فلسفه و هنر

#حکیمان
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,96 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
🔺بخش چهارم

یک «چیز» (یک کوزه، یک خانه در جنگل سیاه، یک درخت یا یک مرغ ماهی‌خوار) امری است که در توانایی‌اش برای «گردآوردن» جنبه‌های گوناگون جهان تجربه می‌شود. به عنوان نمونه، کوزه «گرد آورده‌ای» است از چهار جنبه گوناگون که هایدگر با بیانی شاعرانه آن‌ها را «زمین، آسمان، انسان و خدایان» می‌نامد. از این رو وارستن از کوزه (وانهادن آن برای بودن و تجربه‌شدن، بدان‌گونه که در ذات خود هست) پس کشیدن از چشم‌انداز فناورانه و نگریستن کوزه در مقام آرایۀ پرمایه‌ای از روابط با طبیعت، اجتماع، خانواده، آیین و حیات فرهنگی است.

بازتاب مفهوم پیشین «تو-دستی» در هستندگانی همچون چکش، به عنوان عناصر «اشاره‌کننده» به معنا، از طریق جایگاه آن‌ها در شبکۀ کاربردها و ابزارآلات، در شیوۀ بیانی هایدگر آشکارا قابل مشاهده است؛ اما معنای #چیز از این بازتاب فراتر می‌رود و به نقش آن در «گردآوردن» جنبه‌های گوناگون جهان اشاره می‌کند. از سوی دیگر، مفاهیمی همچون #اصالت و #آزادی از تفاسیر و چشم‌اندازهای مسلط نیز در این چشم‌انداز جدید قابل شناسایی هستند و هایدگر همچنان توصیه می‌کند که باید در برابر میراث سنت پذیرا و شنوا بود.

بااین‌حال او وارستن را در این مرحله از حیات فکری خود، (در تقابل با چشم‌انداز مبتنی بر انسان در دوران متقدم) گشودگی «خودِ هستی» می‌داند. بر این اساس، انسان اصیل، #چوپان_هستی»
است، «روشنی‌گاهی» که چیزها خود را در آن، بدان گونه که هستند، نشان می‌دهند و با تأثیر فناوری و دیگر شیوه‌های آشکارا انسان‌مدار، قابل تحریف و دستکاری نیست.

عنوان نهایی هایدگر برای رویارویی اصیل با جهانی که در آن احساس «در خانه بودن» می‌کنیم، #سکنی‌گزیدن است؛ «ویژگی اساسی هستی که موجودات میرای بشری در نسبت با آن هستند». سکنی‌گزیدن و «حفاظت و پروا» داشتن است، نه تنها در معنای تمایل و روی‌آوردن، بلکه بدان‌گونه که یکپارچگی چیزها و آزاد ساختن آن‌ها از هر پیش‌فهم «زیاده‌ انسانی» پاس داشته شود. به‌علاوه از این طریق است که می‌توان اطمینان یافت که چیزها و در واقع «انسان‌ها» سرچشمۀ خود را در «جریانی پنهان و بیان‌ناپذیری که همه چیز را برمی‌سازد» می‌یابند. سکنی‌گزیدن به معنای #چیرگی بر فراموشی هستی و پروریدن معنای اصیل سرچشمه است.

زبان هایدگر در اینجا به #حکیمان_دائوییست نزدیکی بسیاری دارد و سرنوشت خاص بشر را «پروریدن» چیزهایی می‌خواند که سرچشمۀ آن‌ها همچون خود انسان، دائو است. بر یکی از دیوارهای اتاق مطالعۀ هایدگر، طوماری با کلماتی از #دائودجینگ آویزان بوده است. اثری که زمانی ترجمۀ آن را آغاز کرد و بعدتر وانهاد.

می‌توان این فیلسوف آلمانی را با عباراتی همچون «#هایدگرِ اگزیستانسیالیست»، «#هایدگرِ پراگماتیست» یا «#هایدگرِ پست‌مدرنیست» توصیف کرد؛ عناوینی که هیچ یک بی‌دلیل به کار نرفته‌اند؛ اما این «هایدگر دائوییستِ واپسین روزها» است که تأملات نهایی او را دربارۀ راز، بی‌خانمانی و تنها راه انگیختن ما به رهایی از آن، توصیف‌پذیر می‌کند.

«راه طولانی تفکر» هایدگر، آن‌گونه که خود آن را می‌نامید و به این تأملات نهایی انجامید، از دید بسیاری از خوانندگان آثار او، ماجراجویی جذابی در قلمرو اندیشه و سفری ژرف در مسیر دگردیسی شخصی است.



🗓 فراموشی هستی
دیوید کوپر
@art_philosophyy
🔺(بخش پنجم)

خوانندۀ هشیار می‌تواند در ستایش‌های افراط‌آمیز باختین از مردم عادی کوشش ویژه‌ای برای آرمانی‌سازی شناسایی کند. #کارناوال همچون جهانی نمود می‌یابد که تراژدی را بیرون رانده است. بی‌تردید، مرگ پذیرفته می‌شود، ولی فقط به‌منزلۀ تختۀ پرشی به‌سوی زندگی تازه. مواجهه با رنج و مصیبت به‌منزلۀ واقعیت‌هایی در خود و با هراس و سختی‌ صورت نمی‌گیرد. در این معنا، روحیۀ کارناوالی یکی از چندین شیوه‌ای است که می‌شود مرگ را به کمکش انکار کرد. مسئلهْ، رهانیدنِ ارزش از #دردِ دائمی نیست، بلکه تبدیل این #رنج به #شادی و لذت است.

