@asheghanehaye_fatima- تو کی هستی؟ خیلی خوشگلی...
روباه گفت:
- من روباهم
شازده کوچولو به او پیشنهاد کرد:
- بیا با من بازی کن.من خیلی غمگینم...
روباه گفت:
- نمیتوانم با تو بازی کنم.مرا اهلی نکردهاند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت:
- ببخش!
اما کمی فکر کرد و باز گفت:
- «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت:
- تو اهل اینجا نیستی.پی چه میگردی؟
شازده کوچولو گفت:
- پی آدمها میگردم.«اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت:
- آدمها تفنگ دارند و شکار میکنند.این کارشان اسباب زحمت است! مرغ هم پرورش میدهند.فایدهشان فقط همین است.تو پی مرغ میگردی؟
شازده کوچولو گفت:
- نه.من پی دوست میگردم.«اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت:
- این چیزی است که امروز دارد فراموش میشود.یعنی «پیوند بستن»...
- پیوند بستن؟
روباه گفت:
- البته.مثلا تو برای من هنوز پسر بچهای بیشتر نیستی،مثل صد هزار پسر بچۀ دیگر.نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری.من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم،مثل صد هزار روباه دیگر.ولی اگر تو مرا اهلی کنی،هر دو به هم احتیاج خواهیم داشت.تو برای من یگانۀ جهان خواهی شد ومن برای تو یگانۀ جهان خواهم شد...
شازده کوچولو گفت:
- کمکم دارم میفهمم.یک گل هست...که گمانم مرا اهلی کرده باشد...
شازده کوچولو |آنتوان دو سنتاگزوپری |ترجمه:
#ابوالحسن_نجفی#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری #کتاب_خوانی