« ترقی کن »
تو تا چرخ جَهُن میگَردَه اینجوری، ترقی کن
فلک تا اینَه آئینش همینجوری، ترقی کن
هَف هَش روزی که وَخ داری و دنیا گفتَه بِت رولَه
بَچَسبُن نُنِتا تا داغَه ، تَندوری ترقی کن
بَزَن تو پوزِ دلّالای بی انصافِ ناپیدا
تو با انبار هر چی میشَه نافوری ترقی کن
اگه شیرین نشد کامُم به این خاک اهورایی
تو با تلخی، تو با ترشی و با شوری ترقی کن
به ریش مردم عشقی بَخند و غرق عشرت شو
تو با کار خِلاف و فعل منشوری ترقی کن
ممیز باش و سانسوری، تو با قیچی خدایی کن
تو با توقیف رستاخیز و سنتوری ترقی کن
بَچِزُّن هر کییا مینی که حرفی دارَه رو حرفت
مِثِ پاشا رئیس باند لانتوری ترقی کن
نرو تو لَک اگه خار و خَسی دیدی لُوِ جَدَه
تو با حرف و زِبُن خوش، نشد، زوری ترقی کن
بَزَن نیشی به قلب مردم پایین آبادی
تو جورِ عقربی یا تِندَه، زنبوری ترقی کن
تو این اوضاع بی پولی، تو این بازار بیکّاری
چینی بی دقّ و سِق با حکم منصوری ترقی کن
اگه جا خُفتُم و شیتّ و کورول و بال و پر بَسَّه
تو قیق آسمُن جاتَه، تو دُمبوری ترقی کن
اگه با هر نسیمی میشَه ویرُن کلِّ آبادی
تمارض کن، باگو کرّی، باگو کوری، ترقی کن
بَرو تا خِرتِلاقِت تو گِل و شِل بعدِ هر سِیلی
تو با قلاب، اگه میشَه!نشد، توری ترقی کن
مییُنِ این هَمَه درد و بِلا و سیل و نابودی
بَنیش پا دیدنِ فیلمای سانسوری، ترقی کن
به ذوق کاهش درد و به شوق یاری مردم
همُن وَختا که محو فور بافوری ترقی کن
بَرو بالا، بَرو بالا و بالاتر، ترقی کن
تو با عشق متاع و منقل و قوری ترقی کن
بَتِکُّن جیبِ این مخلوق مفلوکا به هر حیلَه
تو با چاپیدَن بَچّای کنکوری ترقی کن
مِثِ بعضی اَطِّبا و مدیر کُلّای قلابی
تو با سَهمیَه، کیفوری و مسروری، ترقی کن
اگه با نرمی و گرمی نَمیگَردَه اُموراتِت
تو با قُنّارَه و مَصقَل، تو ساطوری ترقی کن
بَجنگ تا آخِر عمرت تو با اُن دشمَن فرضی
حسینی باش و با سودای تیموری ترقی کن
تو فرعونی به پُشتی اُن حسابِ بانکی چاقِت
همینجوری که فرعونی و کیفوری ترقی کن
بَرَه بَچّایِ خوش فکر و پر استعداد دَرمَلَّه
دیار نی هیچ اگه آیندَه و نوری، ترقی کن
به غیر از عشق و کیف و پول باد آوردَه و مفتی
قابول دارُم نداری قصد و منظوری، ترقی کن
به وختِ دادنِ حق و حقوق باز نِشِسّامُن
اَصَن از عالَم و آدم باکن دوری، ترقی کن
خبر دارُم به زیدت گفتَه بودی کنج باغ ملّی
نداری حسِّ پولشویی! خو مجبوری ترقی کن!
اگه نقش آمدَه تاسِت سه چار روزی، نَشو غِرَّه
ولی در حد و مرزِ شایِ پاسوری، ترقی کن
وبال گردنی، دردی، غُل و زِنجیر و پابندی
مکافاتی،زیگیلی، زخم ناسوری، ترقی کن
ترقی کن بَرو تا آخِرِ پازگینَه هِی بالا
تو تا رو تَختَه میشی سدر و کافوری ترقی کن!
#محمد_علمدار شاعر گویش اراکی -مرداد ۱۴۰۱
واژه نامه :
هَف هَش = هفت هشت
وَخ = وقت
بِت = به تو
رولَه = فرزند عزیز کرده
بَچَسبُن = بچسبان
نُنِتا = نانت را
تَندوری = تنوری
دَلّالای = دلال های
بَچِّزُّن = پنهانی بسوزان
هر کییا = هر کس را ، هر که را
مینی = میبینی
مِثِ = مثلِ ، مانندِ
لُوِ جِدَه = لب جاده
جورِ = مثلِ
تِندَه = زنبور سرخ درشت
چینی = آنچنان
جا خُفت = کبوتری که پروازی نیست
شیت = فلج
کورول = بی بال و پر
قیق آسمُن = در اوج آسمان
دُمبور = کفتر سفیدی که رنگ دُمش تقریباً خاکستری است .
خِرتِلاق = خرخره
مییُن = میان
بَنیش = بنشین
همُن = همان
وَختا = وقتها
بافور = وافور
بَتِّکُن = بتکان ، تکان بده
اُن = آن
بَچّا = بچه ها
به پُشتی = به پشتیبانی
دَرمَلَّه = محله
دیار نی = نمایان نیست ، قابل دیدن نیست
قابول = قبول
وَخت = وقت
باز نِشِسّامُن = باز نشسته هایمان
اَصَن = اصلاً
باکُن = بکن
شایِ = شاهِ
ناسور = زخمی که کهنه شده و خوب نمیشود.
پازگینَه = نردبان
#سربلندایرانوایرانے @arakologywww.arakology.com#آگاهے ، سرآغاز
#خردمندے است.
https://www.instagram.com/p/B41oFh_AILv/?igshid=58exuc42nnzi