عاشقانه های فاطیما

#ثریا_خلیق_خیاوی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
همه چیز مثل دیروز است
خواب ابریشمی تن‌ات
کوه‌های برفی بینگول*
پشیمانی‌ها
دردها
و شروع دوباره‌ی
یک عشق

مثل دیروز است
پروانه‌ای که از پیله‌اش درمی‌آید
آزالیایی که سردرگریبان
درون سبد حصیری فراموش شده است.


#بتول_تاریمان
برگردان: #ثریا_خلیق_خیاوی

٭کوه‌های بینگول: نام کوه (رشته کوهی) در شرق ترکیه (آناتولی شرقی)


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتمالن در زندگی یک نفر او را آزرده است
سکوت‌اش هنگام گوش دادن،
سکوت‌اش هنگام فکر کردن
به تنهایی دو نفر شده است
خودش و سایه‌اش

Onu kirmiş olmalı yaşamında birisi.
Dinledikçe susması,
düşündükçe susması...
Tek başına iki kişi olmuş
kendisiyle gölgesi...





#اوزدمیر_آساف | #ازدمیر_آصف | Özdemir Asaf | ترکیه، ۱۹۸۱-۱۹۲۳ |
برگردان: #ثریا_خلیق_خیاوی




@asheghanehaye_fatima
شروعِ عشق‌مان مانندِ درختی بدونِ سایه است
تو را باید از برگ‌ها بپرسم
فقط وقتی زیر گام‌ها می‌افتند، حرف می‌زنند

درختان اگر خسته باشند
از ایستادن نیست، از انتظار است
چشم به راه دوخته‌اند، اما چه خبری از چه کسی؟
به حیرت افتاده‌ام
بر سرِ این برگ‌ها چه خواهد آمد؟

درختان کاش این‌گونه نمانند
چون راه‌های‌مان خشک می‌شود
به من بگو
اگر این‌طور شود؛
از عشق‌مان چه خواهد ماند؟



سئوگیمیز باشلانقیجدان ائله بیل کی کؤلگه‌سیز بیر آغاج
سنی یارپاقلاردان گره‌ک سوروشام
ساده‌جه آددیملارین آلتینا دوشرکن دیله گلیرلر

آغاجلار یورغون اولسالار
دورماقدان دئییل گؤزله‌مکدن‌دیر
یولا گؤز تیکیبلر آمما کیمدن نه خبر؟
شاشدیم
نه گله‌جک گؤره‌سن بو یارپاقلارین باشینا

کاش آغاجلار بئله قالماسین
یوخسا یوللاریمیز قورویار
و بئله ده اولسا
منه سؤیله سئوگیمیزدن بیزه نه قالاجاق؟

■شاعر: #ابوالفضل_پاشا

■برگردان از ترکی‌آذربایجانی به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی

📕●از کتاب: #اؤنجه‌دن_سونرا | نشر: #نصیرا | چاپ دوم ۱۳۹۷ |

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



■بهت و حیرت

می‌توانم‌ دوست بدارم
آن‌هم چه دوست‌داشتنی!
از من بخواه هر چه می‌خواهی
جان‌ام را، چشم‌هایم را

می‌توانم خشم‌گین شوم
دهن‌ام کف نمی‌کند
اما خشم شتر، ناچیز است؛
در برابر خشم من
عصبانیت شتر از کینه‌‌توزی‌‌اش نیست.

می‌توانم بفهمم
خیلی وقت‌ها با مشام‌ام
یعنی حتا بوی تاریک‌ترین‌ و دورترین‌ چیزها را حس‌ می‌کنم
و می‌توانم بجنگم
به خاطر هر چیزی
هر کسی
که آن را درست یافته‌ام
بر حق یافته‌ام
و زیبا یافته‌ام
سن‌وسال‌ام مانع این نیست
اما بیا و ببین که خیلی وقت است مبهوت بودن را فراموش کرده‌ام.
بهت و حیرت با چشم‌های بی‌نهایت گرد و روشن، با دیدگان بسیار جوان‌اش مرا رها کرد و رفت.
افسوس.



