🔺فوتبال به مثابه یک پدیدار زیباییشناختی
خیلی وقتها میبینیم که در فوتبال از تاکتیکهای منفی استفاده میشود، جایی که تیمی به آن اندازه که برای جلوگیری از گل زدن حریف سعی میکند، برای گل زدن تلاش نمیکند؛ یا زمانی که سعی میکنند گل بزنند، این کار را با کمترین ریسک انجام میدهند – یک ضربهٔ بلند هوایی برای مهاجمی منتظر که امیدوار است از یک لحظه غفلت استفاده کند و کارش را انجام دهد.
در صورتی که نیچه در مقالهٔ
#رقابت_هومر از مسابقه و رقابت به نیکی یاد میکند. در این مقاله او رانهی از جان گذشتهی پیروزی را در یونان باستان بررسی میکند و برخی تاکتیکهای مبتذلشان (جایی که شیوهٔ کار قربانی کردن همه چیز برای رسیدن به پیروزی به هر قیمتی است) احساسات نیچه را میآزارد.
بنابراین با در نظر گرفتن ارزشگذاری هستیشناسانهٔ معروف او در کتاب
#زایش_تراژدی: «تنها به مثابه یک پدیدار زیباییشناختی است که وجود و جهان به شکل ابدی توجیه شدهاند»، به نظر من، در یک دیدگاه نیچهای، فوتبال فقط میتواند به مثابه یک پدیدار زیباییشناختی توجیه شود. به عبارت دیگر، نیچه تنها زمانی فوتبال را قبول میکند که هنرمندانه بازی شود – به شیوهای خلاقانه، مثبت و خیالانگیز – با در نظر گرفتن پتانسیل بازی برای زیبایی.
▫️باشگاه در مقابل کشور
خب، اگر نیچه هوادار فوتبال بود، از چه تیمی طرفداری میکرد؟
اگر بخواهیم باشگاههای مکانهایی که نیچه در آنها زندگی کرده است را در نظر بگیریم، افسی بازل، نیس، یا به دلیل عشقش به تورین، یونتوس جای بحث باقی نمیگذارد. «بانوی پیر» بیشک رکورد موفقیت را در اختیار دارد که از
#اراده_معطوف_به_قدرت ماندگارش برخاسته است، اما برای کسی که خودش را «بیخانمان» میخواند، مکان نباید فاکتور تعیینکنندهای باشد. علاوه بر این، برای پاسخ دادن به این پرسش باید بین فلسفهٔ نیچه و فلسفهٔ فوتبالی که بازی یک تیم را شکل میدهد به دنبال شباهت بگردیم. اصیل و اشرافی بودن منچستریونایتد به نمادگرایی مسیحیت بسیار شبیه است – کسی که دنبال رفتن به
#فراسوی_خیر_و_شر است هیچگاه نمیتواند برای شیاطین سرخ هورا بکشد!
شیوهٔ بازی کردن بارسلونا مسلماً در حد بالاترین استانداردهای زیباییشناختی است اما باشگاه بیش از حد با ناسیونالیسم کاتالان شناخته میشود.
به نظر میرسد تنها کافی است به باشگاهها نگاه کنیم تا اینکه فرض کنیم این متفکر آلمانی ممکن است از تیم ملی آلمان طرفداری کند، چرا که نیچه
#ناسیونالیسم را یکی از کاستیهای بزرگ مدرنیته میداند. اینجا جایی است که استفادهٔ نازیها از نوشتههای نیچه کاملاً گمراهکننده است. با وجود اینکه در قسمتی از اولین کتابش در انتظار تولد دوبارهٔ اسطورهٔ آلمانی است، ده سال بعد از
#دانش_طربناک، در بخشی به نام «ما، آنهایی که بیخانمانایم» میگوید:
ما به قدر کافی آلمانی نشدهایم … تا از ناسیونالیسم و ستیز نژادی حمایت کنیم و بتوانیم از زخم شدن قلبها و مسموم شدن خونها با ملیتگرایی لذت ببریم، چیزی که اکنون ملتهای اروپا را به سمتی میبرد که در مقابل هم میایستند انگار که مسئلهی قرنطینه کردن است.
نیچه گاهی خودش را «اروپایی خوب» میداند و بنابراین وجدانش نمیگذارد از تیمی طرفداری کند که به دنبال پیروزی و شکوه با نام یک ملت-دولت است.
در بحث «کشور در مقابل باشگاه» مدیران فوتبالی اعتقاد دارند که بازیکنان و لیگها باید در خدمت فدراسیونهای ملی یا سازمان فوتبال باشند و هدف نهاییشان بردن رقابتهای بینالمللی مثل جام جهانی باشد. بیشک نیچه این رویدادهای بینالمللی را رد میکرد.
نیچه در بخش اول کتاب
#چنین_گفت_زرتشت، دولت را «بت نو» میخواند که عظمتش سبب شده مورد پرستش قرار بگیرد. نیچه میگوید: «
#دولت نام سردترینِ همهٔ
#هیولاهای سرد است و به سردی دروغ میگوید. و این دروغ از دهاناش برون میخزد که «منِ دولت، همان ملتام!»
این دروغ است!»شاید بتوان گفت جام جهانی، بیشتر از هر رویداد ورزشی دیگر، هویت هواداران را با تیمهای ملیشان شکل میدهد و پرستش این بت دروغین و هیولایش را ابدی میکند. نیچه باشگاه را به کشور ترجیح میدهد...
@art_philosophyyادامه
🔻