آلونک

#محمد_قهرمان
Канал
Искусство и дизайн
Музыка
Блоги
Персидский
Логотип телеграм канала آلونک
@aloonaksherПродвигать
1,22 тыс.
подписчиков
131
фото
26
видео
292
ссылки
من مدینه‌ی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت آلونک، خانه‌ی فلاطونی... حسین منزوی 🆔️ @faridfarrokhzad
در جمع دوستان عزیز تو گم شدم
رفتم ز خاطرت که به یاد آوری مرا

#محمد_قهرمان @aloonaksher
چقدر دیده بدوزم ز شرم، از نگهت؟
بیا به کاسه‌ی چشمم میِ نگاه بریز!

#محمد_قهرمان @aloonaksher
یارانِ سست‌مهر فراوان‌اند، بسیار نیز عهدشکن هر سو
خود را دهم تسلی و می‌گویم، شکرِ خدا که من نه چنین بودم

#محمد_قهرمان @aloonaksher
#آلونک_شعر

گرچه دادم ز چشم خود آبش، نخل قدّت به بر نمی‌آید
می‌گزم پشت دست و می‌گویم ،چه ثمر داشت باغبانی من؟!

گاه باشد که پیش تو از شرم، می‌کنم وا دهان و می‌بندم
لب من بی‌کلام می‌جنبد، عین ماهی‌ست بی‌زبانی من

گرچه پائیز می‌کند بیداد، از تو بوی بهار می‌آید
آب‌‌و‌‌رنگ تو باد پابرجا! گل شاداب بوستانی من

تو مگر سر نهی به شانه‌ی من، کز من این کار برنمی‌آید
زان که آن دوش در ظرافتِ فرد، می‌شود رنجه از گرانی من

از تو آموختم به مکتب عشق، درس دشوار مهربانی را
غیر خود هر طرف نگاه کنی، کس نبینی به مهربانی من...

#محمد_قهرمان @aloonaksher
در هجر تو به مرگ نهادم دل، اما امید جان‌به‌سرم می‌کرد
آشفته‌حال، منتظر دیدار، هم‌چون نگاهِ باز‌پسین بودم

یارانِ سست‌مهر فراوان‌اند، بسیار نیز عهد‌شکن هرسو
خود را دهم تسلی و می‌گویم، شکر خدا که من نه چنین بودم!

افتاده‌ام ز چشم تو و گویم، این یک‌ دو روز مانده‌ی عمرم را
مانند روزهای نخست ای‌کاش، در چشم تو عزیزترین بودم...

#محمد_قهرمان @aloonaksher
چرا از شادیِ وصلت نریزم اشک چون باران؟
كه درس گریه را، چون آب، در هجرت روان كردم

#محمد_قهرمان @aloonaksher
تو را دوست دارم ولیکن، نپرسم مرا دوست داری؟
که ترسم برون آید از کار، سوالی که آری ندارد!

به دیواری از جنس کاغذ، توان بی‌خطر پشت دادن
به پیمان تو تکیه کردم، که آن استواری ندارد!

#محمد_قهرمان @aloonaksher
#آلونک_شعر

دزدیده می‌خرامی و پاورچین، رشک نسیم ترد سحرگاهی
جان تازه می‌شود ز دم پاکت، بوی بهار آمده از راهی
 
ما دست اگر دهیم به دست هم، از آسمان گذشتنمان سهل است
من شوقِ پر کشیدن یک فریاد، تو قامتِ کشیده‌ی یک آهی
 
در کوچه‌باغ‌های خیال‌و‌خواب، شاید که برخوریم به یکدیگر
من رهسپار کوی توام هرشب، تو عابر کدام گذرگاهی
 
چرخ بلند اگر که ز چشم افکند، روزی تو را چو اشک مبادت غم
خواهی شدن عزیزتر از اول، تو یوسف برآمده از چاهی
 
از خاطرت چه می‌گذرد آیا؟ آمیزه‌ای ز شادی‌و‌غم شاید
گه سرخ‌تر ز لاله‌ی شادابی، گاهی پریده‌رنگ‌تر از کاهی
 
