عاشقانه های فاطیما

#مریم_قربانی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
گام های تو ، از سکوت من زاده شده اند
قدیس گونه و  آرام
به طرف بستر شب زنده دار من پیش می آیند
بی صدا وگنگ و یخ زده
مخلوق هایی ناب
سایه هایی الهی
که حافظ یکدیگرند.

پروردگارا!
همه ی موهبت هایی که می جستم
با همین گامهای برهنه
به سوی من می آیند.

اگر تو با لب های بر آمده ات
می خواهی با بوسه ای
تسکین افکارم شوی
شتاب نکن بر این معاشقه،
آرام پیش بیا!
زیرا که من زنده ام برای در انتظار تو بودن
و تپش های قلبم
 جز برای قدمهای تو نیست.



#پل_والری
برگردان: #مریم_قربانی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




تو به مزارع قهوه ایمان داری
به فال‌ها
به بازی‌های بزرگ
من اما فقط
به چشم‌های درشت تو

تو به افسانه‌ی پریان ایمان داری
به بدشگونی‌ها ، به رویاها
من اما فقط
به دروغ‌های تو

تو به خدایی مبهم ایمان داری
به برخی از مقدسین خاص
به نیکی ها علیه بدی ها

من اما فقط
به ساعات آبی و
گلهای قرمزی که
در شب‌بیداری‌ها و لذت عشق
برایم پرپر کردی

بنگر به ایمان من
که بسیار عمیق است و
تمامی آنچه به آن معتقدم در این چند کلمه است:
من فقط برای توست که زنده‌ام

#پل_ورلن
ترجمه: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima



 از تو چنان رؤیایی ساخته‌ام
که حقیقت خود را نیابی!
آیا هنوز زمان آن نرسیده که تو را
در آغوش بگیرم؟
و آن دهان
و آن سرچشمه‌ی صدا را
بوسه باران کنم؟

از تو چنان رؤیایی ساخته‌ام
که بازوان‌ام عادت کرده‌اند
سایه‌ ی رؤیایت را در آغوش بگیرند
و چشم‌درچشم هم بدوزند
بی‌آن‌که واقعن دور تن‌ات تنیده‌ باشند!

شک نکن
اگر روزی با حقیقتِ تو
که روزها و سال‌هاست تسخیرم کرده‌ است،
روبه‌رو شوم،
 به سایه‌ای بیش‌ بدل نخواهم شد.
آه! تو ای تردید عاشقانه!
 بسیار رؤیا ساخته‌ام از تو
آن‌قدر که دیگر وقت آن رسیده است که بیدار شوم.

ایستاده می‌خوابم،
 تمام‌قد،
 رو به زندگی
رو به عشق
 و رو به تو
تنها تو را می‌بینم
آن‌قدر در رویاهایم پیشانی و لب‌هایت را لمس کرده‌ام
که لمس حقیقی آن‌ها گویی رؤیایی بیش نیست!

آن‌قدر خواب‌ات را دیده‌ام،
با تو راه رفته‌ام،
حرف زده‌ام در رؤیا
و با سایه‌ی تو خوابیده‌ام
که دیگر از «من» چیزی  نمانده ‌است.

«من» سایه‌ای شده است
در میان اشباح و سایه‌ها
سایه‌ای که لحظه‌به‌لحظه
 با شادی
روی عقربه‌ی ساعت خورشیدی  زندگیِ تو
قدم برمی‌دارد




#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |

برگردان: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima




وقتی میان بازوان‌ات دوست‌ام می‌داری
خود را تسلیم‌ات می‌کنم
تا هراس‌هایم پایان گیرد
معشوق من!
با من حرف بزن!
باید شب‌های فراق و پریشانی را
از میان برداریم
معشوق من!
با من حرف بزن!
در شب تاری که تقدیر،
سرنوشت‌ شومی رقم زده
اشباح
دلهره‌آورند
سکوت نکن! مگر مرده‌ای؟
معشوق من!
با من حرف بزن!
بگو دوست‌ام داری
شور عشق را اثبات کن!
معشوق من! با من حرف بزن!
اصلن دروغ بگو
 وانمود کن عاشق‌ام هستی
بگذار این‌ رؤیا ادامه پیدا کند
معشوق من!
با من حرف بزن!

