فلسفه و هنر

#اومانیسم
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,95 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
🔺او مهمترین اثرش یعنی کتاب «از هستی تا هستنده» یا «از وجود تا «موجود» را در همین دوران اسارت نگاشت. اما نطفه اصلی فلسفه لویناس در کتاب #زمان_و_دیگری شکل گرفت. در این اثر او دو مفهوم کلیدی «دیگری» و «چهره» را در قالب فلسفه #دگربودگی خود مطرح کرد. «دیگری» هرچیز یا کسی است که جدای از «من» باشد. وقتی سوژه از #من تهی شود به سوی #دیگری می رود و در این لحظه است که #انسانیت و #اخلاق شکل می گیرد.

مفهوم دیگری که لویناس در این کتاب تبیین و تعریف می کند مفهوم «زمان» است. «زمان»، حاصل فعل «من» نیست بلکه از تعامل «من» با «دیگری» ، «زمان» و در پی آن «تاریخ» شکل می گیرد.
لویناس پس از پایان اسارت، رویکردی انتقادی به تاریخ فلسفه غرب پیدا کرد. و با ارائه فلسفه اخلاق و الهیات فلسفی خود خلاف جریان رایج گام برداشت. تاریخ فلسفه غرب مبتنی بر هستی شناسی بود و خودشناسی و توجه به «من» محور تأملات فلسفی بود. فلسفه به دنبال پاسخی بنیادین به چیستی«هستی» و چیستی«من» بود در حالی که برای لویناس #هستنده برتر از «هستی» و #دیگری» ارجح تر از «من» است. به همین دلیل فلسفه وی را فلسفه «دگر بودگی » نامیده اند.
به باور لویناس، فلسفه به دنبال تبیین «چیستی اخلاق» است.
بنا به تعریف خود او، اخلاق توجه به حق حیات «دیگری» است.
ازاین منظر، می توان گفت که لویناس مدافع #اومانیسم است اما نه به معنای حمایت از «حقوق بشر» بلکه او حامی «انسان دیگر» است.
لویناس در فلسفه اخلاق خود پا فراتر از هستی می گذارد و رابطه اخلاقی که از برخورد سوژه با «دیگری» شکل می گیرد را چیزی فرا طبیعی می داند نه بخشی از هستی. به این اعتبار فلسفه پدیدارشناسی لویناس در رابطه با فهم و درک اخلاقی شکل می گیرد و بودن ما در جهان با چنین فهم و درک اخلاقی ای در رابطه با دیگری قوام می یابد. و در چنین سیستم اخلاقی است که توجه انسان به کمال مطلق و به خدا معطوف می شود. چرا که در فلسفه دگربودگی لویناس، «دیگری» هرچیز یا کسی غیر از «من» است وخدا نیز در چنین تفکری «دیگری» است.

بر همین اساس لویناس می گوید: «اگر به سوی دیگری حرکت کنید این حرکت شما به کمال مطلق و «او» ختم می شود. «او» نامتناهی است و راه رسیدن به او نیز بی کران است. اما این راه بی پایان بدان معنا نیست که هرگز به او نمی رسید بلکه با قدم اولی که در مسیر «دیگری» بر می دارید «او» را حس می کنید و می توانید نشانه های خدا را در «چهره دیگری» ببینید. در اینجاست که به اهمیت «اخلاق دیگری» در اندیشه و الهیات فلسفی لویناس پی می بریم. لویناس برخلاف فیلسوفان دین که خدا را «درونی» توصیف می کنند. خدای لویناس خدایی «بیرونی» و نامتناهی است و این ایده نامتناهی در غیریت دیگری متجلی می شود.
او می گوید: «تا وقتی «من» هستیم در تنهایی خود محدود می شویم اما همین که #نگران_دیگری شدیم و به دیگری عشق ورزیدیم نامتناهی و بیکران می شویم و به سوی «او» حرکت می کنیم. تا زمانی که دلواپس دیگری هستیم و احترام به دیگری و مسؤولیت درقبال دیگری داریم اخلاق در ما زنده خواهد بود و تا زمانی که «دیگری» در ما زنده است می توانیم بگوییم «من اخلاقی» در ما حیات دارد.»

«دیگری» تحت استیلای سوژه نیست اما سوژه می تواند تحت الشعاع «دیگری» قرار گیرد. درواقع هستی سوژه، در ازای هستی دیگری شکل می گیرد. لویناس هویت و ارزش «من» را به «دیگری» می سپارد.
اصطلاح کلیدی دوم در آثار لویناس مفهوم #چهره است. از نظر او مفهوم نیکی در برخورد با «چهره» معنا می یابد. به قول خود او «بدی و شر بی چهره است» زمانی که دیگری برای «من» بدل به «چهره ای بی چهره» می شود همچون رهگذری درمیان جمع گم می شود، دراین لحظه است که بدی و شر بروز می کند. «چهره» در واقع تقدم «دیگری» بر «من» را متذکر می شود. چهره یکی از هزاران نیست و یکی از اختلافات لویناس و هایدگر در همین جا ظاهر می شود. #هایدگر «دیگری» را یکی از هزاران می دانست. چهره ای که بود و نبودش برای من فرقی ندارد و در کل یا در جمع فروکاسته می شود. «دیگری» در فلسفه و اندیشه هایدگر کاملاً غایب است. به همین دلیل لویناس با تمام تأثیری که از هایدگر گرفته بود به تدریج از افق فکری او فاصله می گیرد و «چهره دیگری» در آسمان فلسفی او آفتابی می شود و امر اخلاقی برای او در اولویت قرار می گیرد درحالی که هایدگر برای اخلاقیات ارزش ثانوی قائل می شد. لویناس درمورد او می گوید : «هایدگر در جست وجوی حقیقت هستی، توانایی دیدن «دیگری» را از دست داده بود.»
رویارویی با «دیگری» و برخورد با «چهره» فاصله را از میان می برد و به گفت وگو می انجامد. این #دگراندیشی و چهره به چهره شدن ما را به صلح و عدم خشونت فرا میخواند.
این پیام اصلی فلسفه دگربودگی لویناس در عصر خشونتها و برخورد تمدنها است.


@art_philosophyy
ادامه🔻