علت‌های دیگری هم برای تردید در ادعاهای باختین وجود دارد. اولاً ما در زمانۀ خودمان دلایل کمتری داریم که متقاعد شویم گونۀ انسان جاودانه است. ثانیاً اگرچه کارناوال شکل داستانی‌شده‌ای از شورش است، ولی دریچۀ اطمینانی برای این نیروهای ویرانگر تدارک می‌بیند. در این معنا، نزدیک‌ترین معادل امروزی کارناوال ورزش حرفه‌ای است، که برچیدن آن بی‌گمان نزدیک‌ترین مسیر به انقلاب کذایی خواهد بود. و سرانجام بد نیست توجه کنیم که انتقاد باختین از کلیسای قرون‌وسطا (#خنده از آیین مذهبی حذف شده بود) موجب چشم‌پوشی از ویژگی‌های کارناوالی انجیل مسیحی می‌شود.

مفسران متعددی ملاحظه کرده‌اند که عیسی گریه می‌کرده اما نمی‌خندیده است، توداری‌ای که به نظر می‌آید با تأکید جدی «کتاب جامعه» مطابقت دارد: #حزن از خنده #بهتر است زیرا که از غمگینی صورت،ْ دل اصلاح می‌شود. دلِ #حکیمان در خانۀ ماتم است و دل #احمقان در خانۀ شادمانی» (باب هفتم، آیه‌های سوم و چهارم).

عیسی طوری در عهد جدید تصویر شده که شوخ‌طبعی روده‌برکننده‌اش بسیار کم به چشم می‌آید، ولی کارهای زیادی انجام داده که می‌شود به خاطرشان احساس اندوه داشت. به هر ترتیب، یکی از نشانه‌های قریب‌الوقوع بودن پادشاهی او این است که ببینیم فقیر صاحب همۀ چیزهای نیکو شده و ثروتمند بی‌چیز گشته؛ و این وارونگی کارناوالی فرایند شناخته‌شده‌ای است. برخلاف واژگونی‌ها و سروته‌شدن‌های کارناوالی، معلوم خواهد شد که این پادشاهی فراتر از رویدادی گذرا است.

#انید_وِلسفورد در کتابش، دیوانه: تاریخ ادبی و اجتماعی، ثبت کرده است که، در عبادت شامگاهیِ روزهای برگزاری جشن دیوانگان در قرون‌وسطا، عبارت‌هایی از انجیل بارها و بارها به‌آواز خوانده می‌شد تا پیش‌درآمدی برای نقیضۀ بازیگوشانۀ مراسم عشای ربانی باشد: «فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده و فروتنان را سرافراز کرده است». عیسی و همراهان عامی‌اش کار نمی‌کنند، به مستی و شکم‌بارگی متهم‌اند، بدون هیچ قیدوبند و مال‌واموالی در حاشیۀ نظام اجتماعی مرسوم پرسه می‌زنند و، مانند جان‌های آزاد کارناوال، به فردا نمی‌اندیشند. به عنوان لطیفه‌ای ناشایست دربارۀ «نجات‌دهنده» (انگارۀ مسیح بر صلیب وقاحتی اخلاقی برای یهودیان روزگار باستان به نظر می‌آمد)، عیسی سوار بر الاغی وارد اورشلیم، پایگاه قدرت امپراتوری روم، می‌شود و پس از آنکه همراهانش او را ترک می‌گویند، با مرگی شرم‌آور مواجه می‌شود، مرگی که رومیان فقط برای شورشیان سیاسی در نظر گرفته‌اند.
با وجود این، معلوم می‌شود که دیوانگیِ صلیب #خردمندانه‌تر از حکمتِ #فیلسوفان است. قدرت هراس‌آور قانون سرنگون می‌شود، بردباری زمین را به ارث می‌برد، امر والا به گوشت و خون انسان بدل می‌شود، مقدس‌ترین حقیقت در قالب زبان ساده‌ای ریخته می‌شود که برای ماهیگیران و کشاورزان حقیر است، و ضعف و ناتوانی یگانه شکل پایدارِ «نیرومندی» از آب درمی‌آید.

تنزل کارناوالی در مرکز مسیحیت قرار دارد، به‌طوری که مسئلۀ باشکوه رستگاری به مشغولیت زمینی و روزمرۀ مراقبت از بیماران و تغذیۀ گرسنگان منتهی می‌شود. انجیل لوقا نوید می‌دهد آنان که اکنون اشک می‌ریزند، یعنی آن‌هایی که #محروم و مصیبت‌زده‌اند، در آخر #میخندند، ولو اینکه انجیل لوقا این وارونگی را دوباره وارونه می‌کند و هشدار می‌دهد آنانی که اکنون #میخندند، یعنی ثروتمندان و ازخودراضیان، در آخر #اشک خواهند ریخت.

آرامش عمیق و رضامندی معنوی، که موهبتی الهی شمرده می‌شود، خودش را به شکل شفقت انسانی، دوستی، بخشش و چیزهای دیگر نشان می‌دهد. در مراسم عشای ربانی هم، مانند کارناوال، گوشت و خون واسطۀ همبستگی و انسجام بین انسان‌ها می‌شوند. اما اگر عهد جدید زندگی آسان‌گیرانه و بدون اضطرابی را توصیه می‌کند که در آن شخص همچون زنبق‌های دشت زندگی می‌کند و همۀ دارایی‌هایش را به فقرا می‌دهد، شخصیت اصلی‌اش را شمشیربه‌دستی نشان می‌دهد که مرزی مطلق می‌کشد بین آنانی که به دنبال عدالت و دوستی‌اند و کسانی که به این مجاهدت بی‌رحمانه و سازش‌ناپذیر پشت کرده‌اند. انجیل نیز همانند کارناوال لذت رهایی را با خشونتی مسلم و سخت‌گیری روحی در هم می‌آمیزد.



🗒سیاست شوخی
تری ایگلتون
@art_philosophyy