🔺(بخش پنجم)
خوانندۀ هشیار میتواند در ستایشهای افراطآمیز باختین از مردم عادی کوشش ویژهای برای آرمانیسازی شناسایی کند.
#کارناوال همچون جهانی نمود مییابد که تراژدی را بیرون رانده است. بیتردید، مرگ پذیرفته میشود، ولی فقط بهمنزلۀ تختۀ پرشی بهسوی زندگی تازه. مواجهه با رنج و مصیبت بهمنزلۀ واقعیتهایی در خود و با هراس و سختی صورت نمیگیرد. در این معنا، روحیۀ کارناوالی یکی از چندین شیوهای است که میشود مرگ را به کمکش انکار کرد. مسئلهْ، رهانیدنِ ارزش از
#دردِ دائمی نیست، بلکه تبدیل این
#رنج به
#شادی و لذت است.
علتهای دیگری هم برای تردید در ادعاهای باختین وجود دارد. اولاً ما در زمانۀ خودمان دلایل کمتری داریم که متقاعد شویم گونۀ انسان جاودانه است. ثانیاً اگرچه کارناوال شکل داستانیشدهای از شورش است، ولی دریچۀ اطمینانی برای این نیروهای ویرانگر تدارک میبیند. در این معنا، نزدیکترین معادل امروزی کارناوال ورزش حرفهای است، که برچیدن آن بیگمان نزدیکترین مسیر به انقلاب کذایی خواهد بود. و سرانجام بد نیست توجه کنیم که انتقاد باختین از کلیسای قرونوسطا (
#خنده از آیین مذهبی حذف شده بود) موجب چشمپوشی از ویژگیهای کارناوالی انجیل مسیحی میشود.
مفسران متعددی ملاحظه کردهاند که عیسی گریه میکرده اما نمیخندیده است، توداریای که به نظر میآید با تأکید جدی «کتاب جامعه» مطابقت دارد:
#حزن از خنده
#بهتر است زیرا که از غمگینی صورت،ْ دل اصلاح میشود. دلِ
#حکیمان در خانۀ ماتم است و دل
#احمقان در خانۀ شادمانی» (باب هفتم، آیههای سوم و چهارم).
عیسی طوری در عهد جدید تصویر شده که شوخطبعی رودهبرکنندهاش بسیار کم به چشم میآید، ولی کارهای زیادی انجام داده که میشود به خاطرشان احساس اندوه داشت. به هر ترتیب، یکی از نشانههای قریبالوقوع بودن پادشاهی او این است که ببینیم فقیر صاحب همۀ چیزهای نیکو شده و ثروتمند بیچیز گشته؛ و این وارونگی کارناوالی فرایند شناختهشدهای است. برخلاف واژگونیها و سروتهشدنهای کارناوالی، معلوم خواهد شد که این پادشاهی فراتر از رویدادی گذرا است.
#انید_وِلسفورد در کتابش، دیوانه: تاریخ ادبی و اجتماعی، ثبت کرده است که، در عبادت شامگاهیِ روزهای برگزاری جشن دیوانگان در قرونوسطا، عبارتهایی از انجیل بارها و بارها بهآواز خوانده میشد تا پیشدرآمدی برای نقیضۀ بازیگوشانۀ مراسم عشای ربانی باشد: «فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده و فروتنان را سرافراز کرده است». عیسی و همراهان عامیاش کار نمیکنند، به مستی و شکمبارگی متهماند، بدون هیچ قیدوبند و مالواموالی در حاشیۀ نظام اجتماعی مرسوم پرسه میزنند و، مانند جانهای آزاد کارناوال، به فردا نمیاندیشند. به عنوان لطیفهای ناشایست دربارۀ «نجاتدهنده» (انگارۀ مسیح بر صلیب وقاحتی اخلاقی برای یهودیان روزگار باستان به نظر میآمد)، عیسی سوار بر الاغی وارد اورشلیم، پایگاه قدرت امپراتوری روم، میشود و پس از آنکه همراهانش او را ترک میگویند، با مرگی شرمآور مواجه میشود، مرگی که رومیان فقط برای شورشیان سیاسی در نظر گرفتهاند.
با وجود این، معلوم میشود که دیوانگیِ صلیب
#خردمندانهتر از حکمتِ
#فیلسوفان است. قدرت هراسآور قانون سرنگون میشود، بردباری زمین را به ارث میبرد، امر والا به گوشت و خون انسان بدل میشود، مقدسترین حقیقت در قالب زبان سادهای ریخته میشود که برای ماهیگیران و کشاورزان حقیر است، و ضعف و ناتوانی یگانه شکل پایدارِ «نیرومندی» از آب درمیآید.
تنزل کارناوالی در مرکز مسیحیت قرار دارد، بهطوری که مسئلۀ باشکوه رستگاری به مشغولیت زمینی و روزمرۀ مراقبت از بیماران و تغذیۀ گرسنگان منتهی میشود. انجیل لوقا نوید میدهد آنان که اکنون اشک میریزند، یعنی آنهایی که
#محروم و مصیبتزدهاند، در آخر
#میخندند، ولو اینکه انجیل لوقا این وارونگی را دوباره وارونه میکند و هشدار میدهد آنانی که اکنون
#میخندند، یعنی ثروتمندان و ازخودراضیان، در آخر
#اشک خواهند ریخت.
آرامش عمیق و رضامندی معنوی، که موهبتی الهی شمرده میشود، خودش را به شکل شفقت انسانی، دوستی، بخشش و چیزهای دیگر نشان میدهد. در مراسم عشای ربانی هم، مانند کارناوال، گوشت و خون واسطۀ همبستگی و انسجام بین انسانها میشوند. اما اگر عهد جدید زندگی آسانگیرانه و بدون اضطرابی را توصیه میکند که در آن شخص همچون زنبقهای دشت زندگی میکند و همۀ داراییهایش را به فقرا میدهد، شخصیت اصلیاش را شمشیربهدستی نشان میدهد که مرزی مطلق میکشد بین آنانی که به دنبال عدالت و دوستیاند و کسانی که به این مجاهدت بیرحمانه و سازشناپذیر پشت کردهاند. انجیل نیز همانند کارناوال لذت رهایی را با خشونتی مسلم و سختگیری روحی در هم میآمیزد.
🗒سیاست شوخی
✍تری ایگلتون
@art_philosophyy