#آلونک_شعر دزدیده میخرامی و پاورچین، رشک نسیم ترد سحرگاهی
جان تازه میشود ز دم پاکت، بوی بهار آمده از راهی
ما دست اگر دهیم به دست هم، از آسمان گذشتنمان سهل است
من شوقِ پر کشیدن یک فریاد، تو قامتِ کشیدهی یک آهی
در کوچهباغهای خیالوخواب، شاید که برخوریم به یکدیگر
من رهسپار کوی توام هرشب، تو عابر کدام گذرگاهی
چرخ بلند اگر که ز چشم افکند، روزی تو را چو اشک مبادت غم
خواهی شدن عزیزتر از اول، تو یوسف برآمده از چاهی
از خاطرت چه میگذرد آیا؟ آمیزهای ز شادیوغم شاید
گه سرختر ز لالهی شادابی، گاهی پریدهرنگتر از کاهی
بیرون میا ز خانه که میترسم، چشم مه دوهفته فُتد بر تو
ای چشم تشنهام نگران تو، بشنو ز من که ماهتر از ماهی
با جلوههای چشمنواز خود، باغی پر از شکوفهی گیلاسی
از جان و دل اگر که تو را خواهم، جرم از من است یا که تو دلخواهی
چون چشمه در کویر شگفتآور، چون آب در سراب تماشایی
مانند عشق در دل پیر من، تصویر یک تصور ناگاهی
پیش تو سفرهی دل خود را، چند از سادگی گشایم و برچینم
حاجت به بازکردن و بستن نیست، کز آنچه رفته بر سرم آگاهی
غرق عرق شود تن سرد من، هر شب از این خیال که میدانم
گیراتر از تبی که به جان افتد، مانند بوسه گرمتر از آهی
از داغ کهنهای که به دل داری، خون میچکد هنوز خدای من
گاهی نشان آه جگرسوزی، گاهی اسیر نالهی جانکاهی
از شادی شنیدن حکم تو، دیگر نه سر سر است و نه پایم پا
من بندهام مریدم و فرمانبر، تو مرشدی مراد منی شاهی
رویای قد کشیدنت ای ناله، ترکید چون حباب و دلم افسرد
در تنگنای سینه تو را دیدم، عمرت دراز باد چه کوتاهی
بی دست و پا اگرچه شدی ای دل، مگشای از میان کمر خدمت
پیرانه سر مباد که پندارند، از بندگان رانده ز درگاهی
#محمد_قهرمان @aloonaksher