بیرون میا ز خانه که می‌ترسم، چشم مه دوهفته فُتد بر تو
ای چشم تشنه‌ام نگران تو، بشنو ز من که ماه‌تر از ماهی
 
با جلوه‌های چشم‌نواز خود، باغی پر از شکوفه‌ی گیلاسی
از جان و دل اگر که تو را خواهم، جرم از من است یا که تو دلخواهی
 
چون چشمه در کویر شگفت‌آور، چون آب در سراب تماشایی
مانند عشق در دل پیر من، تصویر یک تصور ناگاهی
 
پیش تو سفره‌ی دل خود را، چند از سادگی گشایم و برچینم
حاجت به بازکردن و بستن نیست، کز آنچه رفته بر سرم آگاهی
 
غرق عرق شود تن سرد من، هر شب از این خیال که می‌دانم
گیرا‌تر از تبی که به جان افتد، مانند بوسه گرم‌تر از آهی
 
از داغ کهنه‌ای که به دل داری، خون می‌چکد هنوز خدای من
گاهی نشان آه جگرسوزی، گاهی اسیر ناله‌ی جانکاهی
 
از شادی شنیدن حکم تو، دیگر نه سر سر است و نه پایم پا
من بنده‌ام مریدم و فرمانبر، تو مرشدی مراد منی شاهی
 
رویای قد کشیدنت ای ناله، ترکید چون حباب و دلم افسرد
در تنگنای سینه تو را دیدم، عمرت دراز باد چه کوتاهی
 
بی دست‌ و‌ پا اگرچه شدی ای دل، مگشای از میان کمر خدمت
پیرانه سر مباد که پندارند، از بندگان رانده ز درگاهی
 

#محمد_قهرمان @aloonaksher
Forwarded from آلونک
#دیوار_نوشت:

به من گفت:
"پاییز را دوست دارم"
و من از آن‌روز شروع به ریختن کردم...

@aloonaksher

ما برگ‌های زردیم،افتاده بر سر هم
در قتلگاه پاییز،نتْوان شمرد ما را...

#محمد_قهرمان
#آلونک_شعر

ز شرم گرچه تهی ماند از تو آغوشم
نمی شود شب دیدارمان فراموشم

دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش
چو موج گرم صدایت دوید در گوشم

زدی به شانه‌ی من تکیه و ندانستی
که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم

به رنگ بخت منش آفریده است خدا
بیا که مرده‌ی آن گیسوی سیه‌پوشم

گَرَم تو خون جگر داده‌ای حلالم باد
وگر ز جام لبت می کشیده‌ام نوشم

به خویش باز نیارد مرا ز مستی عشق
اگر که بال‌زنان آید از سفر هوشم

نمی‌شود دل دریایی‌ام تهی از شور
اگر به صورت ظاهر فتاده از جوشم

از آن زمان که جدا ماندم از گل رویت
چو بلبلی که خزانش زده‌ست خاموشم

به یک دو حرف کنم مختصر حکایت را
تو را ز یاد نبردم مکن فراموشم...


#محمد_قهرمان @aloonaksher
در هجر تو به مرگ نهادم دل،اما امید جان‌به‌سرم می‌کرد
آشفته‌حال،منتظر دیدار،هم‌چون نگاهِ باز‌پسین بودم

یارانِ سست‌مهر،فراوانند،بسیار نیز عهد‌شکن هرسو
خود را دهم تسلّی و می‌گویم،شکرِ خدا که من نه چنین بودم!

افتاده‌ام ز چشم تو و گویم،این یک‌دو روز مانده‌ی عمرم را
مانندِ روزهای نخست ای کاش،در چشم تو عزیزترین بودم...

#محمد_قهرمان @aloonaksher
تو را دوست دارم ولیکن،نپرسم مرا دوست داری؟
که ترسم برون آید از کار،سوالی که آری ندارد!

به دیواری از جنس کاغذ،توان بی‌خطر پشت دادن
به پیمان تو تکیه کردم،که آن استواری ندارد!