#ناظیم_حیکمت | #ناظم_حکمت | Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ |

برگردان: #ثریا_خلیق_خیاوی
@asheghanehaye_fatima



بشنو بادی را که از دور می‌وزد
از گیسوان‌ات یکی‌دو حرف شروع می‌شود
من با این داستان‌ها به خواب خواهم رفت

خوابِ من کوچه‌ی بلندی‌ست
و چیزی که هست از دیوارها چیزی نمی‌فهمم
اما با من بیا
از تو لب‌خندی می‌پرسم در تاریکی
و درها چرا این‌گونه با باز شدن قهر کرده‌اند؟

خواب‌های‌مان از کدام شنیدن راهی به من نشان می‌دهند؟
تا طلوعِ آفتاب چند حرف در دستان‌ام مانده است؟
آیا می‌شود وقتی باد می‌وزد
آفتاب را با خود ببرد
و گم‌وگور کند؟

★★★★★

اوزاقدان اسن یئلی ائشیت
ساچلاریندان بیر - ایکی سؤز باشلانیر
من ده بو حیکایه‌لرله یوخویا گئده‌جه‌یم

یوخوم بیر اوزون کوچه‌دی
و اویسا دووارلاردان هئچ آنلایا بیلمیرم
آمما منیمله گل
قارانلیقدا سندن بیر گولومسه‌مک سوروشورام
و قاپی‌لار نییه بئله آچیلماقلا کوسوبلر؟

یوخوموز هانسی ائشیتمکدن منه بیر یول گؤستریر؟
گونش چیخانادک نئچه سؤز الیمده قالمیش؟
اولارمی یئل اسه‌رکن
گونشی اؤزو ایله آپارا - ایتیره؟

■●شاعر: #ابوالفضل_پاشا

■●برگردان از ترکی‌آذربایجانی به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی
@asheghanehaye_fatima



■بادبادک

بادبادکی هستی که به‌خواب‌ام‌ آمده‌یی
در اتاقی که آسمان را زندانی کرده‌ام
هی جا می‌خوری از هراسی که نسبت به‌آسمان در من است
هی می‌افتم
سایه‌ام به‌روی‌ام می‌افتد نخ‌اش
هی نخ‌ات از دست‌ام جدا می‌شود

پرده‌ی پُرستاره‌ی شب را کنار می‌زنم
در پشتِ شب
ابری گریان
و خورشیدی خندان وجود دارد.
مانندِ خوابی که می‌خواهی به‌یاد بیاوری
چهره‌ات در رفت‌وآمد است
ابروهای‌اش را پُرچین می‌کند
می خندد
بادبادکی که گیسوان‌اش را به‌خورشید گره زده است

موهای‌ات هم‌شهریِ بادهاست
مانندِ بادبادک می‌رقصد
سعی می‌کنم‌ به‌آفتاب خیره شوم ‌
و به‌یاد بیاورم
به‌حافظه‌ام ورژنِ ریکاوریِ خواب‌های‌ام‌ رسوخ می‌کند

بادبادکی‌ست که به‌خواب‌ام آمده است
نخ‌اش آن را به‌لبه‌ی پرت‌گاه می‌کشانَد
و هراسِ آسمان در من جا می‌خورد

★★★★★

■اوچورتما

یوخوما گیرمیش اوچورتماسان
گؤی اوزونو دوستاق ائتدییم اوتاقدا
هئی دیکسینیرسن منده کی گؤی اوزو فوبیاسیندان
هئی ییخیلیرام
اوستومه قاپانیر کؤلگم
هئی ایپینین اوجو الیمدن چیخیر.

گئجه نین اولدوزلو پرده سینی سیییریرم
آغلاغان بیر بولود وار گئجه نین آرخاسیندا
گولن بیر گونش.
خاطیرلاماغا چالیشدیغین بیر یوخو کیمی گل-گئتده دیر اوزون
قیریشدیریر قاشینی
گولور
ساچلارینی گونشه دویونله میش اوچورتما.

ساچلارین، کولکلرین شهرداشی
یئلله نیر اوچورتما سایاق. خاطیرلاماغا چالیشیرام گونشه باخاراق
سیزیر یادداشیما یوخومون ریکاوئری وئرژئنی;

یوخوما گیرمیش بیر اوچورتما وار
اوچوروما سوروکله ییر ایپینین اوجو،
دیکسینیر منده گؤی اوزو فوبیاسی.