Quand tu m’aimes, qu’à tes étreintes
Je m’abandonne avec moi
Pour calmer mes tourments mes craintes
Mon amour parle-moi

Il faut peupler les nuits hostiles
Avec les cris de nos émois
Il faut charmer les nuits tranquilles
Mon amour parle-moi

Dans la nuit vouée aux mauvais sorts
Des fantômes jettent l’effroi
Et toi si tu es un mort ?
Mon amour parle-moi

Si tu m’aimes il faut le dire
Il faut me prouver tes émois
Il faut me prouver ton délire
Mon amour parle-moi

Même si tu dis des mensonges
si tu simules ton émoi
Pour que le songe se prolonge
Mon amour parle-moi.




#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |

برگردان: #مریم_قربانی
.
می‌خواهم به تو
تاجی آذین‌بسته
از ستاره‌های درخشان همه‌ی آسمان‌ها را هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
آوازی از پرندگان همه‌ی سرزمین‌ها را هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
سکوتِ زمستان
لبخندِ بهار
زلالیِ تابستان
و شعله‌های پاییز را
هدیه بدهم
می‌خواهم به تو
هر آن‌چه که نمی‌توانم
و نمی‌دانم را
هدیه بدهم
زندگی‌ام را
ابدیت‌مان را می‌خواهم به تو هدیه بدهم


#فیلیپ_سوپو
برگردان: #مریم_قربانی


@asheghanehaye_fatima
لب‌ات
بر لب جام‌بلور
خاطره‌ی ارغوانی و زنده‌ی
میراترین گل‌سرخ را
جرعه‌جرعه بر جای می‌گذارد.
Ta lèvre
Contre le cristal
Gorgée à gorgée y compose
Le souvenir pourpre et vital
De la moins éphémère rose.


○■○شاعر: #استفان_مالارمه | "Stéohane Mallarmé" |فرانسه |

○■○برگردان: #مریم_قربانی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

..
Mon amour parle-moi!

Dans la nuit vouée aux mauvais sorts
Des fantômes jettent l’effroi
Et toi si tu es un mort ?
Mon amour parle-moi!

Si tu m’aimes il faut le dire
Il faut me prouver tes émois
Il faut me prouver ton délire
Mon amour parle-moi!

Même si tu dis des mensonges
si tu simules ton émoi
Pour que le songe se prolonge
Mon amour parle-moi!

معشوق من
با من حرف بزن!
در شب تاری که تقدیر ، سرنوشت‌ شومی رقم زده
اشباح ، دلهره آورند
سکوت نکن! مگر مرده ای؟

معشوق من
با من حرف بزن!
بگو دوستم داری
شور عشق را اثبات کن !
معشوق من با من حرف بزن!
اصلا دروغ بگو  وانمود کن عاشقم هستی
بگذار این‌ رؤیا ادامه پیدا کند

معشوق من
با من حرف بزن!

#روبر_دسنو
ترجمه: #مریم_قربانی
#بخشی_از_شعر
.
.

از مجموعه #رودخانه‌ها_به_عقب_برنمی‌گردند
#نشر_آنیما
#شعر_فرانسه
@asheghanehaye_fatima




شبی از شب‌های لاجوردی تابستان
در جاده‌ها قدم می‌گذارم
خوشه‌های گندم را می‌چینم
 روی خرده علف‌ها راه می‌روم.

پاهایم
مثل یک رویا
خنکای علف‌ها را می‌چشند
 و سر برهنه‌ام خود را تسلیم باد خواهد کرد

حرفی نمی‌زنم
 به هیچ‌ چیز نمی‌اندیشم
اما عشقی ابدی در روحم جان می‌گیرد
 و به دوردست‌ها می‌روم
 خیلی دور،
خوشبخت می‌شوم از ازل
مثل یک صحرانشین
 به وقت در آغوش کشیدن یک زن!


#آرتور_رمبو / فرانسه
برگردان: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima



به تو انديشيدن؛
سکوتم را
بدل به دوست داشتنی ترین،
طولانی ترين،
و پرخروش ترین سکوت می کند.!

