شعر ، ادبیات و زندگی

#شیرکو_
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

درختی سوخت
دودش
شعری گریان برای باغ نوشت.

باغ که سوخت
دودش
داستانی بس غمگین برای کوه نوشت.

کوه که سوخت
دودش
نمایشنـامه‌ای تراژیـک برای روستا نوشت.

روستا که سوخت
دودش
رمانـی اشک‌آلـود برای شهـر نوشت.

در شهـر اما زنی بود
که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهـر را
یک جا در دل و قامتش داشت.
آنگاه کہ به خاطر آزادی خودسوزی کرد،
دودش،
داستانی بی پایان
برای سراسرِ سرزمینـم نوشت...


#شیرکو_بیکس


https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

هر دوی آن ها در دوراهی مرگ و تاریکی به یکدیگر می رسند…..
در حقیقت ما خود زندگی هستیم و جوانان مان آینده ای بی پایان اند…
خوب به من بگویید: از شرق تا به غرب.. از بالا تا پایین این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز.. طناب های دار چه چیزی را توانسته اند در ما بکشند!؟
چه کاری توانسته اند با فریاد بلند مبارزه و آزادی مان بکنند…
طناب های دار توانسته اند «شاهو» را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی « وان» و «ارومیه» را خاموش کنند..؟
توانسته اند « پیر مگرون» را به زانو درآورند ؟
آن چه تا به امروز طناب دار توانسته انجام بدهد
نتایج معکوس خواسته های عاملان آن بوده است:
کاروان مان طولانی تر …و
صدایمان زلال تر و نیروها و ازدحام‌مان بزرگ تر شده است..!
طناب های دار ترسیده اند…..
طناب های دار بازنده های همیشگی اند و ما هنوز هستیم..
.......
بفرمایید سنندج را اعدام کنید؟!
سر مهاباد را ببرید…
بفرمایید نگذارید کودکان ما به دنیا بیایند؟!
بفرمایید
نگذارید باران ببارد و نگذارید گیاه بروید و
نگذارید زمین زندگی کند!
......
از رویا تا شعر و
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
آن چه را هرگز هرگز نتوانستند اعدام کنند
آینده و آزادی است

#شیرکو_بیکس
مترجم: #شهاب‌الدین_شیخی

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

به من بگویید:
از شرق تا به غرب،
از بالا تا پایین ،
این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز
طناب های دار
چه چیزی را توانسته‌اند
در ما بکشند!؟

چه کاری توانسته‌اند
با فریاد بلند مبارزه
و آزادی مان بکنند

طناب های دار توانسته اند
«شاهو» را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی
« وان» و «ارومیه»
را خاموش کنند..؟
توانسته اند
« پیر مگرون»
را به زانو درآورند ؟

 چه چیزی را به طناب دار نسپرد
و اعدام نکرد؟
از رویا تا شعر
واز شعر تا زن
و از زن تا نان
و تا آب و
تا گل و
تا چشمه...

آن چه را هرگز هرگز نتوانست
اعدام کند آینده
و آزادی است.

#شیرکو_بیکس

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

ای سرزمین غمگین من
بشنو
آن عقابان سرخ بال
که گروه گروه  گرد سرت می چرخند
با گستره ی آوازی
به پهنای آسمان پروازشان
و شهپر پروازشان
به روشنای اخگری آتشین
این سرود را با هم می خوانند:

همچون صبحی روشن
فرا می رسد آن روز
که مادران و خواهران سیاهپوش
پیراهن های رنگارنگ برتن کنند
و باغی زرد و سرخ شوند
فرا می رسد آن روز
که گل ها و چشمه ها و شعر های زیبا
هرگز نمیرند.

#شیر‌کو_بیکس
ترجمه:#بهروز_حسن‌زاده

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

آنگه که تاریخ‌نویسی می‌نویسد:
صد نفر در جنگی کشته شدند. و به آسانی از آن‌ می‌گذرد،
تو درنگ کن و بنگر؛
صد نفر، صد روح
صد رودخانه
صد خیابان
صد پنجره
صد زن
و صد برگریزان.
صدها خواب
و صدها کودک.
هزاران بوسه
هزاران باغ.
و آن فقط چشمِ شاعر است که در صد جانِ کشته شده؛
صد شمشال
و صد ترانه
و هزار لبخندِ گل
و هزار انعکاسِ شکستهٔ خورشید
و هزار قطرهٔ اشکِ خدا را
می‌بیند.

