🔺وایگل: «نجات تکینگی»! این تعبیر را دوست دارم. عشق احساسی است که نسبت به کسی دارید و اگر هم میتوانستید آن را با هیچ چیز معاوضه نمیکردید. به نظرم لازم است تأکید کنم که تکینگیِ عشق هم مستلزم شکلی از
#مشارکت و
#جمع است، حتی اگر منظور فقط یکجور اشتراکِ ابتداییِ دونفره باشد. ما این را به خود و به یکدیگر مدیونیم، که این عشق را گرامی بداریم و اجازه ندهیم بهکلی محصور و منزوی یا مصادره به مطلوب شود.
بنابراین گفتۀ پتمن را میپسندم. ما باید دربارۀ اینکه زبان عشق چگونه میتواند ما را برای مصرف و کارکردن تربیت کند، نگران و مراقب باشیم. اما نسبت به رویکردها و شیوههای برخی از متفکران مخالف با نظام سرمایهداری نظیر آلن
#بدیو، ژان
#بودریار و اسلاوی
#ژیژک در مواجهه با عشق و تجربۀ
اروتیک جداً تردید دارم، از دید آنها عشق و تجربۀ
#اروتیک «دیگری» سرمایهداری یا لایۀ ظاهری آن است: آخرین پناهگاهِ اصالت در دنیایی فاسد. فکر میکنم در این نوع رمانتیسیم، اغلب نوعی زنستیزیِ پنهان درکار است.
در
#فلسف_اروپایی، سنتی بسیار دیرین وجود دارد که با تعریفکردن از زن و قراردادن او در تقابل با دنیای مردانه، به زنان یا به بیان دقیقتر مفهوم «زن» صورتی آرمانی میبخشد. این نوع معانی بلاغی مدعی ارتقا و تعالی «ما» است. باوجوداین، در جریانِ کار، ما را از صفات انسانی تهی میکند. ما به سایۀ آنچه وجود دارد تبدیل میشویم. برای نمونه، به این فکر میکنم که
#نیچه چگونه از مفهوم
#زنانگی_ابدی استفاده میکند، مفهومی که از رمانتیکهای آلمانی پیشین وام گرفته است، و اینکه ژاک دریدا و دیگر پساساختارگرایان چگونه این سخن نیچه را که «اگر
#حقیقت یک
#زن باشد چه؟ بعدش چه؟»
مورد توجّه قرار دادند و همچنین به
#زیگموند_فروید و سنت روانکاوی فکر میکنم که زن را بر حسبِ «کمبود» تعریف میکند. کمبود و فقدان یعنی فقدان آلت مردانه.
طنز بزرگ اینجاست که با رمانتیک کردن جنس زن و امر
اروتیک، متفکرانِ معترف به ضدیت با سرمایهداری، نظیر بودریار، بوردیو و ژیژک، سرانجام به تداوم و استمرار یکی از دروغهای بنیادین سرمایهداری جدید کمک کردند. این ممکن است مهمترین اسطورۀ سرمایهداری باشد: اینکه کار زنان در بهدنیاآوردن و بزرگکردنِ کودکان کار نیست. بلکه صرفاً بخشی از طبیعت است. و طبیعت چیزی است که میتوانیم آن را رایگان فرض کنیم، بدون اینکه از بابت آن احساس بدی داشته باشیم.
آن
#متفکران_چپ که نظم کنونی جهان را فاسد میپندارند و از درک این نکته عاجز هستند که بارداری کار است و بزرگکردن کودک هم کار است، این عاملِ کلیدی را در نظر نمیگیرند که بازتولید اجتماعی میتواند خلّاق باشد. مراقبت و مادریکردن از دید آنها صرفاً اموری منفعالانه هستند، اموری که بخشی از بیولوژیاند، یا یک «ذخیرۀ همیشگی»ِ خودجایگزین مانند جهان طبیعی. در نتیجه، از درک این عاجزند که مراقبت میتواند شرایط اجتماعی را زیر و رو کند. به همین خاطر است که در وجهِ منفیِ نقد گرفتار شدهاند: چراکه آنها هیچ تصوری از این ندارند که چگونه به این دنیا میآییم و رشد میکنیم، در تخیل آنها تغییر، بهمثابۀ یک مکاشفه، تنها از خارج میآید. به همین دلیل است که آنها از زن متنفرند، هرچند با کجخلقی بر خلاف آن اصرار میورزند.
لنارد: جداکردن ایدۀ عشق رمانتیک از سرمایهداری و مردسالاری خصوصاً در فرهنگی که کار را امری
اروتیک و رمانتیک مینمایاند، فوقالعاده چالشبرانگیز است. ما باید عاشق آنچه انجام میدهیم باشیم و شور و اشتیاق خود را در کار بیابیم. این پیامی است که سیاستمدارانِ زنی نظیر شریل سندبرگ بر آن تأکید داشتهاند، و قطعاً آن نوع فمینیسمی است که به هیلاری کلینتون نسبت داده میشود، کسی که ازدواج و زندگی عاشقانۀ او نیز محل تفحصِ جدی بوده است. البته استفاده از زبان عشق دربارۀ کار پدیدهای قدیمی نیست، اما به نظر میرسد که چنین استفادهای بهجای آنکه باعثِ جداکردن عشق از نظامهای سرکوبگر شود، مشخصاً باعث بههمآمیختن و گرهخوردنِ مضاعف عشق با آنها شده است. نظر شما در این مورد چیست، و ضرورت و اهمیتِ این پدیدۀ «کارت را دوست داشته باش» و چهرههایی که آن را تجسم میبخشند چیست؟
وایگل:
#هیلاری موردِ جالبی است: او در کسانی که او را دوست دارند یا از او متنفرند، احساسات بسیار شدیدی برمیانگیزاند. با قطعیت میتوانیم در این همعقیده باشیم که اعضای دستِ راستیِ
#زنستیز، زندگی حرفهای او را به خاطر اینکه یک زن است، بدنام کردهاند. اما به نظر میرسد احساسات در قبال هیلاری، در میان لیبرالها نیز اغلب مبتنی بر هویت او بوده است تا پیشینۀ سیاسی وی...
@art_philosophyyادامه
🔻