عاشقانه های فاطیما

#فریاد
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
عشق تو آفتاب است؛
آن‌گاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت.
آن هنگام هم که می‌روی، نمی‌بینمت.
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پابه‌پایم راه می‌افتی و
هم‌راهم می‌شوی.


#شیرکو_بی‌کس

■برگردان: #فریاد_شیری

@asheghanehaye_fatima
در هر گوشه‌ی این ولایت که بمیرم
می‌توانم دوباره زنده شوم
اما
هراسِ من از غربت است
غربت در چشمانِ تو،
که چون بیگانه‌ای مرا می‌نگرد.

فریاد شیری - شاعر کورد
برگردان: آرش سنجابی

#فریاد_شیری
#آرش_سنجابی



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




بوسه‌هایم تکه ابری بی‌مرزند
و گردباد سبز عشق
که یکسر سراغ تو را می‌گیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت در خانه‌ات شنیدی
بدان بوسه‌های من است
که دارد در خانه‌ات را می‌کوبد.

#لطیف_هلمت
ترجمه: #فریاد_شیری
@asheghanehaye_fatima



بوسه‌هایم ابری می‌شوند و
پشت‌سرت
آسمان، آسمان فرومی‌ریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره اتاق‌ات می‌خوابند و
سراغ‌ات را می‌گیرند
هرجا که بوی تو باشد
همان‌جا فرومی‌ریزند
بوسه‌هایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند، نه وطن
و نه کسی که غم‌خوارشان باشد
بوسه‌هایم تکه ابری بی‌مرزند
و گردباد سبزِ عشق
که یک‌سر سراغ تو را می‌گیرند
اگر شبی زمستانی و یخ‌بندان
صدایی از پشت درِ خانه‌ات شنیدی
بدان ابرِ بوسه‌های من است
که دارد درِ خانه‌ات را می‌کوبد.




#لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |

برگردان: #فریاد_شیری
 


@asheghanehaye_fatima




چشمانت ضمیمه ی شناسنامه ام 
تاری از موهات لای پاسپورتم 
با خود به سفر می برمت 
از مرز که بگذریم 
هر خاکی بر من قدم بگذارد 
سرزمین مادری نام می گیرد 

سرگذشت من سرزمینی دارد 
با نام های تازه ای 
در چهار گوشه ی پرچم بی رنگش: 
در کرکوک لطیف 
در باکو رسول رضا 
در اودسا مایاکوفسکی 
در گرانادا لورکا، لورکا، لورکا... 
در تهران اما نامی ندارم 
ایستاده ام میدان فردوسی 
با انگشت به هم نشانم می دهند 
بی آنکه تو را ببینند 
دستم را گرفته ای 
از مرز عبورم می دهی 

کجا پنهان کنم واژه های مادرزادم را 
و نقشه ی سرزمینی که روی پوستم کشیده ای؟ 
این رگ های باریک و آبی 
به نفت می رسند آیا؟ 
نفرینی پشت سر دارم 
طلسمی همراه 
با چشم های نظر کرده ی تو اما چه باک 
که هرگز پسر خوبی نبودم برای مادرم 
مزرعه ی پدری را سپردم به کلاغ ها 
تا دانه های گندم را 
به اشتباه در گیسوان مادرم بکارند
و زمین با لبان تَرَک خورده نفرینم کند: 
بروی برنگردی، برنگردی، برنگردی... 

سرزمین من سرگذشتی دارد 
با دروغ هایی پیرتر از عصای پدربزرگ 
پیر نمی شود، تکرار می شود 
تکرار می شوم، پیر نمی شوم: 
تنبورش را پیش از کوچ 
کنار کاکل نذری ام دفن کرد 
و تمام دانه های تسبیح را با « نُچ » سرکرد 
شصت و پنج... گسست 
چشم هایش را مادر بست 
سبیل هایش را دست نخورده خاک کردند 
دانه های تسبیح اش را اما 
من جمع کردم 
گردن آویز اسب چوبی ام   نچ! 
و این دروغ مادرزادی است 
که مدام تکرارش می کنم   نچ، نچ، نچ... 
ربطی به سرگذشت سرزمینم ندارد 
من اما باورش دارم!    نُچ! 

دوباره از مرز می گذریم 
دستم را که رها می کنی 
ترس را بر می دارم بی وطن بمیرم 
بر پوستم دست می کشی 
نقشه ی سرزمینم را 
مرزها را 
خاطراتم، دروغ هایم 
و نام های تازه ام را پاک می کنی 
شناسنامه ای تازه توی جیبم می گذاری 
بی نام و نشان! 
وقتی هیچ سرزمینی نامم را به خاطر نمی آورد 
چرا به آغوش تو پناه نیاورم 
با دست هایی که 

رنج ها نیامده می گریزند از آن!

سری که درد دستمالش را 
سرچوپیِ پدر  نچ! 
کلاهش سرِ زندگی   نچ! 
دردسرهای نمیرتری دارد زیر سر   نچ! 
ای بمیری زندگی! 
بمیری که شانه خالی کنم زیر تابوتت! 
بمیری که این همه سال 
عقیم مانده ام 
تا بر هر خاکی قدم بگذارم 
غریبه تر شوی با من    نچ! 
پس نام های تازه اش را چگونه صدا بزنم: 
در شناسنامه ام    ایرسا 
در زادگاهم   روژینا 
در کرکوک  ... 
در باکو  ... 
در گرانادا   ... 
در اودسا    ماریا، ماریا، ماریا... 
در تهران اما فقط شما خطابش می کنم 
شما که چشمانتان ضمیمه ی شناسنامه ام 
شما که تاری از موهایتان لای پاسپورتم 
شما که... 
با من همسفر می شوید از مرز بگذریم؟    نچ! 
بگذریم   از رنگ پوست آدم ها 
بگذریم   از رنگ پرچم ها 
بگذریم   از رنگ چشم های شما 
بگذریم... بگذریم 

از من فاصله بگیر بیگانه! 
دارم زنده به گور می کنم 
بر پرچم بی رنگ سرزمینم 
سرگذشت تازه ام را: 
از فرط نفت در رگ هایم
من و خودم 
دسته جمعی خودکشی کردیم 
من زنده ماندم 
خودم را اما به شهید دادم 
شهید زنده سرزمین مادری ندارد! 