#شیرکو_بی‌کس
ترجمهٔ :#رعنا_جمشیدبیگی

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
نشسته‌ام
تنها! به مانند کردستان تنها،
چو کوه درمانده،
آشفته، همچو‌ دود سیگارم،
گل‌آلود، به سان واپسین جرعه‌ی این رود شعر،
روحم ستونگاه مه است و به نابودی می‌رود.

دوباره اینک، عصرگاه باران است.
خمیازه‌ای جلبک‌وار دربرم گرفته!

مرگ است شاید، یا خواب سپیده‌دم و رجعت به موعد چشمان یاران؟
نمی‌دانم!

باران است، باران و باران...

وطن!؟ کجاست گرمی دامنت؟
کجاست؟
سنگ و خاکت؟
بالین خواب شیرینت؟

بگذار دمی، بغض درمانده‌ام در سایه‌سار درخت زالزالکی بیاساید!
تا مگر خواب قصیده‌ی تازه‌ی دیگری ببینم!

#شیرکو_بیکس
ترجمه: عباس وحدانی
💥💥💥
ریشه‌ها

پرندگانی که در پهنه‌ی آسمان‌ها کشته می‌شوند
نه هرگز ستارگان
نه هرگز باد و
نه ابر و نه خورشید
بر قتل‌شان شهادت نمی‌دهد.

افق گوش نمی‌سپارد و
کوه‌ها فراموش‌شان می‌کند

اما هنوز
هستند درختانی
که بر این فاجعه گواه دهند.
هستند درختانی
که نامِ قاتلان را
بر ریشه‌های خویش بخراشند

#شیرکو_بی‌کس

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥


نمی‌دانم چه کسی صاحب من است؟
کدام خدا صاحب من است؟
کدام شیطان؟
نمی‌دانم چه کسی حامی من است؟
نه آسمان به دادم می‌رسد
نه دنیا
نه قانون
نه ناقوس کلیسا و
نه گنبد و مناره‌ی مسجدها...
‌‌
نمی‌دانم آخر من به که و به چه سوگند یاد کنم؟
نمی‌دانم چه کسی پناه و پشتیبان من است؟
من اکنون کوهی بی‌سوگندم
سوگند من دود است
حرفم، خاکستر
فریادم، خون کُشته‌شدگان
و هر کوچی برایم به بی‌راهه است

تا کوچ هست، کوچ می‌کنم
تا آتش هست، می‌سوزم
تا آب هست، غرق می‌شوم
تا خاک هست، من بی‌وطنم
تا کوه هست، سقوط می‌کنم
تا طنابِ دار هست، حلق‌آویز می‌شوم.
‌‌
‌‌
من پیش از موسی، آواره بوده‌ام
پیش از عیسی، مصلوب شده‌ام
پیش از قریش، زنده‌به‌گورم کرده‌اند
من پیش از حسین، سرم را بُریده‌اند...


#شیرکو_بی‌_کس
ترجمه: بابک زمانی

[email protected]
💥💥💥

هنگامی که آمدی
و با خود شبهایی را باز آوردی
کە من و تو در سایه آرزوهای یک درخت
با تهیدستان جهان می‌نشستیم،

و رویایی رنگین در دلهایمان بازی می‌کرد...

رویاهایی کە در آنها برف سبز می‌بارید و
باد رنگی می‌وزید
آبی و بنفش !

" دجله " چشمهایمان را می‌نوشید
و " زریبار " گوش فرا می‌داد.
آفتاب بودیم و سایه هم
خندە بودیم و گریه هم...

#شیرکو_بیکس

https://t.center/alahiaryparviz38
 💥💥💥

صندلی

نامم صندلیست
کسی نداند من می‌دانم
این همه خنجر خیانت
این همه جوی‌های جاری خون
دزدی مال و مکنت
این همه سیاهی نفرت
برای نشستن بر من است
ولی نمی‌گویند
هیچ کدامشان نمی‌گویند
برای تکیه زدن بر من است
می گویند بخاطر چشمان زیبا و
بالای بلند آزادیست
می گویند به خاطر شیر نوزادان و

به خاطر آب و به خاطر نان و
آشیانه‌ی گنجشک و
دفاع بر هجوم درندگان است

ولی نمی‌گویند
هیچ کدامشان نمی‌گویند
به خاطر تکیه زدن بر من است..

