الفیا

#الفیا
Канал
Искусство и дизайн
Новости и СМИ
Образование
Книги
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала الفیا
@alefyaПродвигать
498
подписчиков
130
фото
14
видео
1,01 тыс.
ссылок
مجله‌ی ادبی الکترونیکی الف‌یا شماره‌ی تماس: 88300824 داخلی 110 ارسال متن: [email protected] ارتباط با سردبیر:
К первому сообщению
🔸«تا حالا عاشق شدی؟»

✍🏼محمدعلی رکنی*

▪️پای تلویزیون نشسته‌ایم. یک دورهمی ساده است. میان چِندش و خنده‌ایم از لوس‌بازی‌های مجری. دهان اکثرمان تا بناگوش باز است و چشممان دوخته به جعبه جادو. مجری از مهمان برنامه می‌پرسد «تا حالا عاشق شدی؟». مهمان سرخ می‌شود، سفید می‌شود، در خودش فرو می‌رود. خجالت می‌کشد. می‌خندد. حالا چه خاطراتی از ذهنش عبور می‌کند کسی نمی‌داند؛ لابد در خفا عاشق شده. بدجوری هم عشق‌بازی کرده. میان او و معشوق چه بوده، کسی نمی‌داند؛ ولی هرچه بوده ترجیح می‌دهد دهانش مهر کرده باقی بماند. از نگاه شیطنت‌آمیز و خنده‌های آمیخته به خجالت مهمان‌ها، یا حتی ما که در خانه نشسته‌ایم برمی‌آید که عشق پنهان و مگوی خودمان را سرایت داده‌ایم به مهمان. ازیک‌طرف حق می‌دهیم که اسرار هویدا نکند. از طرفی هم بنا بر ذات فضول بشر، دوست داریم مجری با زیرکی «یوم تبلی السرائر» به پا کند و پرده‌دری کند از عشق‌بازی‌های پنهانِ مهمان.

▫️بی‌بی نشسته رو مبل. پا روی پا انداخته. مثل تیپ همه بی‌بی‌ها، چارقد و چاقچوری دارد. تسبیحی در دست و معلوم نیست ذکر می‌گوید یا بی‌خودی می‌چرخاندش. بالای هفتادسال دارد. می‌پرسم تا حالا عاشق شدی بی‌بی؟ نه سرخ می‌شود نه سفید. می‌گوید عاشق جوانی بوده که به او نرسیده. نه از کسی هراس دارد. نه حرف پنهانی که از گفتنش ابایی داشته باشد. بعد به فکر فرو می‌رود؛ لابد در ذهنش به سا‌ل‌های جوانی رفته. انگار دلش می‌خواهد از عشقش بگوید. شاید یاد روزهای رفته، تسلایی باشد بر داغ عشق فراموش‌شده‌اش. سروصدا و خندۀ سایرین، مجال گفتن نمی‌دهد. به خودم می‌گویم بی‌بی واقعا عاشق بوده یا نبوده. اصلا چطور می‌شود به این راحتی از عشق گذشت. نه درد فراقی باشد نه سینۀ ‌تنگی.

▪️آلن دوباتن یک‌جایی در کتابش می‌گوید: آیا زیبایی مادر عشق است یا عشق مادر زیبایی؟ همه‌مان داستان لیلی را شنیده‌ایم که زیبا نبود؛ ولی در چشم مجنون زیبا می‌نمود؛ یعنی اصالت با عشق بود که زیبا می‌دید. اگرچه این ادعا سخت است و کم نیستند کسانی‌که اصالت را به زیبایی می‌دهند؛ یعنی ادعا می‌کنند چون لیلی در نظر مجنون زیبا جلوه کرده مجنون عاشقش شده؛ و الا اگر زیبا نمی‌دید که عاشق نمی‌شد. حالا این داستان به گوش مردمان این زمانه رسیده؛ ولی ببین چه دست‌کاری‌ها شده و همه‌چیز جابه‌جا. چون عاشقی پیدا نمی‌شود که عیوب لیلی‌اش را نبیند. لیلی‌ها خود دست‌به‌کار شده‌اند؛ از عمل زیبایی گرفته تا رژیم‌های غذایی و تمرین‌ها سخت فیتنس. از طرفی هم فیلم‌ها و داستان‌های عاشقانه، خط و معیار می‌دهند و مخاطبشان را شرطی می‌کنند که اگر روزی با کسی قهوه‌ای خوردی و درد دلی کردی دیگر زمان آن رسیده که عشق طرف مقابل در سینه‌ات بنشیند. عاشق هم از طرفی بازار خوب‌رویان را داغ می‌بیند و همه را مشغول به زیباسازی؛ و عجیب‌تر آنکه مدام لیلی‌ها دارند شبیه هم می‌شنود؛ و چون مجنون‌ها تفاوت چندانی در چشم و بینی ابروی تتو کرده نمی‌بینند، زیاد برایشان فرقی نمی‌کند که عاشق کدام‌یکی‌شان باشند.

