نکتهی مهمّی که در بیشتر آثار دفتر دوم «کلاغ بعد از باغ» مشهود است، اینکه روایت در این آثار، یک پارامتر برافزوده نیست؛ اصل ماجراست؛ اتمسفری که معمولاً در آن با یک «استعارهی کُل» طرف هستیم. مثلاً در غزل ۲۴ روایت در دُوری باورپذیر، به تکرار میرسد و همین رخداد باعث میشود که مخاطب به روایت نانوشتهی مفصّلتری راه یابد. البتّه چنین شگردهایی را در غزلهای کسان دیگری هم کموبیش شاهد بودهایم امّا آنچه باعث شده در بسیاری موارد، همهچیز در حدّ تکنیک باقی بماند، «به اجرا نرسیدنِ» ماجرا در متن است. در غزل ۳۶ با نوعی روایت مفصّل سینمایی طرف هستیم که جلالپور مانند یک سناریست ـ کارگردان آزموده با دکوپاژ دقیق، سعی میکند از همهی عناصر ممکن استفاده کند؛ نورپردازی، دیالوگ، اکسسوار، بازی جذّاب شخصیتها و… . اینجا هم نکتهی مهم این است که جلالپور از مدیوم غزل غافل نیست و ضمن توجّه به واحد بیت، کلّ روایت را پیش میبرد.