#شیرکو_بیکس
 ترجمه:محمد مهدی پور
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

بعد از کشتار حلبچه
دردنامه‌ای بلندبالا برای خدا نوشتم
قبل از مردم
آن را برای درختی خواندم
درخت گریست
از گوشه‌ای
پرنده‌ای پستچی
گفت نامه‌ات را چه کس برایت می‌برد
اگر گمانت به من است
پرِ من توان رسیدن به عرش خدا را ندارد …
در انتهای شب
فرشته سیاه‌پوشِ شعرم
گفت هیچ نگران نباش
من نامه را تا آن بالا برایت می‌برم
تا عرش خدا
ولی بدان، هیچ عهدی نیست
که خدا
نامه را خود بگیرد
تو می‌دانی
خدای بزرگ را کس نمی‌بیند…
گفتم: قبول! تو پرواز کن!
پرنده الهام پرواز کرد
و رنج‌نامه‌ام را با خود برد
روز بعد که برگشت
منشی درجه چهارمِ دفتر خدا
"عبید نامی"
پایین همان نامه
به عربی نوشته بود:
"ابله!
عربی بنویس،
اینجا کسی کُردی نمی‌داند
و این نامه به دست خدا نمی‌رسد!"

#شیرکو_بیکس
💥💥💥

از محله ی «سفید» رفتیم
و در محله ی«سیاه» منزل کردیم.
آنجا ، کودکی و دوستی و خنده را
در کوچه مهتاب جا گذاشتم.
اینجا ، مادرم از پس پدرم ،
ققنوس خاکستر خانه ای شدند.

از محله ی «سیاه » هم
اسباب کشی کردیم به محله ی «سبز».
آنجا ، تنهایی و بی بهره بودن را
در اتاقکی گریستم و جا گذاشتم.
اینجا ، قامت دختری زیبا ،
سرو آغازین شعرم شد.

خانه مان را از محله ی «سبز» به محله ی « سرخ » بردیم.
آنجا ، ترانه و میعاد عاشقانه و چشم یار را جا گذاشتم.
اینجا دیگر تفنگ و کوه و سنگر بود
ودود و باروت .
خون بود و رفاقت با سیاست.

اکنون ، من
خانه ام در محله ی « زرد » است.
ساکن کوچه ای پاییزی،
آیینه های یادگاری دور و برم را گرفته اند.
نگاهشان می کنم ، نگاهم می کنند.
پیش از آنکه
دیگر بار 
به دیار ناپیدای عدم بازگردم.

#شیرکو_بیکس
ترجمه :
#بهروز_حسن_زاده

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

درخت چناری پرسید:
و گلها دستانشان را بلند کردند ،
«می دانید چرا
آبگیر همجوار ما
همیشه غمگین و افسرده است ؟»

گل انار پاسخ داد:
« شاید ، زیاد به سرچشمه و مادرش می اندیشد،
و نمی تواند به عقب برگردد.»

_نه نمی دانی

گل ختمی گفت:
« انگار روباهان کوهی برای شکار ماهی
بیزارش کرده اند »

_ نه نمی دانی

گل لیمو :« اینگونه پیداست
که باد سیاه ،
نمی گذارد که شب بیارامد »

_ نه نمی دانی

« پس چیست ؟ خود بگوی »

گوش فرا دهید
شبی دیدم
که ماه خوابید و چهره اش  را پوشانید.
سپاهیان خون از راه رسیدند
وجان دختری عاشق را در آبگیر گرفتند.

شعر :
#شیرکو_بیکس
ترجمه :
#بهروز_حسن_زاده

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

در جنگل
تاریکی که فرا رسید
شیر با خود گفت
فردا پلنگ را از هم خواهم درید.

پلنگ هم با خود گفت:
فردا روباه را شکار خواهم کرد.

روباه نیز گفت:
کبوتر آخرین سهم فردایِ من است.

و کبوتر با خود اندیشید
چگونه می‌توان همه‌یِ زندگان این جنگل را
با هم
هم‌دل و هم‌آواز کرد.

راستی چگونه می‌توان...؟


#شیرکو_بیکس
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

جامه است بر تنت
یا ابریشم مهتاب؟
گوشواره است بر گوشت
یا زربفت غروب؟
النگو است در دستانت
یا دست‌آرایی از شعر من؟
پرنده‌ای در سینه‌ات مهمان است
یا آه پاییزی تازه پر گشوده‌ی من؟
تو می‌دانی شعری که
پرسشی نیانگیزد به چه می‌ماند؟

پدرم گفته:
به آب راکد و
زنگ بی‌زنگازنگ و
شعله‌ای خاموش شده!
#شیرکو_بیکس

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

کوه گفـت؛
انقلاب چونان رود است
گهـی تند و گهی آرام و
گهی نیز بی‌گـدار !

رود گفت؛
انقلاب چونان کوه است
گهی بلنـد و گهی پست و
گهی نیز پـرهیبـت !