■●شاعر: #زامان_پاشازاده | مشکین‌شهر |

■●برگردان از ترکی‌آذربایجانی به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی
@asheghanehaye_fatima



📄●شعری به زبان ترکی‌آذربایجانی از: «ابوالفضل پاشا»


گؤى درين بير دنيز
بيلميرم درينلیيينده اوزَن هانسى اولدوزدور؟
من يئلكن‌سيز بير قوش
بو گؤيه حسرتله باخيرام بو دنيزه

بئله اولماز
بو يوللارى آراييب سنين آردينجا گله‌جه‌يم
گولومسه‌مه‌يينى توپلاماق ايسته‌ييرم
بوندان اؤنجه ده دئميشديم كى بئله اولماز
سندن بير باخيش يئتر منه

بيز اولارمى - بيربيريميزله اولاندا - هئچ بير شئى‌دن قورخماياق؟
سنينله اوچماغى گؤيدن ده يوخارى‌يا آپاراجاغام
اويسا كسيلميش اليم قولون قاناديميز قوپاريلميش

☆☆☆☆☆

آسمان دریای عمیقی‌ست
نمی‌دانم در ژرفای آن کدام ستاره شنا می‌کند؟
من پرنده‌یی بدونِ بادبان‌ام
به این آسمان و به این دریا با حسرت می‌نگرم

این‌گونه امکان‌پذیر نیست
این راه‌ها را جست‌وجو خواهم کرد و
به دنبالِ تو خواهم آمد
می‌خواهم لب‌خندت را یک‌جا جمع کنم
قبلن هم گفته بودم که این‌گونه امکان‌پذیر نیست
نگاهی از تو برای‌ام کفایت می‌کند

آیا می‌شود وقتی که با هم هستیم از هیچ‌چیز نترسیم؟
پرواز با تو را از آسمان هم بالاتر خواهم برد
هر چند دستِ من و بازوی تو بریده
و بال‌های‌مان قطع شده باشد

■●شاعر: #ابوالفضل_پاشا

■●برگردان به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی

📗●از کتاب #اؤنجه‌دن_سونرا | ○●نشر: #نصیرا
@asheghanehaye_fatima




■شعری از #ابوالفضل_پاشا

📗برگرفته از مجموعه‌ی شعر #اؤنجه‌دن_سونرا
نشر #نصیرا | چ دوم | سال 1397| صص 30-29

بارماقلاريمدان بيرينى آچ:
بير گون واريدى،
آچ ايكينجى‌سين‌ ده:
بير گون يوخ
بنزه‌مه‌مکدن سنه اووجومدا بير ناغيل گتيرميشم

اووجومو بوندان چوخ آچميرام
آچسام ناغيلى هامى ائشيدر
اووجومداكى بنزه‌مه‌مکدن بير ناغيل‌‎دير
آچميرام يوخسا گؤزلر هاميسى يومولار

باخ كى گؤزلر بيرى آييق دئييل
بارماقلاريمى آچيرام بير - بير:
اوت سنه بنزه‌مز
اووجومو دا آچيرام:
گول سنه بنزه‌مز
آغزيمى دا آچيرام:
آغاج سنه بنزه‌مز

بو دونيادا هئچ زاد سنه بنزه‌ين هانسى‌دير؟
هر نه گئديرم بو ناغيلين سونونا اليم چاتمير
سن اؤزون آمما بنزه‌مه‌مکدن بير ناغيل‌سان


🔺برگردان به فارسی

از انگشتان‌ام یکی را باز کن:
یکی بود...
دومی را هم باز کن:
یکی نبود
در مشت‌ام داستانی برای‌ات آورده‌ام:
داستانی از شباهت نداشتن

مشت‌ام را بیش از این باز نمی‌کنم
اگر باز کنم، داستان را همه‌کس خواهند شنید
داستانی در مشتِ من است:
داستانی از شباهت نداشتن
بازش نمی‌کنم وگرنه چشم‌ها همه بسته خواهند شد

ببین که چشم‌ها هیچ‌کدام‌شان بیدار نیستند
انگشتان‌ام را یک‌به‌یک باز می‌کنم:
علف شبیهِ تو نیست
مشت‌ام را هم باز می‌کنم:
گل شبیهِ تو نیست
دهان‌ام را هم بازمی‌کنم:
درخت شبیهِ تو نیست

هیچ‌چیزی در این دنیا که شبیهِ تو باشد چیست؟
تا هر کجا که پیش می‌روم به انتهای این داستان نمی‌رسم
اما تو خودت داستانی از شباهت نداشتن هستی

■برگردان: #ثریا_خلیق_خیاوی