▪️#احسان_الله_خانآکتور سینمای سرخ!
هر کاری تصور کنید او کرده است! سرشت او شورشی بود. در هیچ قاموسی نمیگنجید. در میان شورشیان شورشیترین بود، یعنی حتا شورشیان هم از دست او عاصی بودند. و البته این شورشی بزرگ آکتور سینما هم شد! آن هم نه در ایران! در شوروی فیلم بازی کرد و روی پرده رفت. انقلابیِ کمونیستـآنارشیست، احسانالله
خان دوستدار.
او در ۱۲۶۳ در ساری به دنیا آمد. پدر و مادرش بابی بودند. در جوانی در زمرۀ مشروطهخواهان پیکارجو بود. به طور گزینۀ اول و آخر او تفنگ بود. در فتح مسلحانۀ تهران در جبهۀ
#مشروطه خواهان بود. پس از آن در جنگ جهانی اول در دولت موقتی که در کرمانشاه تشکیل شد حامی آلمان بود. بعد که به تهران آمد به «کمیتۀ مجازات» پیوست، این کمیته انجمنی مخفی بود که سیاستمدارانِ به زعم خود فاسد را ترور میکرد (همین کمیته
میرزا اسماعیل
خان، رئیس انبار غلۀ تهران را ترور کرد، آن سکانس از فیلم «هزاردستان» یادتان هست که مفتش از مردم استنتاق میکند موقع قتل اسماعیل
خان کجا بودید و همه میگفتند «خواب بودم»؟ بگذریم...)
اعضای کمیتۀ مجازارت بازداشت شدند، اما احسانالله
خان به
#گیلان گریخت و به
#میرزا_کوچک_خان و جنگلیها پیوست. او رهبر جناح چپ جنگلیها شد و به بولشویکی دوآتشه تبدیل شد. در مدتی که در میان جنگلیها حضور داشت، رابطهای دوگانه با
میرزا کوچک
خان داشت، از دوستی تا دشمنی. میدانیم که «حزب کمونیست ایران» در ماجراهای تصرف رشت و تشکیل «جمهوری شورایی سوسیالیستیِ ایران» در گیلان نقش ویژه داشت. اما چنددستگی شدیدی میان جنگلیها رخ داد و همواره یکی از طرفهای دعوا همین احسانالله
خان بود. او حتا برای مدتی دولتی تشکیل داد و میخواست اصول کمونیستیـبولشویستی را موبهمو اجرا کند، از جمله مصادرۀ اموال که این هم باعث ایجاد نارضایتی و تضعیف جنگلیها شد. در نهایت همین اختلافها باعث شد رضاخان میرپنج با حمایت انگلیسیها گیلان را تصرف کند. جنگلیها تارومار شدند، احسانالله
خان هم دیگر جایی برای ماندن نداشت. مقامات بولشویک در ایران، از جمله تئودور روتشتاین، سفیر شوروی در ایران، از او خواستند ایران را ترک کند. احسانالله
خان در ۱۳۰۰ (۱۹۲۱ م) به شوروی گریخت، به آذربایجان، بدون اینکه حتا برای لحظهای از ایدههای بلندپروازانه و متوهمانۀ خود دست بکشد.
در ابتدی حضور در آذربایجان شوروی، با دو سه تن از همقطارانش حزبی تشکیل داد به نام «کمیتۀ انقلاب آزادکنندۀ ایران»، اما دفتر این حزب با این نام بزرگ، دکان کوچکی در باکو بود! انواع ایدههای انقلابیـمسلحانه به فکر او و یارانش اندکش میرسید. او خبر نداشت این روزهای خوب به زودی سپری خواهد شد. آن سالها لنین در مسکو حاکم بود و دورانی بود که بولشویکها رؤیاهای بینالمللی بزرگی داشتند، اصلاً برای دولتهای جهان سوم برنامه داشتند. اما رفتهرفته رؤیاها برای «انقلاب جهانی» رنگ باخت، لنین درگذشت (۱۹۲۴) و استالین تا ۱۹۲۷ به قدرت مطلق تبدیل شد. فضای عمل برای کمونیستهای مهاجر تنگ و تنگتر میشد.
یکی از اقدامات عجیب احسانالله
خان این بود که در اوت ۱۹۲۲ (مرداد ۱۳۰۱) به رضاخان دو نامه نوشت و او را ترغیب کرد مانند کمالیون ترکیه (یعنی کمال پاشا) از قدرت خود استفاده کند و طومار سلطنت قاجار را در هم پیچد و «جمهوری خلق ایران» را تأسیس کند. اما وقتی رضاخان این اقدام را انجام داد و بعد اعلام پادشاهی کرد، احسانالله مخالف سرسخت رضاخان شد و کاریکاتور رضاخان را به عنوان دستنشاندۀ انگلیس میکشید و به ایران میفرستاد.
وقتی در دهۀ ۱۹۳۰ در شوروی استالینیستی ارعاب بزرگ و پاکسازیهای گسترده شدت گرفت، کمونیستهای خارجی بیشماری در چرخگوشت ارعاب استالین فروافتادند. احسانالله
خان هم در آذر ۱۳۱۵ (دسامبر ۱۹۳۶) بازداشت شد و با انواع اتهامها روبرو شد: فعالیت ضدشوروی، عضویت در محفلی تروتسکیگرا و چه و چه. احسانالله
خان، هر چه قسم و آیه میآورد که او خائن نیست، فایده نداشت. او حتا به استالین و یِشوف (دستراست استالین) هم نامه نوشت و تأکید کرد که همه او را «رفیق سرخ» میدانند. اما در میان اعدام هزاران کمونیست سرشناس، مگر کسی به یک ایرانی مهاجر اعتنایی میکند؟ احسانالله
خانِ دوستدار، در اسفند ۱۳۱۷ به جوخۀ اعدام سپرده شد...
اما یادگار جالبی از این یاغی بزرگ بر جای مانده است. وقتی در آذربایجان بود، در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۷ ش) فیلمی تبلیغاتی در بارۀ جنبش جنگلیها در شوروی ساخته شد، با عنوان «دختر گیلان». احسانالله
خان در این فیلم بازی کرد و در واقع نقش خودش را در جنبش جنگل بازی کرد. دقایقی از این فیلم را در ویدئوی پیوست ببینید.
#ویدئو@tarikhandishi@aminhaghrah