درخت گفت؛
انقلاب چونان جنگل اسـت
گهی عریان و گهی خشک و
گهی نیز انبوە و باعظمت !

اما زمین گفت؛
نه!
فریاد کشیـد که انقلاب زندگیـست
چونان سر من که به دور چشمان خورشید می‌چـرخـد و
سر او نیز به دور چشمان ملـت !

و آنچـــه در این میان هرگز هرگز رخ نخواهد داد
بازایستـادن اســت....


#شیرکو_بیکس


https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

روزها آمدند و رفتنـد
خورشید امـا طلوع نکرد،

طلوع نکرد و فردای ما معلوم نبود!

کودکانمان...
در طفولیت پیر میشدند
َ زنهایمان...
تازه‌عروس... پــرپــر میشدند.

کلاه، کلاهِ سـرِ حسـرت و غـم بود،

ِ عینک...
عینک ِ چشمان خاک و ماتم بود.
ِ پالتو، پالتوی تنِ بدبختی بود،
ِ پیراهن، پیراهن پاییز و
کت، کتِ غربت و

ِ کفش، کفش گذرگه مینت بود.

اسبی از گلبرگ آلاله
#شیرکو_بیکس

https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥
شبی
یکی از چشمانم را جا گذاشتم
در تاریکی
برای پرنده ای / که نابینا بود                   
روزی بعد از نبردی
دستی از خود جا گذاشتم
برای درختی که دست هایش قطع شده بود       
یک بار هم پایی از خود جا گذاشتم
برای راهی که بعداز بمباران
پاهایش را از دست داده بود                 
سال ها بعد
پرنده ای به دیدارم آمد
بال و آسمانی آبی به من بخشید
درختی به دیدارم آمد و
ریشه و عشقی سبز به من بخشید
راهی نیز به دیدارم آمد و
کلید دروازه واپسین روز روشن را به من بخشید.

#شیرکو_بی‌کس
برگردان:مختار شکری پور
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

۸ ی مارس

تۆ یەک ڕۆژ نیت
هەموو ساڵیت!.
تۆ یەک وشە و یەک کتێب و
یەک گڵۆپ و یەک نیگار و
یەک تابلۆ نیت!.

گەر دەقیقەیەک دیار نەبی
سەعات دڵی ئەوەستێت و
ماڵ کوێر ئەبێ و
پەلکەگیای ساوا ئەمرێت و
شەقام ئەگری و
باڵندەکان ڕەش ئەپۆشن و
شیعریش بۆ خۆی هەڵئەوەرێ!.

تۆ بە تەنها بای بارانی
هەشتی مارس نیت.
ئەی قوڵپی خوێنی هاوین و
پرچی شەوانی پاییز و
کلووی بەفری خۆشەویستیی
گەر تۆ نەبی؟
ئەبێ کێ بێ؟!
ژن. ژن. ژن
تۆ ژیانی!

🎀 @Sherko_bekas
شێرکۆ بێکەس
#هەست_و_نەست
..................

به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن

تو یک روز نیستی
تمامِ سالی.
تو یک شب
یا یک کتاب و یک قطره نیستی
تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی.

اگر دقیقه ای نباشی
ساعت ها از کار می افتند
خانه ها برهوت می شوند
کوچه ها اشک می ریزند
پرندگان، سیَه پوش می شوند
و شعرها هم نیست می شوند.

تو فقط باد و باران هشتمِ ماه مارس نیستی
تو ای دل انگیزِ شب های تابستانی
گیسوان شب های پاییزی
تو ای سوز بوران عشق
تو نباشی
چه کسی باشد؟!
زن، زن، زن، زن
تو زندگی هستی..

🎀 @Sherko_bekas
🎀 @babak_zamanii

#شیرکو_بیکس
ترجمه: #بابک_زمانی

https://t.center/alahiaryparviz38
اگر انسان نباشد
گُل چیست؟
هرچند زیبا
هرچند خوش‌بو.

اگر زن نباشد
زندگانی چیست؟
هزار سال هم زندگی کرده باشم.
نوای موسیقی در خانه اگر نپیچید
«شنیدن»…چرا باشد؟

اگر شعر وجود را نلرزاند
اگر در خیال چراغِ خویش نیفروزد
هرازگاهی تکانت ندهد
بگو… چرا باید نوشت!

در غیابِ آزادی
گُل
زن و موسیقی به چه معنی‌ست؟
شعر
و خود زندگانی…چیست؟

 
#شیرکو_بیکس

https://t.center/alahiaryparviz38
Ещё