شعر ، ادبیات و زندگی

#مهدی_اخوان_ثالث
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥
شعری از #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
برای #مهدی_اخوان_ثالث


« درین شب ها »

در ین شب ها ،
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد .
درین شب ها ،
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
                              سِرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی .
تویی تنها که می خوانی
رثایِ قتلِ عام و خونِ پامالِ تبارِ آن شهیدان را
تویی تنها که می فهمی
زبان و رمزِ آوازِ چگورِ ناامیدان را .
بر آن شاخِ بلند ،
          ای نغمه سازِ باغِ بی برگی !
بمان تا بشنوند از شورِ آوازت
درختانی که اینک در جوانه های خُردِ باغ
       در خواب اند
بمان تا دشت های روشنِ آیینه ها ،
گل های جوباران
تمام نفرت و نفرینِ این ایّامِ غارت را
      زآوازِ تو دریابند.
تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووشِ این ایّام.
تو ، بارانی ترین ابری
که می گرید ،
به باغِ مزدک و زرتُشت .
تو ، عصیانی ترین خشمی ، که می جوشد،
          زجام و ساغرِ خیام.
درین شب ها ،
که گل از برگ و
برگ از باد و
ابر از خویش می ترسد ،
و پنهان می کند هر چشمه ای
                        سِرّ و سرودش را ،
درین آفاقِ ظلمانی
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی .
                
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
آواز باد و باران
( برگزیده شعرها )
۱۳۴۶٫۰۶٫۲۶
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

شعر #اخوان_ثالث
برای #فروغ_فرخزاد

دریغ و درد

چه درد آلود و وحشتناک
نمی گردد زبانم که بکویم ماجرا چون بود
دریغا درد
هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود…
بسی پیغام ها،سوگندها دادم
خدا را با شکسته تر دل و با خسته تر خاطر
نهادم دست های خویش چون زنهاریان بر سر
که زنهار،ای خدا،ای داور،ای دادار
تو را هم با تو سوگند،آی
مکن ، مپسندین، مگذار
ببین ، آخر پناه آورده ای زنهار می خواهد
پس از عمری همین یک آرزو ، یک خواست
همین یک بار می خواهد
ببین،غمگین دلم با وحشت و با درد می گرید
خداوندا،به حق هرچه می دانند
ببین،یک مرد می گرید…
چه سود اما ، دریغ و درد
در این تاریک نای کور بی روزن
در این شب های شوم اختر که قحطستان جاوید است
همه دارایی ما،دولت ما،ورما،چشم چراغ ما
برفت از دست
دریغا آن پریشا دخت شعر آدمیزادان،
نهان شد، رفت،
از این نفرین شده مسکین خراب آباد.
دریغا آن زن مردانه تر از هر چه مردانند،
آن آزاده،آن آزاد
دریغا آن پریشا دخت
نهان شد در تجیر ابرهای خاک
و اکنون آسمان ها زچشم اختران دور دست شعر
به خاک او نثاری هست،هرشب،پاک

#مهدی_اخوان_ثالث

https://t.center/alahiaryparviz38
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهروماه
.
.
زمستان است......

#مهدی_اخوان_ثالث
@alahiaryparviz38
چه بود؟ این تیر بی‌رحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی‌آواز ما را باز

در این محرومی و عریانی پاییز،
بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد

از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟
چه وحشتناک!

نمی‌آید مرا باور.
و من با این شبیخون ‌های بیشرمانه و شومی که دارد مرگ
بدم می‌آید از این زندگی دیگر..

#مهدی_اخوان_ثالث
#زلزله_كرمانشاه

@alahiaryparviz38
چه بود؟
این تیرِ بی‌رحم از کجا آمد؟

که غمگین باغِ بی‌آوازِ ما را باز
در این محرومی و عریانی پاییز،
بدین‌سان ناگهان خاموش و خالی کرد ...