این روایت را در سایت مجلۀ ادبی الف‌یا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8235

*محمدعلی رکنی نویسندۀ کتاب «سنگی که نیفتاد»، نامزد جایزۀ ادبی شهید غنی پور

#محمدعلی_رکنی
#روایت
#الفیا
@alefya
🔸از زلزله تا برف، رحمت تا زحمت

✍🏼مهدی کفاش*

▪️به شب نرسیده، باران سیل‌آسا و بعد هم برف آن‌قدر بارید که ساعت ده‌شب، کارمان به لوله‌بازکنی و فنر از بالای پشت‌بام سه‌طبقه‌ای تا کف رسید و این احتمال قوی‌تر شد که شاید لولۀ ناودان که سینک‌های آشپزخانه و کف‌شور هم به آن وصل است گرفته و آب باران از دور لوله‌های تخلیه آشپزخانه کنار دیوار، به سقف طبقۀ اول و بعد هم به سقف انباری نشت کرده است. کار لوله‌بازکن تمام شد و فنرهایش را برد و پولش را شمرد و گفت تا فردا ظهر ریزش چکه‌ها متوقف خواهد شد و آنچه می‌ریزد آب‌هایی است که میان دیوار و سقف جمع شده است. ظهر شد و بارندگی متوقف شد و پشت‌بام پوشیده از برف.

▫️مدارس را تعطیل کرده بودند و بچه‌ها در حیاط، برف‌بازی می‌کردند؛ که همسایۀ طبقۀ اول، خبر داد که سقفشان چکه نمی‌کند. روی سقف و دیوارهای انباری هم، مثل شب قبل آب نمی‌دوید؛ اما سر شب، دوباره همسایۀ طبقۀ اول خبر از ظاهر شدن لکه‌های آب روی سقف داد. وضع انباری هم بدتر شد و آب روی گچ‌های دیوار ظاهر شد. به پیشنهاد یک تأسیساتی چند ساعت آب طبقۀ دوم -خانه‌مان- را قطع کردیم تا مشخص شود که اشکال از آب و فاضلاب طبقۀ ما است یا نه؟ ریزش آب از سقف طبقۀ اول و انبار قطع شده بود. تا اینجا مقصر اصلی ما بودیم! دو ساعت بعد آب را وصل کردیم اما از سینک ظرف‌شویی استفاده نکردیم. در کمال ناباوری باز هم آبی در سقف طبقۀ اول ظاهر نشد. همسایۀ اصفهانی طبقۀ سوم، چراغش خاموش بود و خواب بودند و امکان همین آزمایش برای طبقۀ سوم نبود. پس تمام ظرف‌های نشسته و تلنبار شده آشپزخانه، منتقل شد به حمام تا کار آشپزخانه را هم بکند. قرار شد تا شب بعد که همسایۀ اصفهانی از سرکار برمی‌گردند، از آشپزخانه استفاده نشود تا آن‌ها آبریزی کنند و مطمئن شویم که مسئله، فقط مربوط به ما نیست. با آمدن همسایۀ اصفهانی، دوباره سروصدای اعتراض همسایه طبقۀ اول بلند شد که: وای، آب زندگی‌مان را برد! معلوم شد که مشکل هرچه هست مربوط به طبقۀ سوم هم هست؛ اما معما این بود که چرا در سقف خانۀ ما –طبقۀ دوم- هیچ اثری از آثار آب نیست؟

▪️ بالاخره تأسیساتی جوانمردی از فامیل ما آمد و بعد از کندن محدودۀ نم‌زدۀ سقف طبقۀ اول و کف آشپزخانه طبقۀ دوم، متوجه شد که شاه‌لوله فاضلاب آشپزخانه یا همان لولۀ ناودان داخل دیوار پیش از دوراهی اتصال لولۀ تخلیۀ طبقۀ دوم در زیر سقف طبقۀ اول، شکسته است. مقصر اصلی هم برای اتفاق زلزله بود! کندن و عیب‌یابی لولۀ معیوب و تعویض آن در فضای حفره‌مانند و تنگ میان دیوار و سقف طبقۀ اول، سه روز طول کشید. من هزینه‌ای کمتر از برآوردهای تأسیساتی‌هایی که آوردیم به تأسیساتی جوانمرد دادم و همین‌طور هزینۀ لوله‌بازکنی و فنر؛ و قرار شد که هزینه‌های کلی این تعمیرات را بین سه‌طبقه آپارتمان تقسیم کنیم. تعمیر سقف طبقۀ اول و زیرزمین، البته هنوز باقی است و در چشم همسایه‌ها می‌خوانم که من را مقصر می‌دانند؛ نه زلزله را!

ادامۀ این روایت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8216
*مهدی کفاش، نویسنده و نامزد جایزۀ جلال آل‌احمد برای کتاب «وقت معلوم»

#مهدی_کفاش
#روایت
#الفیا
@alefya