تو؛
همیشه در منی،
مثل قلبی ندیده.
همان قلب؛ که به درد می آورد،
همان زخم؛ که زندگی می بخشد.

#روبر_دسنوس
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima




گام های تو ، از سکوت من زاده شده اند
قدیس گونه و  آرام
به طرف بستر شب زنده دار من پیش می آیند
بی صدا وگنگ و یخ زده
مخلوق هایی ناب
سایه هایی الهی
که حافظ یکدیگرند.

پروردگارا!
همه ی موهبت هایی که می جستم
با همین گامهای برهنه
به سوی من می آیند.

اگر تو با لب های بر آمده ات
می خواهی با بوسه ای
تسکین افکارم شوی
شتاب نکن بر این معاشقه،
آرام پیش بیا!
زیرا که من زنده ام برای در انتظار تو بودن
و تپش های قلبم
 جز برای قدمهای تو نیست.


#پل_والری
برگردان: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima




گریستن های طولانی

و صدای لالایی ویولون های پاییزی
.
قلب مرا

با رخوتی خسته کننده

زخم می زنند.

آن هنگام که

زنگ ساعت

خسته و رنجور

فریاد می زند

به خاطر می‌آورم

روزهای رفته را

و مثل برگی خشکیده و مرده

که با بی جان ترین باد

کنده می شود از زمین و

به این سو و آن سو می رود

می گریم.


#پل_ماری_ورلن
#مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima



دستهایم فقیر شده اند
و زمان
هرروز پیرتر از دیروز است
دستمال سفید ندارم
دستمال سفید که نباشد
چطور آیینه ها را پاک کنم؟

این رسالت من است هرصبح!
می ترسم
از تصویر زنی که هیچ شباهتی به من ندارد
از خطهای پیشانیش
از خطهای کف دستهاش و صدای همیشگی باد
ازخاطره ای که مرگش از دستها شروع شد
از کاغذهایی که
زبانم را نمی فهمند
از اتاقی که مرا نمی بیند!

تو نیستی
و جهان من
دنیایی ست استوار بر شن!
دستمال سفید ندارم
این
اعترافی ست که سالهاست از عهده ام بر نمی آید
و این را جنگ ، خوب می داند!


#مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima


"Tristesses de la lune"

Ce soir, la lune rêve avec plus de paresse;
Ainsi qu'une beauté, sur de nombreux coussins,
Qui d'une main distraite et légère caresse
Avant de s'endormir le contour de ses seins,

Sur le dos satiné des molles avalanches,
Mourante, elle se livre aux longues pâmoisons,
Et promène ses yeux sur les visions blanches
Qui montent dans l'azur comme des floraisons.

Quand parfois sur ce globe, en sa langueur oisive,
Elle laisse filer une larme furtive,
Un poète pieux, ennemi du sommeil,

Dans le creux de sa main prend cette larme pâle,
Aux reflets irisés comme un fragment d'opale,
Et la met dans son coeur loin des yeux du soleil.


#Charles_Pierre_Baudelaire

"اندوه ماه"

امشب چه با تنبلی رویا می بافد، ماه!
همچون زیبارویی که روی بالش ها تکیه زده
و پیش از خواب، دستی لطیف و بی خیال
پیچ و خم سینه اش را نوازش می کند.

ماه خسته
برپشت امواج درخشان
به خوابی طولانی تن می سپارد

و چشمانش را بر دنیای سپید می دوزد
که در افق نیلگون
به مانند فصل شکفتن
باز می شوند .

و آن هنگام که ماه
در رخوت طولانی اش
هرازگاه،
قطره اشکی فرو می ریزد،
شاعری شیدا و خوابزده
این اشک رنگ پریده را بر گودی کف دستش می گذارد
و دور از چشم خورشید آن را در قلبش پنهان می کند
که چون قطعه ای عقیق
می توان درخشش رنگین کمانی اش را دید .


#شارل_پی‌یر_بودلر
(۹ آوریل ۱۸۲۱–۳۱ اوت ۱۸۶۷)
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#مریم_قربانی