#امام_حسن_عسکری#صیانت_از_قرآنروزی یکی از شاگردان کِندی بر حضرت
امام حسن عسکری علیه السلام وارد شد.
امام علیه السلام به او فرمود: آیا در میان شما مردی رشید پیدا نمیشود که استاد شما کندی را از کاری که در رابطه با قرآن آغاز کرده است منصرف نماید؟
او پاسخ داد: ما شاگردان او هستیم. چگونه میتوانیم در این
کار یا کارهای دیگر به استاد خود اعتراض کنیم؟
امام فرمود: آیا آنچه را که به تو بگویم به وی خواهی رساند؟
پاسخ داد: آری.
حضرت فرمود: به نزد کندی برو و در انس گرفتن و یاری او در امر قرآن با وی ملاطفت و دوستی به خرج بده،
هنگامی که انس و الفت در میان تو و او برقرار شد به او بگو:
مسألهای برای من پیش آمده که میخواهم از تو بپرسم،
وی از تو خواهد خواست تا مسأله را از او بپرسی.
به وی بگو: اگر کسی در نزد تو قرآن بخواند آیا امکان دارد که مراد او از آنچه را که به او تکلم میکند غیر از آن معانی باشد که تو گمان میکنی وی آن معنا را اراده
کرده است؟
وی به تو خواهد گفت: آری ممکن است. زیرا وی مردی است که اگر حق را بشنود میفهمد.
هنگامی که این مطلب را پذیرفت به او بگو:
در این صورت تو چه میدانی که معنای واقعی آن کلمات چیست؟ شاید معنای واقعی این آیه غیر از آن معنایی باشد که تو فهمیدهای و این آیه برای معنایی غیر از معنای ظاهری آن وضع شده باشد.
آن مرد به نزد کندی رفت و هنگامی که در میان آنها انس و الفت ایجاد شد مسأله را برای او مطرح کرد.
کندی گفت: بعداً برای گرفتن جواب بیا.
و مدتی با خود تفکر کرد و در نزد عقل و وجدان خود دید که این مسأله از نظر نظری مشکلی ندارد و از نظر لغوی احتمال آن میرود.
به شاگرد خود گفت: تو را سوگند میدهم که به من خبر بدهی این مسأله را از کجا آوردهای؟
شاگرد جواب داد: این مسألهای بود که ناگاه به دلم افتاد و آن را به تو گفتم.
کندی پاسخ داد: هرگز مانند تویی به چنین مسألهای راه نمیبرد و به چنین جایگاهی نرسیده است. بگو از کجا این سؤال را آوردهای؟
پاسخ داد: ابو محمد عسکری دستور آن را به من داده است.
کندی گفت: درست گفتی چنین مسائل و کلماتی جز از مثل چنین خاندانی خارج نمیشود.
سپس دستور داد تا آتش افروخته و هر آنچه در آن کتاب نوشته بود را به آتش سوزاند.
#پیشوایان_هدایت،ج۱۳،ص ۱۹۵ و ۱۹۶
@apmkadeh