#محمد_قهرمان @aloonaksher
دمید صبح بناگوش یار از خم زلف 
ببین سپیده‌‌ی در شام جلوه‌گر شده را

#محمد_قهرمان @aloonaksher 
#آلونک_شعر

رخ تو پیش نظر داشتیم و دم نزدیم
صفای خاطر آیینه را به هم نزدیم

به دوش بیخودی از کوچه‌ات گذر کردیم
به پای خویش در این بوستان قدم نزدیم

در این بساط، گرت نقشْ خوش نشست، بخند
که ما ز طالع بد، غیر نقش کم نزدیم

کدام روز در این شعله‌زار، همچو شرار
ز بی‌وجودیِ خود خنده بر عدم نزدیم؟

به اعتقاد چو از بت‌پرست کم بودیم
چه جای سنگ؟ که گُل نیز بر صنم نزدیم

بیان شوق، اگر از قلم نمی‌آمد
به دستِ آه، چرا نامه‌ای رقم نزدیم

قلم ز شکوه‌طرازی به شُکر گرداندیم
به لوح ِ خاطر احباب، نقش غم نزدیم

اگرچه دخل ِ کم ما وفا نکرد به خرج
زدیم مهر به لب، دَم ز بیش و کم نزدیم

#محمد_قهرمان @aloonaksher
#آلونک_شعر

گاه پرسم ز خود چرا با عشق، طی نشد دوره‌ی جوانی من
از چه این سیل در سر پیری، زیرورو کرد زندگانی من

گرچه دادم ز چشم خود آبش، نخل قدت به بر نمی‌آید
می‌گزم پشت دست و می‌گویم ،چه ثمر داشت باغبانی من؟!

گاه باشد که پیش تو از شرم، می‌کنم وا دهان و می‌بندم
لب من بی‌کلام می‌جنبد، عین ماهی‌ست بی‌زبانی من

سایه و خاک رهگذر شده‌ام، که ز خود هیچ اختیارم نیست
گر بگویم نمی‌کنی باور، تا چه حد است ناتوانی من

گرچه پائیز می‌کند بیداد، از تو بوی بهار می‌آید
آب‌ و‌ رنگ تو باد پابرجا! گل شاداب بوستانی من

تو مگر سر نهی به شانه‌ی من، کز من این کار بر نمی‌آید
زان که آن دوش در ظرافتِ فرد، می‌شود رنجه از گرانی من

از تو آموختم به مکتب عشق، درس دشوار مهربانی را
غیر خود هر طرف نگاه کنی، کس نبینی به مهربانی من...

جان خود را نهاده بر کف دست، می‌کشم انتظار آمدنت
که ز عمر دوباره کمتر نیست، پیش پای تو جان‌فشانی من

کاش برمی‌گرفت ما را باد، تا نهد در جزیره‌ای متروک
بعد از آن هم ز یادها می‌رفت، هم نشان تو هم نشانی من 

نیست ای دوست جای چون‌و‌چرا، یکی از این دو کار را بپذیر:
یا شبی میزبانیِ من کن، یا بیا خود به میهمانی من

آخر کار آدمی مرگ است، بعد از آن دوره‌ی فراموشی ست
زنده دارد مگر که یاد مرا، عشق پر شور جاودانی من

خاکساری، فتادگی طلبم، که ز من سرکشی نمی‌آید
چه دَهن‌پُرکن است و بی‌معنی، نام و عنوان "قهرمانی" من


#محمد_قهرمان @aloonaksher
اغیار محو چاکِ گریبان او شدند
پیراهن دریده‌ی ما را کسی ندید

#محمد_قهرمان @aloonaksher
از بیم ِ خوی نازک تو دم نمی‌زنم
آیینه در برابرِ آهم نشانده‌اند

#محمد_قهرمان @aloonaksher
خیال آن مژه با جان رود ز سینه برون
ز دل چگونه کشم تیر کارگر شده را...

#محمد_قهرمان @aloonaksher
Ещё