#مهدی_اخوان_ثالث
@alahiaryparviz38
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک.
آنک، بر آن چنار جوان، آنک
خالی فتاده لانهٔ آن لک لک.
او رفت و رفت غلغل غلیانش
پوشیده، پاک، پیکر عریانش.
سر زی سپهر کردنِ غمگینش.
تن با وقار شستنِ شیرینش.

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک.
رفتند مرغکان طلایی بال.
از سردی و سکوت سیه جستند،
وز بید و کاج و سرو نظر بستند.
رفتند سوی نخل، سوی گرمی
و آن نغمه‌های پاک و بلورین رفت.

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک.
اینک، بر این کنارهٔ دشت، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو.
آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک
آن کوچه باغ خلوت و خاموشت،
از یاد روزگار فراموشت.

پاییز جان! چه سرد،‌ چه درد آلود.
چون من تو نیز تنها ماندستی.
ای فصلِ فصل‌های نگارینم،
سردِ سکوتِ خود را بسراییم،
پاییزم! ای قناری غمگینم!




#مهدی_اخوان_ثالث


@poemb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مهدی_اخوان_ثالث با توضیح اصطلاح چاوشی‌خوانی بخشی از شعر جاوشی خود را هم می‌خواند
#درگذشت
"اینک من؛ بهین فرزند دریاها/ شما را ای گروه تشنگان سیراب خواهم کرد"

27 سال است که #مهدی_اخوان_ثالث دیگر نمی‌سراید
#درگذشت
#شعر
#مهدی_اخوان_ثالث

ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ.
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ، ﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦﺗﺮ ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ.
ﺷﺒﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﮐﻦ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺗﻦ ﭘﻮﺵ ﺳﯿﺎﻫﯽﻫﺎ.
ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ.
ﺑﯿﺎ ﺑﻨﮕﺮ ﭼﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺳﺮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻭ ﯾﻦ ﺗﺎﻻﺏ ﻣﺎﻻﻣﺎﻝ
ﺩﻟﯽ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﻻﺏ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ.
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﻫﻤﮕﻨﺎﻩ ﻣﻦ ﺩﺭﯾﻦ ﺑﺮﺯﺥ، ﺑﻬﺸﺘﻢ ﻧﯿﺰ ﻭ ﻫﻢ ﺩﻭﺯﺥ.
ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﻡ ﺑﯿﺎ، ﺍﯼ ﻫﻤﮕﻨﺎﻩ، ﺍی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ.
ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺯﻭﺩ میﭙﻮﺷﻨﺪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏﻫﺎﯼ ﺑﯽﮔﻨﺎﻫﯽ.
ﻭ ﻣﻦ میﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﯽﺧﻮﺍﺑﯽ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺳﺮﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻣﺘﺮﻭﮎ
ﺷﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺏ ﻣﻦ ﺩﯾﺮﯼﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﺁﻥ ﻧﯿﻠﻮﻓر ﺁﺑﯽ ﻭ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ.
ﺑﯿﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﺑﺲ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ.
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﺭﻭشنی، ﺍﻣﺎ ﺑﭙﻮﺷﺎﻥ ﺭﻭﯼ
ﮐﻪ میﺘﺮﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﻭ میﺘﺮﺳﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮ ﺧﯿﺰﻧﺪ.
ﻭ میﺘﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ.
نمیﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ.
نمیﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ.
ﻭ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ میﮑﺸﺪ ﺍﺯ ﺁﺏ؛ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ
ﻭ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻗﺺ ﻏﻮﻏﺎﯾﯽ ؛
نمیﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﻨﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺷﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﻢ.
ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﻻﺏ ﻣﻦ ﺩﯾﺮﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ؛
ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻫﯽﻫﺎ ﻭ ﺁﻥ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁبی
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ من!
ﺑﯿﺎ ﺍﯼ ﯾﺎر ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ!ً
عروسک #مهدی_اخوان_ثالث، شاعر بزرگی که دیروز تولدش بود.
اثر #مژده_دانش_پژوه
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهروماه
.
.
زمستان است......

#مهدی_اخوان_ثالث
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

۱۰ اسفند زادروز #مهدی_اخوان_ثالث (م.امید) گرامی باد.