فلسفه و هنر

#اسپینوزا
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,96 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
🔺این جریان رموز #آزادی است، و هر کوششی برای تعریف کردن و سپس محدود کردن آزادی، یقیناً به همان خویشتن سطحی بازگشت می کند؛ چرا که آزادی در جایی ژرفتر از زبان و مفاهیم واقع شده است. آزادی چیزی نیست که بتوان نامی بر آن نهاد و یا آن را از بیرون معین کرد، بلکه یک فرایند است که با همان فرآیندی که صور متنوع زندگی را آورده است، خویشاوند است. #خویشتن_زمان در جایی ژرفتر از #خویشتن_مکان واقع شده است. مورد آخر تنها یک پرتو و یا یک عینیت بخشی به مورد نخستین است. اَعمال آزاد بشر از اوامر زمان پیروی می کنند و نه از اوامر مکان. از طریق چنین اعمالی است که بشر به ژرفترین ریشه های خویشتن برمی گردد.

به شیوه های زیادی این تمایز #اسپینوزا میان طبیعت آفریننده و طبیعت آفریده شده است که برگسون در افکار خود دارد. مورد نخستین احکام زمان و احکام آزادی است، مورد دوم احکام مکان و احکام توضیح علّی. رمانتیک هایی چون " هینریش اشتفنس" و یا "فردریش ویلهلم شلینگ" دارای چنین افکاری بودند،
و اگر #آرتور_شوپنهاور" زنده بود و نوشته های برگسون را می دید، بی گمان او را به #سرقت_اندیشهٔ دیگران متهم می کرد. به وضوح می بینیم که ثنویت میان آزادی و توضیح علّی در فلسفهٔ برگسون متناسب است با رابطهٔ میان اراده و تمثل در فلسفهٔ شوپنهاور.

در فلسفهٔ برگسون مفهوم ارادهٔ شوپنهاور بار دیگر تحت عنوان "محرک حیات" (elen vital) مطرح می شود. تفاوت تنها در این است که شوپنهاور مفهومی از زمان را به کار می برد که به طور کامل بیرون از محدودهٔ #اراده واقع شده است.
نزد شوپنهاور "ارادهٔ حیات" ریشهٔ #بردِگی است و نه سرچشمهٔ آزادی.
شوپنهاور فکر می کرد که آزادی تنها از دیدگاه موضوعات زیبایی شناسانه ای که موجبیت حیات و عطش زندگی را فراموش می کند، می توانست پیروز بشود. #چارلز_داروین در حدّ فاصل شوپنهاور و برگسون واقع شده است. مشکلات حل نشده در آموزشهای تکاملی داروین راجع به شخصیت های آفریننده یا شخصیت های مکانیکی تکامل است. شوپنهاور می توانست تصورات داروین را به عنوان تأییدی بر توهین و ستمگری ارادهٔ حیات بنگرد. برگسون نظرات داروین را به عنوان تأییدی بر این موضوع که تمام موجودات طبیعت دارای یک آزادی اسرارآمیز برای تناسخ خود به فرمان زمانند، می خواند؛ تناسخی که به صورت جریانی متداوم و پیوسته صورت می گیرد.


🗓زمان و مکان از نظر برگسون
تروند برگ اریکسن

@art_philosophyy
#مقاله
▪️ #اسپینوزا فیلسوف آزادی


#آزادی_اندیشه، عالی ترین حقی است که هر فرد دارد و هیچ دولتی نیر نمی‌تواند آن را سلب و مردم را وادار کند مطابق فرمان او بیاندیشند. خشن‌ترین دولت، آن است که آزادی اندیشیدن، گفتن و آموختن را از انسان سلب کند. سلب آزادی اندیشه، تنها سلب یکی از مهم‌ترین حقوق طبیعی انسان نیست، بلکه تالی‌های فاسد دیگری نیز دارد که از آن جمله ریا و سالوس است.

آزادی، هدفی برتر از خود جامعه و دولت است و در عین حال شرایط امنیت و دوام جامعه و دولت را در خود دارد. #آزادی_عمومی، هنگامی به خطر می‌افتد که آزادی اندیشه‌ی افراد را محدود سازند. قوانین دولتی تنها باید درباره‌ی اعمال مردمان داوری کند و عقیده و سخن از کیفر مصون بماند. قانون‌های وضع شده راجب اعتقادات نه شامل جنایتکاران بلکه به مردمان آزاد مربوط می‌شوند، چنین قانون‌هایی را جز به بهای خطری بزرگ برای دولت نمی‌توان حفظ کرد.

اسپینوزا برخلاف #هابز باور داشت هدف نهایی جامعه و دولت، مصونیت و امنیت نیست، بلکه آزادی‌ست؛ تا در سایه‌اش آدمیان بتوانند نیروهای جسمی و روحی خود را شکوفا سازند و خردمند شوند.

هنگامی که آدمی در وضع طبیعی -دور از جامعه و مدنیت- به سر می‌برد هیچ دستور و امر و نهی ای برایش وجود ندارد، همچنان که در تمام طبیعت چنین است. امر و نهی ناشی از اراده‌ی مشترک آدمیان است که قدرت دارد و قانون وضع می‌کند و این قانون تا هنگامی که قدرت برجای خود باقی‌ست اعتبار دارد.

منشأ جامعه قانون طبیعت است نه نقشه‌ای خردمندانه که از پیش و از سوی یک منبع و منشأ خارجی تعیین شده باشد. #قراردادها نیز نخستین بار در جامعه پدید می‌آیند و اجرای آنها را قدرت جامعه تضمین می‌کند. "...پس این قراردادها تا زمانی اعتبار دارند که اراده ی جامعه تغییر نکرده باشد." قراردادها و قوانینی که به موجب آنها توده‌ی مردم حقوق خود را به مجلس یا فردی تفویض کرده‌اند، همین که نفع عمومی جامعه اقتضا کند باید شکسته شوند. و این حق طبیعی جامعه است.

جامعه برای بهره‌وری از ثبات باید چنان تنظیم شده باشد که کسانی که عنان اداره‌اش به دستشان سپرده می‌شود، اعم از اینکه پیرو خرد باشند یا عواطف، نتوانند فرصتی برای خودسری و نادرستی بیابند. دوام و امنیت جامعه وابسته به روحیات اداره کننده‌اش نیست. بلکه بستگی به این دارد که دستگاه اداره کننده‌اش درست باشد. زیرا آزادی درونی و قدرت روحی، فضایلی شخصی است، در حالی که امنیت، فضیلت جامعه است. منظور جامعه‌ی آزاد و غیرمکلّف است.

برای اسپینوزا آنجا که آدمیان به صورت رعایایی در می‌آیند که از بیم جان به اطاعت کورکورانه از #دولت تن در می‌دهند، معنی جامعه و دولت از میان می‌رود. آنچه باعث می‌شود آدمی حق خود را نگه دارد #روح اوست ولی روح هم تنها در صورتی حق خود را حفظ می‌کند که بتواند از #خرد سود بجوید، هر قدر که روح آدمی فریب دیگری را بخورد به همان نسبت قدرت داوری‌اش در اختیار دیگری قرار می‌گیرد.

#آزادی_سیاسی برای این است که به #آزادی_خرد امکان تجلی ببخشد. آزادی و بزرگترین قدرت آدمی، خرد اوست. تنها آن کسی آزاد است که رهبرش خرد است.


#سجاد_گمار
@art_philosophyy