💥💥💥شعری از
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی برای
#مهدی_اخوان_ثالث« درین شب ها »
در ین شب ها ،
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد .
درین شب ها ،
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
سِرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی .
تویی تنها که می خوانی
رثایِ قتلِ عام و خونِ پامالِ تبارِ آن شهیدان را
تویی تنها که می فهمی
زبان و رمزِ آوازِ چگورِ ناامیدان را .
بر آن شاخِ بلند ،
ای نغمه سازِ باغِ بی برگی !
بمان تا بشنوند از شورِ آوازت
درختانی که اینک در جوانه های خُردِ باغ
در خواب اند
بمان تا دشت های روشنِ آیینه ها ،
گل های جوباران
تمام نفرت و نفرینِ این ایّامِ غارت را
زآوازِ تو دریابند.
تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووشِ این ایّام.
تو ، بارانی ترین ابری
که می گرید ،
به باغِ مزدک و زرتُشت .
تو ، عصیانی ترین خشمی ، که می جوشد،
زجام و ساغرِ خیام.
درین شب ها ،
که گل از برگ و
برگ از باد و
ابر از خویش می ترسد ،
و پنهان می کند هر چشمه ای
سِرّ و سرودش را ،
درین آفاقِ ظلمانی
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی .
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی آواز باد و باران
( برگزیده شعرها )
۱۳۴۶٫۰۶٫۲۶
https://t.center/alahiaryparviz38