کار تمام است. همین که لب واکند، آن خودی همه چیز را تا ته اش خوانده، همه چیز را. آنچه را که نباید بفهمد فهمیده.


#محمود_دولت_آبادی
کتاب #کلیدر
انتشارات #فرهنگ_معاصر
@asheghanehaye_fatima



بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بوده‌ای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیده‌ام!
بیگ محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفته‌ام برادر!
بیگ محمد: آنها که رفته‌اند چی؟ آنها چی می‌گویند؟
ستار: آنها که تا آخر رفته اند برنگشته‌اند تا چیزی بتوانند بگویند!

#محمود_دولت_آبادی
از کتاب #کلیدر
چگونه اما عشق می آید؟
من چه دانم؟
نسیم را مگر که دیده است؟
غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟
چشم کدام سر, تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟
از کجا می روید؟ در کجا جان می گیرد؟
درکدام راه پیش می رود؟
روبه کدام سوی؟
چه می دانم؟
دیوانه را مگر مقصدی هست؟
بگذار جهان بر آشوبد!

@asheghanehaye_fatima

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی