🔴 جایزه سالانه انجمن قلم آمریکا برای سه نویسنده زندانی ایرانی
سه عضو کانون نویسندگان ایران که با اتهامات امنیتی در زندان به سر میبرند، جایزه "آزادی نگارش" انجمن قلم آمریکا را دریافت میکنند. #کیوان_باژن، رماننویس و روزنامهنگار، #بکتاش_آبتین، نویسنده و کارگردان و #رضا_خندان_مهابادی نویسنده و منتقد ادبی، مجموعا به ۱۸۶ ماه حبس محکوم شدهاند.
شاکی پرونده این سه، وزارت اطلاعات ج.ا است و عضویت در کانون و انتشار خبرنامه داخلی آن، آماده کردن تاریخ پنجاه ساله کانون، شرکت در مراسم جانباختگان قتلهای زنجیرهای و حضور در سالمرگ احمد شاملو، از جمله جرایم آنها.
سوزان نوسل، مدیر اجرایی انجمن قلم آمریکا در بیانیهای این سه را "تجسم روح" کارهای این انجمن خوانده و گفته است: «نویسندگانی هستند که نه فقط نوشته و اندیشه، بلکه زندگی فارغ از ترس را تکلیف خود میدانند و برای خدمت به زیربنای آزادی فکر، هنر، فرهنگ و خلاقیت از خود میگذرند.»
کانون نویسندگان ایران پیشتر گفته است که مصادیق جرم این سه "سند افتخار دفاع از حق آزادی بیان" و احکامشان، حکم محکومیت کسانی است که آزادی بیان را خواهانند. /دویچه وله
از عادتهای فرهنگی ماست که پس از مرگ کسی از او به نیکی یاد و به فضیلتهایی منسوبش کنیم. مردم آنان را که بیشتر دوست دارند، گاه تا ماوراء، تا حد وجودی فرا انسانی بالا میبرند. این چند روز پس از مرگ درویشیان من این را مشاهده کردم. او البته انسانی بزرگ و نویسندهای سرشناس و محبوب بود؛ اما از اسطورهها نیامده بود، موجودی ماورایی نبود بلکه انسان بود مثل انسانهای دیگر، از گوشت و پوست و استخوان، نیازهایی داشت و آرزوهایی. فشارها و آزارها رنجیدهاش میکرد، سانسور و توقیف کتابهایش او را اندوهگین و گاه عصبی میکرد. استرس تعقیب و ربودن که در دورهی قتلهای سیاسی زنجیرهای بیشتر شده بود، آزارش میداد. زندان شاه و شکنجههایش . . . غم نان در دورههایی از زندگیاش. . . نگرانی همسر و فرزندانش. . . احضارها و بازجوییها. . . ردیهها و شانتاژها . . . و موردهای مشابه دیگر بر جسم و جان او اثرات جانکاه میگذاشت و این اثرها صدچندان میشود اگر شخص غم و مشکل دیگران را نیز مسئله و امر خود بداند و اگر آرمانش برابری و آزادی در جامعه باشد، که درویشیان چنین بود. او نه فرشته بود و نه از اسطورهها آمده بود دلش میخواست آسوده زندگی کند، غم نان نداشته باشد، شاد باشد ، راحت بخوابد، بیاسترس و فشار آنچه دوست دارد بنویسد، منتشر کند، با خوانندگانش به راحتی ارتباط داشته باشد، هول بازجویی و بازداشت نداشته باشد، عضویتش در کانون نویسندگان ایران جرم نباشد، چشمهایش فقر و نکبت مردم را نبیند و گوشهایش خبرهای هولناک نشنود و . . . اینها از او دریغ شده بود. بر او بار شده بود. نتوانست آن جور که میخواهد زندگی کند، زندگی نکرد؛ اما دو بار مرد. این سرنوشت انسانهای آرمانگرا ، نیکاندیش و معترض در جامعههای بسته و اختناقزده است.