ادامه از
👆🏼🔍 روایت إقرأ: بازگوییِ تاریخ یا آفرینشِ بافتار؟
بخش ۲ از ۲ 🔻 داستان کَدمِن شباهت بسیار زیادی، حتی در جزئیات، با روایت آغاز دریافت وحی و آیههای آغازین سورهی علق در غار حراء دارد. «روایت إقرأ» از آغاز وحی را نخستین بار محمد ابن اسحاق (درگذشت ۷۶۸م / ۱۵۰ق) در «کتاب المَغازی» آورده است. اما معنای این شباهتِ موبهمو میان نقلهای اسلامی دربارهی محمد و دریافت نخستین آیههای سورهی علق (و قرآن) از یک سو، و داستانِ کَدمِن و مکاشفهی او از سوی دیگر چیست؟ آیا این دو روایت صرفاً بهطور اتفاقی یکسان از آب درآمدهاند؟ آیا، با نگاهی مؤمنانه، این سنّتی الهی است که اینگونه با انسانها ارتباط برقرار میکند؟ آیا، اگر نقّادانه بنگریم، میتوانیم بگوییم که یکی از آنها از دیگری اقتباس کرده است؟ یا آیا هر دو روایت از روایتی مشترک مقتبس شدهاند و کوشیدهاند تا بافتاری روایتگونه و الهی برای معنابخشی به اتفاقی تاریخی و انسانی بسازند؟
🔻 از یک سو، کتاب «تاریخِ کلیساییِ مردم انگلستان» نوشتهی بیدِ قدّیس که در سال ۷۳۱ میلادی (۱۱۳ هجری) کتابت شده است نمیتواند مقتبس از نقلی باشد که محمد ابن اسحاق (درگذشت ۷۶۸م / ۱۵۰ق) چندین سال بعد در «کتاب المَغازی» آورده است. زیرا در دههی ۷۳۰ میلادی (۱۱۲ تا ۱۲۲ هجری) ابن اسحاق هنوز طلبهای بوده است که در جستجوی دانش در نزد یزید ابن ابیحبیب در مصر شاگردی میکرده است. با در نظر گرفتن تمام جوانب دیگر، احتمال انتقالِ مستقیمِ نقلِ «روایت اقرأ» از کتاب المغازی به کتاب بیدِ قدّیس محال است. اما اگر ابن اسحاق را نه «مؤلف» این نقل، بلکه بازگوکنندهی آن بدانیم چه؟ آیا امکان دارد همان نقلهای شفاهی که در میان مسلمانان موجود بوده است و بعداً مادهی اولیهای برای نقلِ ابن اسحاق شده است به انگلستان رفته باشند و بیدِ قدّیس آنها را دستمایهی ساختنِ روایت خودش از مکاشفهی کَدمِن کرده باشد؟
🔻 از سوی دیگر، میتوان شباهت آشکار بعضی از روایتهای موجود در بایبل را با هر دو روایتِ اقرأ و روایت کَدمِن را دید، بهویژه با توجه به آنچه در کتاب اِشَعیا، فصل ۲۹، بندهای ۱۰ تا ۱۲، و فصل ۴۰ بند ۶؛ کتاب یکم پادشاهان، فصل ۱۹، بندهای ۹ تا ۱۸؛ و کتاب اِرمیا، فصل ۱، بند ۶ آمده است. این شباهتها، بهطور جدّی متون بایبلی را بهعنوان الگوی ساختنِ هر دو روایت مطرح میکنند، اما نمیتوانند تبیینکنندهی شباهت تمامعیار هر دو روایت باشند. به بیان دیگر، استخوانبندی هر دو روایت از متون بایبلی وام گرفتهاند اما شباهت موبهمو در این دو روایت نیازمند تبیین دقیقتری است.
🔻 شان اَنتونی در فصلِ پایانی تازهترین کتابش با نام «محمد و امپراتوریهای ایمان: فرآوریِ پیامبرِ اسلام»، به این دو روایت نگاهی محقّقانه انداخته است و این فرضیات و نظریهها را بررسی کرده است و کوشیدهاست تبیینی کاملتر ارائه کند. نوشتن دربارهی شواهد و دلایل
شان اَنتونی نیازمند یادداشتی جداگانه است، اما خلاصه میتوان گفت که از نگاه اَنتونی هر دو روایتِ إقرأ و کَدمِن به میزان زیادی وامدار متون بایبلی، رسوم و سنّتهای ادبی، مقاصد و نیّتهای کلامی و مذهبی و عقیدتی، و زیباییشناسیِ فرهنگیِ دورانِ باستان متأخرند که همهی این موارد را میتوان در تذکرهنویسیها و کتابهای قصص الأنبیاء و اولیاء یهودی و مسیحی که پیش از ظهور اسلام رواج داشتهاند مشاهده کرد. این دو روایت مقتبس از یکدیگر نیستند، اما هر دو متأثر و مقتبس از متون و فرهنگی مشترکند که دریافت الهام/وحی/علم از سوی فرشتگان و خدایان در خواب یا در مراقبه کاملاً پذیرفتهشده بوده است.
🔻 نتیجهی بررسیهای اَنتونی این است که چه روایت اقرأ و چه داستان کَدمِن بازگو کنندهی تاریخ نیستند، بلکه برساختهای ادبی در زمانهی خودشان بودهاند تا همراستا و مشابه روایتهای تذکرهنویسیهای موجود در دوران باستان متأخر بتواند بافتاری برای آغاز دریافت وحی و رسالت پیامبر اسلام و کَدمِن ایجاد کنند. این ادعا را بررسی بعضی دیگر از قرآنپژوهان همچون نیکولای سینایی و اَنجِلیکا نُیْوِرت تأیید میکند. آنها با بررسی متنی سورههای قرآن و سورهی علق نشان دادهاند که سورهی علق احتمالاً متعلق به دستهی دوم از سورههای مکّی است که در سالهای میانی حضور پیامبر در مکّه صادر شدهاند، نه در سالهای اولیهی ظهور اسلام. در این باره در آینده بیشتر خواهم نوشت.
📗 مطالب این یادداشت برگرفته از منبع زیر است:
Anthony, Sean.
Muhammad and the Empires of Faith: The Making of the Prophet of Islam. Oakland: University of California Press, 2020.
#اسلامپژوهی #اسلام #تاریخ_اسلام #محمد #کدمن #شان_انتونی #Islam #History_of_Islam #Muhammad #Cædmon #Sean_Anthony 🖋 زهیر میرکریمی
@anqanoteshttps://t.me/anqanest/18