...
اُسکار عمیقاً معتقد بود به آنچه که آن روز صبح درباره اش می اندیشید، همانطور که روز به ظهر تبدیل می شد، بحثی که او زیر درخت وانتو با اِلویرا داشت به خاطرش آمد.
ـ ما با هم خیلی خوب هستیم، چون دو دنیای ما با هم برخورد کردند. آهو گفته بود.
ـ تنهایی هامان؟
ـ نه اُسکار. دو دنیای ما، دو فرورفتگی هرگز یک برجستگی به وجود نیاورده اند. برای اینکه یک دیدار جرقه از خود نشان دهد، باید دنیایی که هر یک در آن زندگی می کند، در دنیای آن دیگری فرو رود.
ـ با این حال چقدر ما همدیگر را خوب درک می کنیم... زمان می گذرد و من از تو خسته نمی شوم.
ـ منم همین طور، من هم از تو خسته نمی شوم، زیرا که من خود را در تو کشف می کنم.
...
#اسکار_روباه_در_تنهایی_خاکستری اش
#الیوییه_لاریزا #مترجم_سایه_سهرابی #نشر_آناپنا @anapanapub