#فریاد_شیری
#روز_جهانی_پناهندگان

بوسه‌هایم ابری می‌شوند و
پشت‌سرت
آسمان، آسمان فرو می‌ریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره اتاق‌ات می‌خوابند و
سراغ‌ات را می‌گیرند
هرجا که بوی تو باشد
همان‌جا فرو می‌ریزند
بوسه‌هایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند، نه وطن
و نه کسی که غم‌خوارشان باشد
بوسه‌هایم تکه ابری بی‌مرزند
و گردباد سبزِ عشق
که یک‌سر سراغ تو را می‌گیرند
اگر شبی زمستانی و یخ‌بندان
صدایی از پشت درِ خانه‌ات شنیدی
بدان ابرِ بوسه‌های من است
که دارد درِ خانه‌ات را می‌کوبد.

■●شاعر: #لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |

■●برگردان: #فریاد_شیری

@asheghanehaye_fatima
در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم 
می توانم دوباره زنده شوم 
اما 
هراس من از غربت است 
غربت در چشمان تو 
که چون بیگانه ای مرا می نگرند!

#فریاد_شیری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم 
می توانم دوباره زنده شوم 
اما 
هراس من از غربت است 
غربت در چشمان تو 
که چون بیگانه ای مرا می نگرند!



#فریاد_شیری
@asheghanehaye_fatima




خواب
خواب می بردم
دستی که بیدارم می کند .

شب
شب که می نوشدم
دستی که شمع در سرم می افروزد
و مرگ
در درونم قی می کند
دستی بیاور
غبار غربت و یأس را
از پیراهن روح غریبم بتکان.

#بروژ_آکره_ای
#شاعر_عراق
ترجمه:
#فریاد_شیری🌱
@asheghanehaye_fatima



هر گره ای که به روسریت می زدی
کمی از زیبایی
رنگ می باخت
هر لباسی که چنگ می زدی
کمی از لطافت جهان
کدر می شد
هر دوشی که می‌گرفتی
آوازهای دخترانه ات
رگ می کردند و
ابرها تازیانه می خورند
اما تنها من
تنها من می دانستم
که آینه ها با زیبایی تو
چه می کنند
وقتی که زیر چکه های روسریت
در بند رخت
می ایستادم و
دست هایت را
از رودها مطالبه می کردم
تنها من
که دیگر نمی خواستم
این دار اجدادی را به کسی بسپارم و
خودم باسری به شانه های تو
رو به خالی این ابرها
چکه کنم
فردا که صبح
به روسریت گره می زنی
مرا خواهی یافت
باچهره ای که دوست نداری
و شعری در جیبم
که رنگ بعضی ازسطرهایش را
وایتکس برده است
به هر حال
این غرامت انگشت های توست
که از دریاها گرفته ام

#فریاد_ناصری
#موزیک بسیار زیبا و احساس برانگیز «Crier tout bas / #فریاد_آرام» با صدای بی نظیر #Cœur_de_pirate

واقعا فوق العادست!!! ❤️

@asheghanehaye_fatima
:
به تو نمی گویم چقدر دوستت دارم
نه! نمی توانم
هرچند چیزی نمانده دلم دو نیمه شود!

#ژیلا_حسینی
#شاعر_عراق
ترجمه:
#فریاد_شیری
عکاس:
#پاتریک_گرایز


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



آتش که بودی
نه می سوزاندی ام
و نه گرمم می کردی

جویبار که بودی
نه می مردانی ام در خود
نه آرامم می کردی در آغوش موجی

حالا که گردبادی بی صدایی
هر روز می وزی
نه لحظه ای در کنارم آرام می گیری
و نه حتی یکبار
مرا با خود می بری.

#رفیق_صابر
#شاعر_عراق
ترجمه:
#فریاد_شیری
...نه!
نمی خواهم در بقچه ی دلت پنهانم کنی ...
مرا سرمه کن و بر چشمت بکش
تا سیر ببینمت
تا سیر ببینیم

#بروژ_آکره_ایی
#شاعر_عراق
ترجمه:
#فریاد_شیری


@adheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




اگر واژه ها سنگ شوند
چشمم را از (غم) می تراشم
و لبانت را از (لبخند)
واژه ی (تو) لبریز از (من) است
چه کنم؟
در این سطرها نیز
باید بتراشم (من) را از (تو)
تو اما برو
راه بیفت
موهایت را به باد بسپار
چه می دانم؟
هر چه دوست داری انجام بده
اما یقین دارم
وقتی که می روی
دیگر نمی روی.

#برژو_آکره_ای
#شاعر_عراق
#دیگر_نمی_روی
مجموعه:
#پاسپورت_لبخند_و_آرزو
ترجمه:
#فریاد_شیری
جز گرمی آغوش تو
تنپوش نخواهم
من مانده ام و سوز هوا بی تو ,
کجایی..؟


#فریاد_ایرانی

@asheghanehaye_fatima
Ещё