#بازنشر(به تاریخ توجه کنید لطفا)
#چشمه_خورشید#ابوالفضل_عباسیبانی-۲۵ دیماه ۹۷
دقیقا بیاد نمی آورم آخرین بار چه زمانی پای در بازار تاریخی و زیبای اراک گذارده ام ولی خوب می دانم تاکنون این فرصت را نداشته ام که سری به حجره های طبقه ی اول(دومِ معروف) بگذارم و این سعادت نصیبم شد که عصر دوشنبه ۲۴ دی ماه بدعوت نویسنده ارجمند سرکارخانم زهرا سلیمی پای در دفتر مجله "
چشمه خورشید"که در طبقه فوقانی "سرای کتاب فروش ها"ست بگذارم .
و این بازارگردیِ (نیمچه فرهنگی) چنان لذتی بمن داد که اگر بگویم کم از
#بانگردی نبود بلحاظ حس زیبای نوستالژیک غلو نکردم .
آری بازار تاریخی اراک را میگویم این یگانه بازار مستقیم ایران، وقتی پس از سالها وارد بازار شدم خاطرات دوران کودکی ام را بیادم آورد و چه حس زیبایی داشت وقتی چادر گل گلی مادرم، نشانه ی یافتنش می شد هنگام گم شدن و چه شوقی پیدا میکردم هنگامی که جلو مغازه ای برای خرید یا برانداز اجناس می ایستاد و من خودم را به او می رساندم و در عین خوشحالی اعتراض می کردم که "مامان می خواستی منو گم کنی" و مادرِ جانم شکفته و کاملا کتابی می گفت نه "ابوالفضل جان" میخواهم بزرگ شی و نمی دانم آیا این گفته اش را درک می کردم یا نه ولی همه ی اون روزها جلو چشمانم زنده شد.
پس از چهل و چند سال مرد روشن دلی که با عصا و پیاله برنجی به کار تکدی گری مشغول بود را دیدم و هیچ تفاوتی نکرده جز اینکه اندکی فربه تر شده بود و کمتر نشانه پیری در وی دیدم با آن پالتوی مشکی همیشگی اش !
حجره های بازار، تقریبا همان حال و هوای قدیم را داشت با عطر و بوی خاطره انگیز ادویه جات و ... فقط با اندکی دقت به گذشته و حال، تغییرات زیادی توسط مالکان(بطور اعم مستاجر و...) در داخل مغازه ها اعم از استفاده از مصالح جدید در تزیین کف و دیوار و سقف رخ داده که ای کاش به همان حالت می ماند و خیانتی باین بزرگی نمیشد!برخی مغازه دارها هم نسبت به تعویض درب حجره ها اقدام نموده آنهم بصورت سلیقه ای ! حال نقش میراث فرهنگی و شهرداری چه بوده و چه هست بماند!
راه پله نیم دایره ای سرای کتاب فروشها بسمت دفترِ"
چشمه خورشید" مرا برد به دهه ۵۰ خورشیدی که پله خونه قدیم خودمان در روستای "بان" که دقیقا چنین معماری ای داشت با این تفاوت که پله های بازار، سنگی و آجری ، پله های زادگاه من خشتی و خاک اندود! شاید تعبیر درستی باشد از تفاوت شهر و ده (نمیدانم چرا نوشتم روستا ولی پاک کردم و کردم "ده").
دفتر "
چشمه خورشید" شباهت بسیاری به خانه مادربزرگ مادری ام داشت هم او که ۳ ساله دوره راهنمای را در روستای
#عقیلآباد و در کنارش زندگی(باتاکید و تشدید) کردم .
آن زمان در ده پول توجیبی مرسوم نبود ولی مادر بزرگ روشنفکرم برای من هفتگی پرداخت می کرد و من روزهای دوشنبه عصر در دکان زنده یاد "محمد روحی" کیک و نوشابه میخوردم و چهارشنبه ها تخم آفتابگردان!
از آن پس هنوز کیکی به خوشمزگی اون کیک های هم اندازه انار بزرگ نه دیده و نه خورده ام.
همه بچه ها حتما از بازار تاریخی اراک خاطراتی دارند و من خاطرم هست صاحب "دختر خاله شده بودم حدود سالهای ۶۳ و ۶۴ و من طول بازار را از سر تا ته رفتم و برگشتم که پستانک برایش بخرم و چون بجای پستانک نام محلیِ"مُکمُه" را بکار می بردم چنین وسیله محیر العقولی یافت نشد که نشد!!
اما مجله فرهنگی هنری "
چشمه خورشید" با اهدافی بلند و با همتی بلندتر توسط فرهنگ دوستان عاشق "حوزه تاریخی اراک" این سرزمین اهورایی، در دست انتشار است و تاکنون چهار نسخه از این مجله وزین و معتبر باموضوعاتی بکر و تصاویری بسیار زیبا از این دیار دوست داشتنی منتشر شده و برآنست تا رسالت مهم و ارزشمند
#آگاهسازی را در حد توان خویش بانجام رساند .
برماست تا ضمن تحسین این اقدام فرهنگی با تهیه، مطالعه و حتی هدیه این اثرفرهنگی هنری، نقش کوچکی در این راه بس بزرگ ایفا کنیم.
#سربلندایرانوایرانے @arakologywww.arakology.com#آگاهے ، سرآغاز
#خردمندے است.
https://www.instagram.com/p/B41oFh_AILv/?igshid=58exuc42nnzi👈با حضور ارزشمند خویش در نشست فرهنگی خانه امیرکبیر، ویژه نکوداشت مهربانو زهرا سلیمی پنجشنبه ۲ دی ماه ۱۴۰۰ - فرهنگسرای آیینه مشوق غنای فرهنگی سرزمین خویش باشیم و خبر حضور خود را به استاد ایرج احمدی هزاوه
@Ahmadihezave یا من
@abbasibani در تلگرام٫واتساپ اعلام فرمایید.