آمین

#خیزش_جنگل
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from اتچ بات
▪️
از فرازهای گنگ و مه‌آلوده‌ی زیست سیاسی میرزا (برای من اقلن) آن دوره‌ی ۴-۵ ساله‌ی از به توپ بستن و فتح مجلس توسط #محمدعلی‌_شاه تا شکست و پناه گرفتنش به روس‌ها‌ست؛ کمی قبل از پیوستن #میرزا_کوچک به اتحاد اسلام و تدارک #خیزش_جنگل.

میرزا در این دوره‌ی کوتاه ۲بار به روسیه سفر کرد. اول‌بار در تابستان ۱۲۸۷. و بهانه‌ی سفر؟ در بازگشت از هجوم ناموفق به تهران برای یاری‌رساندن به مشروطه‌خواهان، رشت را ناامن دید و همراه با جمعی از مبارزین گیلانی، از دست عمال شاه مستبد وقت، به گرجستانی گریخت که نبض انقلاب روسیه در آن‌جا می‌تپید.
میرزا از تفلیس به رشت مکتوباتی هم داشت که شرح احوال بود:
" در تفلیس حکومت نظامی‌ست. هر روز آزادی‌خواهان را می‌گیرند. در یک مجلس ۹۸۰ زن و دختر را به جرم آزادی‌ حبس کرده‌اند.."

اقامت میرزا در همسایه‌ی گرجی خیلی طول نکشید. وقتی مشروطه‌خواهان تدارک فتح تهران را می‌دیدند به رشت بازگشت و در هنگامه‌ی هجوم به پایتخت فرمانده‌ی دسته‌ای از آزادی‌خواهان گیلانی بود.
پس از تحصن محمدعلی‌شاه در سفارت روسیه و بعد خروجش از کشور و استقرار مشروطه، در تهران همراه یپرم خان به امورات نظمیه مشغول شد. دو سال بعد (تابستان ۱۲۹۰) که شاه مخلوع با حمایت روسیه عزم پس گرفتن سلطنت کرد، میرزا همراه سپاه معزالسلطان سردار محی بود و لشکریانش را تاراند. محمدعلی میرزا که فراری شد تا بندرگز تعقیبش کرد و یکی از شبها از ترکمن‌های حامی شاه سابق شبیخون خورد و از دست راست و سینه به ضرب گلوله، سخت جراحت برداشت.
از این‌جای داستان مه‌‌ آن‌قدر غلیظ می‌شود که رخ‌دادها را خوب نمی‌شود دید!
بسیاری منابع گفته‌اند حامیان محمدعلی میرزا جنگجوی زخمی گلیلگ را اسیر گرفتند و در ازای همراهی با شاه مخلوع، به او وعده‌ی مداوا و زندگی‌آرام در گمش‌تپه دادند. و پاسخ میرزا؟ "من مرگ را با حفظ عقیده خود ترجیح می‌‌دهم... مرگ بر زندگی در این گمش‌تپه که شما با من تکلیف کردید رجحان دارد..."
خب! آیا واقعیت این است؟ خیر. اقلن همه‌اش این نیست!

واقع این‌که، این همان ترکمن‌‌های حامی شاه مخلوع بودند که پس از شکار میرزا، تن نیمه‌جان‌ش را احتمالن برای گرفتن مژدگانی! به کنسولگری روس‌ها در بندرگز بردند. بله این روایت درست است که محمدعلی‌میرزا به واسطه‌ی پیکی به او پیشنهاد داد که به اردوگاه‌ش بپیوندد. اما جواب میرزا؟ هیچ‌کس نمی‌داند. فقط این‌که کمی بعدتر، او که قرار بود زنده نباشد، با مجوز شاه‌مخلوع و روسها، سلامت و سرپا سر از باکو و بعد از نو تفلیس در می‌آورد!

حالا که تا این‌جایش آمدیم، بد نیست این سند را هم بخوانیم. روایت رحمان‌تقی‌اوف؛ عضو حزب سوسیال دموکرات قفقاز است از ملاقاتش با میرزا در باکو. شاید به کنار زدن این ابرهای مزاحم کمک کند:
"با میرزا کوچک‌خان در باغی به هنگان گفتگویش با چندنفر از بچه‌های ما آشنا شدم. در نگاه اول با دلم نشست...موقع صحبت کردن از خیلس کلماتی که بیانگر نفرتش از مخالفینش بود استفاده می‌کرد. دانستم که زمینه‌ی قیام در او برای دشمنی که می‌توان برایش تعریف کرد فراهم است!..."

• پانوشت:
پیشتر مختصر درباره‌ی این فراز مبهم از زندگی میرزا نوشته بودم. بعدتر دیدم که افشین پرتو در گیلان و خیزش جنگل خیلی جامع‌تر به آن پرداخته. این سند آخر از مرکز اسناد جمهوری آذربایجان را از کتاب او عاریت گرفتم.


#روزانه
@aminhaghrah